عنوان: آثار اُخروی زیارت عاشورا
معرفی حکایت:
ظالمی پس از مرگ به خواب یکی از علما آمد. مرد عالم از او پرسید چگونه در راحتی بسر می بری حال آنکه باید دچار درد و شکنجه باشی؟ ظالم در پاسخ گفت: تا دیشب در عذاب می سوختم و قبرم مملو از آتش بود، ولی از دیشب تاکنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زیرا...
برای مطالعه کامل این حکایت به لینک زیر مراجعه کنید.
https://wikihekayat.ir/%d8%a7%d8%ab%d8%b1-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d8%aa-%d8%a7%d9%87%d9%84-%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87%d9%85-%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/
#محرم
#ویکی_حکایت
#امام_حسین
🆔️ @hekayat_kade
عنوان : عزم امام حسین علیه السّلام
معرفی حکایت:
مردی خدمت امام حسین رسید، و عرض کرد که شخص گنهکاری هستم و نمی توانم خود را از معصیت نگهدارم 😞...
برای مطالعه کامل این حکایت به لینک زیر مراجعه کنید.
https://wikihekayat.ir/%d8%b9%d8%b2%d9%85-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86/
#محرم
#ویکی_حکایت
#امام_حسین
🆔️ @hekayat_kade
@Elteja -کانال اِلتجا4_5847993982373595649.mp3
زمان:
حجم:
6.08M
🍃| خدمتکاری که اشک #امام_حسین علیهالسلام را درآورد...
📚 مستدرك الوسائل ج7، ص 193.
#میلاد_امام_حسین #حکایت #ویکی_حکایت
🆔️ @hekayat_kade
🔝«جون» کیست؟
جون کسی بود که امیرالمومنین (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید.
هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند جون برای کمک به همراه ابوذر رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه بازگشت و در حضور امیرالمومنین (ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی (ع) و سپس به حضور امام حسین (ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز
«جون» خود را بر پای امام حسین (ع) انداخت بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟!
بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.
جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند وقت زمان رفتنش به میدان رسید به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد.
جون مانند شیری غضبناک روی به دشمن کرد با تمام توان خود جنگید تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».
از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
#حکایت #جون #امام_حسین #محرم
🆔️ @hekayat_kade
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای دختر زشتی که شب عروسی به امام حسین (ع) متوسل شد
🎙استاد قرائتی
#حکایت #امام_حسین
🆔️ @hekayat_kadei