eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
18هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
معجزه زندگی دیگران باش … بیقرار باش برای شادی ساختن در زندگی انسان ها… دست های خدا باش ، برای برآوردن رویای انسان دیگری … خنثی نباش ! بی تفاوت نباش ! اگر دیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را می دانی سکوت نکن ✵ 𝚃𝚛𝚢 𝚖𝚘𝚛𝚎 𝚝𝚑𝚊𝚗 𝚢𝚘𝚞 𝚍𝚒𝚍 𝚢𝚎𝚜𝚝𝚎𝚛𝚍𝚊𝚢! ✵ امروز بیشتر از دیروز تلاش کن! ᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝╭✹••••••••••••••••••🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆داستان غدیر 🔅قسمت سوم 🌱مردم یک آواز جواب می دهند: 🌱ما گواهی می دهیم که تو تبلیغ کردی و اندرز گفتی و فراوان کوشیدی. خداوند به تو پاداش خیر دهد! بار دیگر برای توضیح و تاکید می فرماید: 🤔آیا شما شهادت نمی دهید که معبودی جز خدای یکتای بی همتا نیست و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت حق مسلم است و بدون شک و تردید خواهد آمد؟ باز همگی می گویند: آری، به اینها گواهی می دهیم. ✨✨پیامبر در آن حال می فرماید: خداوندا، گواه باش! سپس گفتارش را چنین ادامه می دهد: - همگی سخن مرا می شنوند؟ - آری! 🍃- بدانید من در رستاخیز پیش از شما کنار حوض کوثر می رسم و شما بر من وارد خواهید شد. و آن حوضی است پهناور که بر لب آن جامهای بیشماری است. 🍃اکنون که داستان چنین است و روز پاداشی در پیش و می باید در روز قیامت به پیامبر خود ملحق شوید، ببینید! نگاه کنید! که در مورد دو شی ء گرانقدر و دو جانشینی که میان شما می گذارم چگونه رفتار می کنید؟ 🍃در این هنگام از میان انبوه جمعیت شخصی فریاد می کشد: 🍃ای رسول خدا! این دو جانشین که می گویی کدامند؟ 🍃پیامبر اکرم پاسخ می دهد: 🍃کتاب خداوند که رشته ای است پیوسته، از یک سر به دست اوست و از یک سر به دست شما. پس به کتاب خدا چنگ زنید. 🍃و عترت و خانواده من. پروردگار مهربان آگاه، مرا خبر داده است که این دو (قرآن مجید، خاندان نبوت) هرگز از یکدیگر جدا نخواهند گشت تا در رستاخیز در کنار کوثر بر من وارد شوند. و من نیز همین را آرزو داشته و از خداوند بزرگ درخواست کرده ام. پس به شما سفارش می کنم که این دو امانت گرانمایه و پر ارج را پشت سر مگذارید که به هلاکت و شقاوت خواهید رسید و از آن دو فاصله هم مگیرید که سرانجامی بد خواهید داشت. 🍃کلام گرم نبی اکرم و طنین آهنگ محکم و رسای او در فضای «غدیر» همچون نوای آسمانی، دلها را می لرزاند و مانند آب زلالی جانهای ملتهب را خنک و شادمان می ساخت. 🍃خطبه آن حضرت نزدیک چهار ساعت طول کشید. در فاصله این مدت امور مختلفی را یادآور شد و آیات بسیاری از کتاب آسمانی مسلمانان را به مناسبت مطالب خود قرائت کرد. 🍃سپس اندکی درنگ نمود و در حالی که به اطراف خود در میان توده مردم می نگریست، به آوازی بلند علی را نزد خود فراخواند و او را ابتدا یک پله پایین تر از خویش بر فراز منبر نشاند و به جمعیت خطاب کرده چنین فرمود: 🍃ای گروه مسلمانان! تاکنون سه نوبت جبرئیل امین از جانب خداوند به من وحی آورد که تمام انبیای پیش از تو خلفا و جانشینان خود را معرفی کرده اند. و چون در این روز ولایت و امامت علی از طرف آفریدگار جهان بر تمام موجودات عالم عرضه شده است، تو نیز باید ولایت و پیشوایی او را به مردم ابلاغ کنی. 🍃ولی... چون می دانم که برخی منافقند و مؤمن یکدل کم است، در اجرای این فرمان خداوند سه مرتبه عذر آوردم، تا این آیه: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...» هم اکنون بر من نازل شد و مرا بر آن داشت تا شما را آگاه کنم که خلیفه و مولا و امیر بعد از من این مرد - اشاره به علی، علیه السلام - یعنی پسر عم و داماد من است. 🍃سپس پیشوای سالخورده اسلام، در آن اجتماع بزرگ و روز داغ و بیابان تفتیده برای اینکه کمترین ابهامی نماند، دست علی را گرفت و بلند کرد، چنانکه سپیدی زیر بغل آن دو نمایان شد، آنگاه به دنبال سخنان خود چنین افزود: 🍃ای مردم! از شما می پرسم، نسبت به مؤمنان حتی از خودشان سزاوارتر به تصرف در امور و سنجش مصلحتها کیست؟ 🍃مردم یک آواز جواب دادند: 🍃خدا و رسول او داناترند. 🍃- آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟ 🍃- چنین است. آ🍃نگاه منشور آسمانی خلافت را خواند: من کنت مولاه فهذا علی مولاه (2) اللهم وال من واله و عاد من عاداه. و انصر من نصره، و اخذل من خذله هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست. ✨پروردگارا! دوستی کن با آن کس که علی را دوست و پیرو باشد! دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد! یاری مکن کسی را که بی یارش گذارد! دوستدار آن باش که دوست علی باشد! کیفر ده آن را که با وی بستیزد! 👈حق را بر محور وجودش بچرخان; هر گونه که او باشد! 🍃هان! هر حاضری به غایبان ابلاغ کند. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆 🦋🦋قسمت چهارم 🌱پیامبر عظیم الشان، زمانی دراز، دست علی، علیه السلام، را همچنان بلند نگاه داشت و با تمام خصوصیات و مشخصات به مردم معرفی کرد. 🌱طی این سخنرانی چند ساعته، حجت بر امت تمام شد و موضوع خطیر خلافت و امامت از جانب خداوند به مردم ابلاغ گردید. هنوز دریای جمعیت، رسول خدا، صلی الله علیه وآله، را احاطه کرده بود که فرشته وحی فرود آمد و از سوی خدا او را مامور ساخت که این آیه را برای مردم بخواند. پیامبر خدا با لهجه روح پرور خود چنین خواند: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا 🌱امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برگزیدم تا آیین شما باشد. 🌱سپس با صدایی که گویی از اعماق طبیعت برمی خواست فریاد کشید: الله اکبر!! 🌱دین کامل گشت، نعمت خداوند اتمام پذیرفت; پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خوشنود شد. 🌱آنگاه در برابر گروهی متجاوز از صد و بیست هزار مسلمان از منبر فرود آمد و به قدری شادمان و فرحناک بود که گویی مهمترین وظیفه را انجام داده و بزرگترین فرمان الهی را ابلاغ کرده است. 🌱با فرود آمدن پیامبر اکرم از منبر، هلهله شادی از میان انبوه مردم برخاست و اشک شوق از دیدگان اصحاب او و دوستداران اسلام جاری گشت. احساسات گرم و پرشوری که صد و بیست هزار مسلمان، بلکه بیشتر، نسبت به علی، علیه السلام، ابراز می داشتند و فریادهای شعفی که به آسمان بلند می گشت، شکوه و ابهت بی مانندی به این اجتماع وسیع می بخشید. 🌱علی آن بزرگ پیشوای پرهیزکاران در حالتی که پشت سر پیغمبر به آهستگی گام برمی داشت، از میان افرادی که او را احاطه کرده بودند به طرف سراپرده ای که برایش ساخته بودند و محل بستن پیمان و اجرای مراسم بیعت بود، پیش می رفت. 🌱در این هنگام دسته دسته مردم به حضورش رسیدند و دست مردانه او را به عنوان پیشوایی خویش فشردند. رؤسای قبایل، سران عشایر و طوایف و بزرگان مهاجر و انصار به خدمتش رسیدند و رهبریش را تهنیت و تبریک گفتند. مهدی در کلام امیر 🌱هنگامی که حضرت مهدی ظهور می کند، نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است; به طوری که جز نام او در یاد و بر زبان آنها نیست و با دوستی اش روح خود را سیراب می کنند. 📚پی نوشتها: برگرفته از کتاب: حساسترین فراز تاریخ یا داستان غدیر، ترجمه و نگارش جمعی از دبیران مشهد با اندکی تفسیر و تلخیص. 1. سوره مائده (5)، آیه 67. 2. این جمله را نبی اکرم، صلی الله علیه وآله، سه مرتبه بازگفتند و به روایت احمد بن حنبل شیبانی پیشوای مذهب حنبلی در کتاب «مسند» چهار بار تکرار کردند، الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 11. 3. سوره مائده (5)، آیه 3. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀داستان جالب تاجری که آمد به زیارت امام رضا علیه السلام 🎥حجت الاسلام عالی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط خداست كه … میشود با دهان بسته صدایش كرد… میشود با پای شكسته هم به سراغش رفت… تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد… تنهاكسی است كه وقتی همه رفتند میماند… وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید… وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود… و تنها سلطانیست كه … دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه كردن…! همیشه و همه جا … فقط خدا.. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💎شاید در بهشت بشناسمت! ✍این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود. در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁 🔆ادعای خدایی 🌺وقتی‌که حاکم فاطمی، مسجد قاهره را بنا نمود، پس از اتمام آن حالش تغییر کرد و ادعای خدایی نمود؛ تا آنجا که در نامه می‌نوشت: «بسم الحاکم الرّحمن الرّحیم.» مردم را به ایمان به خود دعوت می‌کرد و مال فراوان بین مردم تقسیم می‌نمود. 🌺روزی از روزهای تابستان مگس‌های فراوان اطرافش جمع شده بودند و خدمتکاران آن‌ها را دور می‌کردند، ولی مگس‌ها بدون فاصله جمع می‌شدند. 🌺ناگاه یکی با صدای نیکو این آیه را خواند: «ای مردم مَثَلی زده شد، بشنوید، همانا آنان که می‌خوانند غیر خدا را، هرگز مگسی را نیافرینند، هرچند جمع شوند. اگر از آنان مگس چیزی را برباید، نتوانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتوان‌اند و هم آن مطلوبان». (سوره‌ی حج، آیه‌ی 73) 🌺وقتی حاکم این آیه را شنید، از روی تخت بر زمین افتاد و بدون مقدمه از قصر فرار کرد و دو روز مخفی ماند. بعد به قصر آمد و دستور داد خواننده‌ی آیه را بگیرند و در دریا غرق کنند. 🌺وقتی او را غرق کردند و مُرد، در خواب کسی او دید و گفت: «خدا با تو چه کرد؟» گفت: «صاحب کشتی مرا به بهشت رسانید.» 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 250 -ثمرات الارواق، ص 35) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹 مرحوم (شیخ مرتضی انصاری) با برادر خود از کاشان به مشهد مقدس مسافرت نمود، پس از آن به تهران آمد، در مدرسه مادرشاه در حجره یکی از طلاب منزل گرفت. روزی شیخ به همان محصّل مختصر پولی داد تا نان خریداری کند، وقتی برگشت شیخ دید حلوا هم گرفته و بر روی نان گذاشته است. به او گفت: پول حلوا را از کجا می‌آوری؟ گفت: به عنوان قرض گرفتم. شیخ فقط آنچه از نان، حلوائی نبود برداشت و فرمود: من یقین ندارم برای اداء قرض زنده باشم. روزی همان طلبه پس از سال‌ها به نجف آمده بود و خدمت شیخ عرض کرد: چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید و خداوند شما را موفق نمود اینک در راءس حوزه علمیه قرار گرفته‌اید و مرجع همه شیعیان جهان شدید؟ شیخ فرمود: چون جراءت نکردم حتی نان زیر حلوا را بخورم، ولی تو با کمال جراءت نان و حلوا را تناول نمودی. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان نادر شاه و گدای نابینا در حرم امام رضا علیه السلام 👌 بسیار شنیدنی 🎤 حجت‌الاسلام ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
زندگی در همین اڪنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، ڪه نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست‌... ▣ Don’t ruin a beautiful day by worrying about a bad yesterday. Let it go. با نگرانی در مورد دیروز بد، یک روز زیبا را خراب نکن. رهایش کن. روزتون زیبا و شاد💚 .
✨﷽✨ 🌺 امتحان عجیب‌ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب‌تر... امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هرکسی باید برگه‌ی خودش را تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس، در خانه...دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه‌ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی‌خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آن‌قدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم... مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره‌ی هم‌کلاسی‌هایم دیدنی بود... آن‌ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم... چون برخلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم‌پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان‌ها آن‌قدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می‌گیریم... راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💚خداوند در حدیث قدسی می فرماید 🤍"اگر بندگانِ گناهکارم بدانند که، چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق می‌مُردند." 💚 خداوند با هر اتفاق، پیامی برای ما دارد و ما را به سمت خود فرا می‌خواند. او چشم به راهترین عاشقی است که هیچ گاه چشم از ما بر نمی‌دارد. ما شاهکار خلقت او هستیم.اگر رنجی هست قطعا در پس ان گنجی نهفته است. خداوند تمام چالش های دنیا را به گونه ای طراحی کرده است که انسان را رشد دهد، کسانی که به خداوند ایمان دارند و او را در کنار خود میبینند نه روبرو، همان کسانی هستند که در دل بحران، در نهایت آرامش، فرصت های بزرگی می آفرینند. 💌وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾ 🤍و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم پس [آنان] هم دعوتم را بپذیرند و به من ايمان بیاورند تا در مسیر رشد قرار بگیرند. " (۱۸۶) سوره بقره 🌿 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
☘داستان☘ ✨💫اقتدا ملائکه به یک ولیّ خدا ☘حاج میرزا محمد صادق خاتون آبادی می گوید : 🌹یک شب جمعه ، به اتفاق مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به قبرستان معروف تخت پولاد اصفهان رفتیم و در تکیه ی مادر شاهزاده ، بیتوته داشتیم. اندکی قبل از طلوع فجر ، به من فرمودند : "من از تکیه خارج می شوم ، ولی تو ، تا من نیامده ام ، از اینجا بیرون مرو." 👈اما پس از مدتی وسوسه شدم که بدنبال حاج شیخ بیرون روم. چون از تکیه خارج شدم ، آن بزرگوار را دیدم که به نماز ایستاده است و صفوف بسیاری از سپیدپوشان💫 با ایشان نماز می گذارند. 😱با دیدن این منظره ، از خود بیخود شدم و از حال رفتم . تا آنکه حاج شیخ را دیدم ، که بر بالینم آمده و می فرمایند : مگر نگفتم که از جای خود بیرون نروی ؟! 📗منبع:داستانهای شگفت انگیز ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📘 معجزه ای از امام باقر علیه السلام 🔹ابوبصیر یکی از ارادتمندان خاص امام باقر علیه السلام که از هر دو چشم نابینا بود می‌گوید: 🔹به امام باقر علیه السلام عرض کردم: شما فرزندان پیامبر خدا هستید؟ امام فرمودند:«آری.» آیا پیامبر خدا وارث همه انبیا بود. آیا هر چه آنها می‌دانستند پیغمبر هم می‌دانست؟ امام فرمودند:«آری.» آیا شما می‌توانید مرده را زنده کنید و کور و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهید و از آنچه مردم می‌خورند و در خانه هایشان ذخیره می‌کنند خبر دهید؟ امام فرمودند:«آری،با اجازه خداوند.» 🔹در این موقع حضرت به من فرمودند:«نزدیک بیا!» نزدیک رفتم،به محض این که دست مبارکشان را بر صورت و چشمم کشیدند، بیابان،کوه،آسمان و زمین را به خوبی دیدم. 🔹سپس فرمودند: آیا دوست داری همین گونه بینا باشی تا نظیرسایر مردم در قیامت به حساب و کتاب الهی کشیده شوی و یامانند اول کور باشی و به طور آسان وارد بهشت گردی؟ 🔹عرض کردم: مایلم به حال اول برگردم. آنگاه امام علیه السلام دست مبارکشان را بر چشمم کشیدند،دوباره نابینا شدم. 📚بحار،ج ۴۶،ص۲۳۷ وص۲۴۹ بااندکی تفاوت. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. مرحوم حجت الاسلام ؛ عارف واصل؛ شیخ علی مقدادی فرزند آیت الله شیخ حسنعلی مقدادی نخودكى یک سال به خاطر کارم در مشهد زندگی کردم. یک کار پیمانکاری برای بازسازی تعدادی دامپتراک ( کامیونهای سنگین معدنی) گرفته بودم. خانه ای که برای کارگرهام اجاره کرده بودم متعلق به نوه دختری آقای نخودکی بود. ایشان تعریف می کرد که : روزی ، دایی من یعنی آقای مقدادی در خیابان می رفت که چشمش به یک کالسکه می افتد. یک لحظه می بیند که زن زیبایی پوشیه صورتش را در داخل کالسکه برداشته است و ایشان چشمش به صورت آن زن می افتد. بعد که پیش پدرش می آید ، مرحوم نخودکی می پرسد : علی پسرم دنبال چیزی می گشتی؟(یعنی چرا چشمات هرز می گشت) . از آن زمان به بعد ، ایشان مدام چشمانشان رو به زمین بود. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📘 💠 سید حمیری و محبت امیرالمومنین‌علی علیه السلام 🔹 حسین بن عون می‌گوید: روزی به عیادت سید اسماعیل حمیر مرد بزرگوار از مداحین و شاعران اهل بیت علیهم السلام که به دلیل بیماری در بستر افتاده بود رفتم. دیدم در حال احتضار است، جمعی از همسایگانش که عثمانی مذهب بودند در کنار او نشسته بودند. 🔹سید بسیار خوش سیما وگشاده پیشانی بود. هنگامی که نشستم دیدم نقطه ی سیاهی در چهره اش نمایان گشت. کم کم زیاد شد تا تمام سیمایش را فراگرفت و صورت زیبای وی سیاه گردید. 🔹شیعیانی که حاضر بودند از این پیش آمد سخت غمگین شدند و مخالفان شادمان گشته و شروع به سرزنش کردند و می‌گفتند: مدت‌ها مدح علی علیه السلام گفتی آخر نتیجه اش چنین شد!! ولی طولی نکشید که از همان نقطه ی سیاه، نور سفیدی ظاهر گردید. تدریج زیاد شد و تمام صورت سید نورانی گشت. سید به هوش آمد و تبسم کرد و این چند بند شعر را درهمان حال سرود: ✨دروغ گفتند کسانی که گمان می‌کنند علی علیه السلام دوستانش را از گرفتاری‌ها نجات نمی دهد. ✨سوگند به خدا داخل بهشت شدم و بخشید خداوند گناهان مرا. ✨اینک ای دوستان علی! شاد باشید و آن حضرت را تا دم مرگ دوست بدارید. ✨پس از او فرزندانش را با صفاتی که برایشان بیان شد تشخیص داده و نسبت به تک تک آن بزرگواران نیز محبت نمایید. 📚بحار،ج۶ ص۱۹۲ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ قیمت محبت چقدر است؟ از اهالی خراسان بود. راهی طولانی را پیموده بود و رنج فراوانی کشیده بود تا به مقصد برسد؛ چرا که با پای پیاده آمده بود. كفش هايش از بين رفته و پايش ترك خورده و پاشنه آن شكاف زيادى برداشته بود. وقتی وارد مدینه شد، مستقیم به خدمت امام باقر (عليه السلام) شرفیاب شد. وقتی حضرت را دید، خدا را شکر کرد که بالاخره به مقصود خویش رسید. امام باقر (علیه السلام) تا پای مجروح او را دید، فرمود: این چیست؟ مرد گفت: ای پسر رسول خدا براثر طی نمودن مسافت بسيار است. به خدا سوگند، مرا از دیار خویش، جز دوستى شما اهل بيت، بدين جا نياورد. امام باقر (علیه السلام) در جواب مرد خراسانی فرمود: "مژده باد بر تو كه به خدا سوگند، با ما محشور مى‏شوى." آن مرد با تعجب گفت: اى پسر رسول خدا، با شما؟ حضرت فرمود: آرى ! هيچ بنده‏اى ما (اهل بیت) را دوست نمى ‏دارد، جز آن كه خداوند، او را با ما محشور خواهد كرد. مگر دين، چيزى جز محبت است؟ خداوند عزوجل مى‏ فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من (پیامیر) پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد.» دعائم الاسلام، جلد1، صفحه71 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدایا 💫دستانمان خالیست ⭐️اما دلمان قرصه 💫چون تو هستی ⭐️به تو توکل میکنیم و 💫اطمینان داریم به قدرتت ⭐️دلخوشیم به بودنت 💫که تنهایمان نمیگذاری ⭐️بیشتر از همیشه مراقبمان باش! شبتون در پناه خدا 💎
رفیق جانم! •🧚‍♀🦋 تو روزای سخت وقتی بار دنیا رو دوشت هست به خاطر بیار که الماس ها زیر سنگینی کوه ها ساخته شدن . . . 🎗 🤸‍♀🍋🌛 به تو حق میدم گاهی دلت بخواد قوی نباشی و از زیر بار مشکلات شانه خالی کنی و بزنی زیر گریه ، جابزنی و خسته بشی، اما حق نمی‌دم تسلیم بشی! تو حق داری خسته شی، توقف کنی، جا بزنی اما حق نداری در جا بزنی! حق نداری تسلیم شی و خودت را ببازی دوباره بلند شو و خودت رو به جهان ثابت کن 💜 روزتون عالی در پناه خداوند مهربان💚 .
♥️هر روز 25 بار استغفار♥️ حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس هر روز 25 مرتبه بگوید🌹 🌸«اللَّهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ، وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ» ،🌸 خداوند به تعداد مؤمنینی که از دنیا رفته ، و به تعداد مؤمنینی که تا روز قیامت می آیند ، برای وی حسنه نوشته ، از پرونده اعمالش سیّئه ای را پاک می کند ، و مقامش را یک درجه بالاتر می برد. 📕(امالی صدوق ، ص379) اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹مشاهده عجیب ملائکه و باغ و بوستان ِ برزخی 🌸شیخ حسین تبریزی که یکی از شاگردان سیّد بحرالعلوم بود روزی هنگام غروب آفتاب ، زمانی که در وادی السّلام نجف بوده است و قصد داشته که وارد قلعه ی نجف شود ، می گوید : ☘" در اثنای راه ، جمعی را دیدم بر اسبان تیز رو ، سوار شده و در پیش روی آن ها سواری بود در نهایت حسن و جمال ، من گمان کردم که یکی از آن ها مانند آقا سید صادق که یکی از علمای آن زمان بود و یکی دیگر شیخ محسن برادر شیخ جعفر می باشند لذا آنها را به اسم صدا کردم و به آنها سلام نمودم. جواب سلام مرا دادند و گفتند: 🌱"ما آن دو نفری که نام بردی نیستیم ، بلکه ما از ملائکه هستیم که به این صورت در آمده ایم و آن شخص خوش سیمایی که جلوی ما است یکی از صلحاء اهل اهواز است که او را باید به این مکان شریف برسانیم خوب است تو هم با ما بیایی " 🌿 باکمال تعجب وحیرت با آنها رفتم تا به مکان وسیعی رسیدیم که دارای هوای خوب و مناظر عالی بود که مثل آن را ندیده بودم. ✨ملائکه از اسبهای خود به زمین فرود آمدند و رکاب آن اهوازی را گرفته ، او را در باغی پیاده کردند که دارای قصری بود که به اقسام فرشها مفروش بود و از هر گونه زیور و زینت از حریر و استبرق ، آراسته و در اطراف همان موضع ، مشعلها افروخته و قندیلها آویخته بودند. پس آن اهوازی را در صدر آن مجلس نشانیدند و به افسام ملاطفت به او تهنیت گفتند. پس سفره ای انداختند که در آن همه قسم میوه جاب بود. 💫آن شخص شروع به خوردن کرد و من هم امر به خوردن نمود. من هم از آنها خوردم. پس به من فرمود : 🌷"ای مرد صالح ! آیا می دانی که سبب نشان دادن این منظره در این نشات برای تو چیست؟ گفتم " نمی دانم " گفت " سرّش این است که پدر تو ، دو مَن گندم از من طلب داشت ، نشد که در دنیا به او بدهم . چون خدا خواست مرا بیامرزد و درجه ی مرا کامل فرماید ، مقام مرا به تو نشان داد تا دین تو را اداء کنم و بری الذّمّه از پدرت شوم. یا از من بگذر و یا حقّت را از من بگیر." 🍃یکی از آن ملائکه به من گفت " عبای خود را بگشای " پس مقداری گندم در آن ریخت و گفت " به حق خودت رسیدی " 💥ناگاه تمام آنها از نظرم غائب شد و عبا و آن مقدار گندم در دست من ماند. آن را به منزل آوردم و تا مدتها از آن گندم می خوردم و تمام نمی شد ولی وقتی سرّ آن را برای دیگران بیان کردم ، آن گندم ها تمام شد. 👈این شخص اهوازی عالم نبود ، بلکه مرد عوامی از طایفه شیعه بود که محبت و دوستی زیادی به اهل بیت پیغمبر علیه السلام داشت و کاسبی بود که در ایام سال از عایدی خود ، پولی جمع می کرد و در دهه محرم ، صرف عزاداری و اطعام مجالس حضرت سیدالشهداء علیه السلام می نمود و چراغ در مجالس عزاداری را روشن می کرد و شربت می داد. 📗داستانهای شگفت انگیز ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵داستان زندگی سید قاضی نورالله شوشتری سیدی که برکت او ۱۰۰ ملیون نفر در هند شعیه هستن 🌹 🍃🍂 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدايا با افتخار و عشق تو خداى منى گفتگويى با خدا — ‌‎🌹 أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹 یاد خدا آرامبخش دلهاست(رعد/٢٨) ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌅 پناهِ اهل حرم بود و بی پناهــــ♡ــــــ افتاد ... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
هیچ وقت از رحمت خدا نا امید نباشیم 🔹هیچ کسی ار صدازدن خدا ناامید نباشد، خدایی که مبغوض ترین خلقش که ابلیس بود، از او درخواست مهلت کرد و خداوند به او مهلت داد ✨و همچنین در روایات داریم که فرعون هم دعا کرد و دعایش مستجاب شد؛ 🔸این به معنی خوب بودن فرعون و شیطان نیست، بلکه نشانه ی عظمت و بزرگی و لطف خداوند متعال است که حتی درخواست دشمنانش را هم بی پاسخ نمی گذارد پس حواسمان باشد که هیچ وقت شیطان ما را از دعا کردن مایوس نکند همین گفتگوی با خداوند اجابت است و خودش بالاترین عبادت است. 🖥 حجت السلام فرحزاد - اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi