#حکایات_منبر
#امام_رئوف
#رافت_اهلبیت
#داستان۱۲
✅داستان طلسم شیخ بهایی
در مورد نقشه و ساخت حرم مطهر و ملكوتي امام علي بن موسي الرضا(ع) توسط شيخ بهايي (ره) يكي از مسؤلين آستان قدس رضوي تعريف ميكرد:
شيخ بهايي پس از طراحي حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر كليه امور نظارت داشتهاند و تمام مراحل ساخت حرم نيز تحت نظارت و كنترل ايشان انجام ميشده است.
قبل از آنكه ساخت حرم به اتمام برسد، براي جناب شيخ، سفر مهمي پيش ميآيد.
شيخ سفارشهاي لازم را به معماران و مسؤلان ساخت حرم كرده، بسيار سفارش ميكنند كه كار را متوقف نكنند و ساخت حرم را پيش برده به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلي حرم (دروازه ورودي به حرم و ضريح مقدس، نه دروازه صحن).
@hekayatemenbari
سفر شيخ به درازا ميكشد و بيش از زمان پيش بيني شده در سفر ميماند.
هنگامي كه از سفر باز ميگردد و جهت سركشي كارهاي ساخت و ساز به حرم مطهر ميرسد، با تعجب بسيار ميبيند كه ساخت حرم به پايان رسيده، سر در اصلي تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند.
شيخ با ديدن اين صحنه، بسيار ناراحت ميشود و به معماران اعتراض ميكند كه «چرا منتظر آمدن من نمانديد؟ چرا صبر نكرديد؟«
@hekayatemenbari
مسؤل ساخت عرض ميكند:
«ما ميخواستيم صبر كنيم تا شما بياييد، اما توليت حرم نزد ما آمدند و بسيار تأكيد كردند كه بايد ساخت حرم هر چه سريعتر به پايان برسد.هرچه به او گفتيم كه بايد شيخ بيايد و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقيم داشته باشد، قبول نكردند.
وقتي زياد اصرار كرديم، گفتند: كسي دستور اتمام كار را داده كه از شيخ خيلي بالاتر و بزرگتر است. ما باز هم اصرار كرديم و خواستيم صبر كرده، منتظر شما بمانيم.
در اين زمان توليت حرم گفتند: خود آقا علي بن موسي الرضا(ع) دستور اتمام كار را دادهاند.
شيخ بهايي قدس سره همراه مسؤل ساخت پروژه و معماران نزد توليت حرم ميروند و از توليت در اين مورد توضيح ميخواهند.
@hekayatemenbari
توليت حرم نقل ميكند: چند شب پي در پي آقا امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: «كتيبه شيخ بهايي، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هيچگاه به روي كسي بسته نميشود و هر كس بخواهد ميتواند بيايد.«
شيخ با شنيدن اين حرف، اشك از چشمانش جاري ميشود و به سمت ضريح ميرود و ذكر «يا ستار العيوب» بر لبانش جاري ميشود.
سپس در كنار ضريح آن قدر گريه ميكند تا از هوش ميرود.
پس از به هوش آمدن خود چنين تعريف ميكند:
《من ميخواستم يكي از طلسمها را به صورت كتيبهاي بر سر در ورودي حرم بزنم، با اين اثر كه افرادي كه آمادگي لازم را ندارند، نميتوانند وارد حرم مطهر و حريم مقدس حضرت علي بن موسي الرضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذيرفتند و در خواب به توليت آستان از اين اقدام ابراز نارضايتي فرمودند.》
📚دلشدگان؛محمد لك علي آبادي
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
#حکایات_منبر
#امام_رئوف
#گدایی
#داستان۱۳
✅داستان نادرشاه و گدا
یک روز وقتی نادر شاه افشار از جنگهای پیروزمندانش بر میگردد؛ قصد زیارت آقا علی بن موسی الرضا را میکند و به سمت حرم ایشان روانه میشود.
به اطراف حرم که میرسد به فرد نابینایی بر میخورد که گوشه ای نشسته و گدایی میکند.
از انجایی که نادر شاه هیبت شاهانه قَدَری داشته خطاب به فرد نابینا میگوید:
آهای تو برای چه اینجا نشسته ای و گدایی میکنی؟؟!
فرد نابینا در جواب نادر شاه اینچنین میگوید که من کور مادر زادم و راه دیگری برای امرار معاش ندارم به ناچار هر روز به اینجا می آیم و با لطفی که مردم به من میکنند به زندگی خود ادامه میدهم.
@hekayatemenbari
نادر شاه بعد از شنیدن داستان مرد نابینا به شدت عصبانی میشود و بر سر مرد فریاد میزند که ای نادان تو اینجا نشسته ای و از مردم گدایی میکنی؟؟!! من به تو دستور میدهم که هم اکنون به حرم علی بن موسی الرضا (ع)بروی وشفای خود را بگیری وفرصت تو فقط تا فرداست و اگر تا فردا شفای چشمانت را نگیری من تو را گردن خواهم زد.
@hekayatemenbari
مرد نابینا که میداند حرف شاه حرف است به حرم می رود وخود را دخیل پنجره فولاد آقا میکند وتمام شب را تا صبح گریه وناله میکند که ای آقا اگر شفای چشمان من را ندهی فردا دیگر سر در بدن نخواهم داشت تمام امیدم تویی نا امیدم نکن!
@hekayatemenbari
فردای آن روز نادر شاه طبق قراری که گذاشته بود به سمت حرم و جایگاه مرد نابینا حرکت میکند و وقتی به آنجا میرسد مردی از دور به سمت او میدود و فریاد میزند من شفای چشمان خود گرفتم.
نادرشاه رو به گدا کرد و گفت : تو تا کنون گدا نبودي وگرنه خیلی زودتر از اینها شفای چشمانت را گرفته بودی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57