🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🕊🍃 📖 دمی با "آقا ابراهیم" از کتاب " سلام بر ابراهیم ۱ " کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadeg
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌷#شکستن نفس
🌷حسين الله كرم،اكبر نوجوان
🌷ابراهیم کارهای عجیبی را انجام ميداد که هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچهها مطرح بود.
یکبار در تهران باران شدیدی باریده بود و خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند نفر از پیرمردهائی که میخواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند که چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید، پاچه شلوار را بالا زد و با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
*
زمانی که ابراهیم در یکی از مغازههای بازار مشغول کار بود.يك روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم . دو تا کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک مغازه،کارتنها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد. من که اون رو از دور نگاه میکردم جلو رفتم. سلام کردم و گفتم: "آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!" نگاهی به من کرد و گفت:
"کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه ، مطمئن میشم که هيچي نیستم وجلوي غرورم رو ميگيره".
گفتم: "ولی اگه کسی تو رو اینطوری ببینه خوب نیست، تو رو خيليها ميشناسند."
ابراهیم هم خنديد وگفت: "ای بابا، هميشه كاري كن كه اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد ، نه مردم. "
*
عصر یک روز تابستان ، همراه ابراهیم راه میرفتیم و صحبت میکردیم، جلوی یک کوچه رسیدیم که بچههای کم سن و سال مشغول بازی بودن. به محض عبور ما یک پسر بچه محکم توپ را شوت کرد و توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم یک لحظه روی زمین نشست و صورتش سرخ سرخ شده بود.
من که خیلی عصبانی شده بودم یه نگاه به سمت بچهها انداختم و دیدم همه اونها در حال فرار هستن، تا یه وقت از ما کتک نخورن.
اما ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساك دستي خودش و یک پلاستیک گردو رو برداشت و گفت :"بچهها کجا رفتین! بیاین گردوها رو بردارین". بعد هم پلاستیک رو گذاشت کنار دروازه فوتبال اونها و به حرکت خودمون ادامه دادیم.
توی راه با تعجب گفتم: "داش ابرام این چه کاری بود!؟"
گفت: "بندههای خدا ترسیده بودن،از قصد هم که نزدن" و بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع رو عوض کرد. اما من میدونستم انسانهای بزرگ در زندگيشان اینگونه عمل میکنند.
***
سال پنجاه و دو در سالن ورزش ، مشغول فوتبال بودم ، یکدفعه دیدم ابراهیم دم در ایستاده. سریع رفتم به سراغش و سلام کردم و گفتم:
"چه عجب؟ اینطرفا اومدی" یک مجله دستش بود. آورد بالا و گفت:"اکبر عکست رو چاپ کردن!"
از خوشحالی داشتم بال در میآوردم، سریع اومدم جلو و خواستم مجله رو از دستش بگیرم که گفت: "یه شرط داره!" گفتم: "هر چی باشه قبول"
گفت: "هر چی بگم قبول میکنی ؟"
گفتم: "آره بابا قبول". مجله رو به من داد. داخل یک صفحه عکس قدی بزرگي از من چاپ شده بود و در كنارش نوشته بود ((پدیده جدید فوتبال جوانان ))و کلی از من تعریف کرده بود.
آمدم کنار سكو نشستم .دوباره متن آن صفحه رو خوندم. حسابی مجله رو ورق زدم. بعد سرم رو بلند کردم و گفتم: "دمت گرم ابرام جون، خیلی خوشحالم کردی، راستی شرطت چی بود؟"
آروم گفت: "هر چی باشه قبول دیگه ؟"
گفتم: "آره بابا بگو"، کمی مکث کرد و گفت: "دیگه دنبال فوتبال نرو!"
خوشکم زد. با چشماني گرد شده و با تعجب گفتم: "دیگه فوتبال بازی نکنم؟! یعنی چی، من تازه دارم مطرح میشم ؟"
گفت: "نه اینکه بازی نکنی، اما اینطوری دنبال فوتبال حرفهای نرو".گفتم: چرا
جلو آمد و مجله را از دستم گرفت . عکسم را به خودم نشان داد و گفت: " این عکس رنگی رو ببین، اينجا عکس تو رو با لباس و شورت ورزشی انداختهاند. اين مجله فقط دست من و تو نیست، دست همه مردم هست خیلی از دخترها هم ممکنه این رو دیده باشن یا ببینن."
بعد ادامه داد:"چون بچه مسجدی هستی دارم این حرفها رو میزنم. وگرنه کاری باهات نداشتم، تو برو اعتقادات رو قوی بکن ، بعد دنبال ورزش حرفهای برو تا برات مشکلی پیش نیاد. "
بعد هم گفت کار دارم و خداحافظی کرد و رفت. من هم که خیلی جا خورده بودم نشستم و کلی به حرفهای ابراهیم فکر کردم .
از آدمی که همیشه شوخی میکرد و حرفهای عوامانه میزد این حرفها بعید بود. هر چند بعدها به سخن او رسيدم، زمانی که میدیدم بعضی از بچههای مسجدی و نمازخوان که اعتقادات محکمی نداشتند به دنبال ورزش حرفهای رفتند و به مرور به خاطر جو زدگی و... حتي نمازشان را هم ترک کردند.🌷
📚منبع: @Ebrahimhadibot
👈نشرباذکرصلوات برای "امام زمان(عج)"
کانال شهید ابراهیم هادی
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 #علمدار 🌸🍃 #قسمت_یازدهم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#کربلای_شلمچه
#راوی: جمعی از دوستان شهید
اولین روز دیماه 1365 بود. به همراه نیروهای "گردان مسلم(علیه السّلام)" در منطقه صیداویه، اطراف آبادان، مستقر بودیم. نخلهای بلند این روستا حال و هوای "کوفه و غربت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)" را در ذهن تداعی ميکرد. هر روز با نیروهای گروهان جمع ميشدیم و "زیارت عاشورا" ميخواندیم. اولین باری که سید مجتبی برای ما مداحی کرد در کنار همین نخلها بود.آرزوی شهادت در میان همه بچه ها موج ميزد. غروب روز چهارم دیماه عملیات "کربلای 4" آغاز شد. نیروهای چندین لشکر به خط دشمن نفوذ کردند. گردان ما هم تا پای قایقها رفت و همچنان منتظر دستور حرکت ماند. جزایر عراق در ساحل اروند و خط نیروهای دشمن در شلمچه مورد حمله قرار گرفت. اما دشمن، توسط منافقین از همه مراحل عملیات مطلع بود!دستور عقب نشینی صادر شد. با بازگشت نیروها عملیات به پایان رسید. اما گردان ما همچنان در صیداویه ماند. شبهایی که در این منطقه مستقر بودیم از معنوی ترین ایام زندگی ما بود." نماز شب بچه ها" در کنار نخلها هیچگاه از خاطر
ما نميرود.دو هفته پس ازعملیات "کربلای 4" در همان منطقه صیداویه حضور داشتیم. روزها
شبهای خاطره انگیزی بود. تا اینکه فرماندهان لشکر به محل اردوی گردان آمدند و گفتند: "عملیات جدیدی آغاز ميشود. امشب آمادة حرکت باشید."رضا علیپور از شب بیستم دیماه 1365 اینگونه ميگوید: شور و شعف در
چهره بچه ها موج ميزد. نیروهای گردان به شلمچه منتقل شدند. این اولین باری بود که ما قدم به این سرزمین ميگذاشتیم. دشمن با منحرف کردن آب رودخانه، آبگرفتگی بزرگی در مقابل ما ایجاد کرده بود. حاج آقا ایزد، فرمانده گردان، در تاریکی شب آخرین تذکرات را داد و سوار قایقها شدیم. به همراه مجتبی و حسین طالبی نتاج سوار قایق شدیم. قایق تا نزدیکی ساحل دشمن رفت. از آنجا به دلیل حجم آتش دشمن مجبور شدیم به داخل آب برویم.
ّ صدای انفجار، بوی باروت، منور و ... خبر از یک عملیات گسترده ميداد. نیروهای "گردان مسلم (علیه السّلام)" تا پل دریاچه ماهی جلو رفتند. از آنجا کار اصلی گردان آغاز شد. در تاریکی شب شروع به پیشروی کردیم. همزمان عراق نیز گردانهای رزمی خود را برای جلوگیری از پیشروی ایران به این منطقه اعزام کرد.فراموش نميکنم؛ حسین طالبی نتاج از بچه ها جدا شد و به میان نیزار رفت. وقتی ستون نیروهای عراقی نزدیک ميشد یکباره از جا بلند شد و آنها را به رگبار بست! حسین این کار را چند بار تکرار کرد.واقعا این کار خیلی شجاعت ميخواست. کار او باعث ميشد نیروهای دشمن جرئت نزدیکی به مواضع ما را نداشته باشند. نزدیک صبح مجتبی را دیدم. خیلی ناراحت بود! پرسیدم: "چی شده؟!"
گفت: "حسین رو توی نیزار زدند. ميخوام برم بیارمش." گفتم: "ببین دشمن چطور آتیش ميریزه؟! مطمئن باش فرمانده گردان اجازه نميده. صبر کن شرایط که بهتر شد با هم ميریم."
٭٭٭
هوا روشن شده بود. ما درمنطقه ای جلوتر از سه راه شهادت، در شلمچه، مستقر بودیم. فرمانده گردان کمی به اینطرف و آن طرف رفت. صدای غُرش توپخانه و حرکت تانکهای دشمن هر لحظه نزدیکتر ميشد.رفتم پیش حاجی داشت با بیسیم صحبت ميکرد. به من گفت: "بچه ها رو جمع کن، یه خط باید بریم عقب. لشکر سمت چپ ما جلو نیامده. الان همه ما محاصره ميشیم!" به سرعت همه بچه ها را جمع کردیم. یک خط به عقب آمدیم. مجتبی با ناراحتی به نیزار خیره شده بود. رفیق صمیمی اش آنجا مانده بود و حالا ...
این بار در خود سه راه و اطراف آن مستقر شدیم. دستور فرماندهی این بود که هر طور شده از این سه راه محافظت کنید. ساعتی بعد تانکهای دشمن در مقابل سهراه موضع گرفتند. حالت منطقه طوری بود که دشمن بر این سه راه اشراف داشت. شلیک بی امان تانکها آغاز شد. کمکم خاکریز ما در حال محو شدن بود! هر بار که تانکهای دشمن قصد پیشروی داشتند بچه ها قد علم ميکردند.
من و چند نفر دیگر از بچه ها آنقدر آرپیجی زدیم تا جایی که گوشهای ما تقریبا هیچ صدایی را نميشنید. اما با "یاری خدا(متعال)" توانستیم تا زمان تاریک شدن هوا خط را نگه داریم.
✍ "پیکر شهید حسین طالبی نتاج" در مرحله بعدی عملیات به عقب منتقل شد.
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨ @hekayate_deldadegi ✨
💢"رهبر انقلاب (مدظله العالی)" : انقلاب، ریشهدار و آیندهدار است به شرط «صبر» و «تقوا»
"حضرت آیتالله خامنهای(مدظله العالی)" در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری "امام حسین(علیه السّلام)" :
🔹«صبر» و «تقوا» موجب میشود دشمنان عنود با همهی کیدی که آماده کردهاند، در برابر شما هیچ غلطی نتوانند بکنند.
🔹این برای همهی ملت است بهخصوص برای مسئولان و مدیران جامعهی اسلامی.
🔹صبر یعنی در میدان باقی ماندن، از میدان بیرون نرفتن؛ یعنی چشم به هدفهای دور دوختن.
🔹اگر شما ایستادید، نسلهای آینده به قله دست خواهند یافت؛ آنها به قله میرسند اما ایستادگی و افتخار مال شماست. انقلاب، ریشهدار و آیندهدار است به شرط «صبر» و «تقوا».
🔹اگر آن صبر و این تقوا را شما جوانان عزیز و مسئولان نظام و آحاد مردم به کار ببندند، دشمن هیچ آزاری نمیتواند به شما برساند. ۹۷/۴/۹
@hekayate_deldadegi
🔰سخننگاشت| رهبر انقلاب(مدظله العالی)، در دانشگاه امام حسین علیهالسلام:
⚡"خداوند" پاداش میدهد اگر سازش نکنید. ۹۷/۴/۹
@khamenei.ir
@hekayate_deldadegi
🔰 اگر ایران مقتدر نبود، یک دهم تلاش امروز دشمن کافی بود تا نظام محبوب را از ملت بگیرد
🔻رهبر انقلاب در دانشگاه امام حسین علیهالسلام:
🔹️معنی «اقتدار ملی» این نیست که پولهای کشور را به کشوری دیگر بدهید و اسلحه بخرید؛ این حماقت است. #اقتدار_ملی این نیست که کشوری از آن سر دنیا بیاید و برای حمایت از کشوری پایگاه بزند و خون ملتی را بمکد تا اقتدار خاندانی را حفظ کند. این اقتدار نیست، این ذلت است؛ اقتدار از #دل_ملت میجوشد.
🔹️بزرگترین دلیل برای اقتدار ملت ایران این است که ملت ایران پیش رفت و آمریکا نتوانست هیچ غلطی بکند.
🔺️اگر ملت، مقتدر و قوی نبود یکدهم این تلاش دشمن کافی بود تا این نظام محبوب را از ملت بگیرد. ۹۷/۴/۹
@Khamenei_ir
@hekayate_deldadegi