✔️ ایدئولوژی یا حقیقت؟
دوست گرامی آقای سید مهدی موسوی در کانال خود در ایتا مدتهاست به تبیین گفتمان انقلاب اسلامی میپردازد و سعی دارد به زعم خود آن را از تفکرات ناخالص بپیراید. (اینجا را کلیک کنید)
وی در پست جدید خود باز هم درباره درباره ورود غربستیزی به گفتمان انقلاب اسلامی هشدار داده است.
به زعم وی، غربستیزی جزو گفتمان انقلاب نیست و امثال سید احمد فردید، رضا داوری اردکانی، سید محمد مهدی میرباقری و حتی سید مرتضی آوینی بعدها این مورد را به این گفتمان تزریق کردهاند ولی از اساس در آن وجود ندارد. از آنجایی که صرفا باید دو رهبر انقلاب و مطهری، بهشتی و مصباح را منابع خود فرض کنیم لذا آنچه امثال داوری و آوینی و میرباقری و... گفتهاند غربستیزی محض است و خارج از این گفتمان.
چند مورد ایراد اساسی به نظر ایشان وارد میدانم که به طور خلاصه بدانها اشاره میکنم:
➖ یکم. هر اندیشهای باید متعهد به "حقیقت" باشد نه اشخاص. سخن درست را باید شنید و محدود کردن یک گفتمان به افراد معدود و خارج کردن دیگران نتایج خوبی به دنبال نخواهد داشت. به چه دلیل باید اندیشههای فیلسوفی مانند داوری و یا آوینی یا میرباقری را کنار بگذاریم؟ بر اساس تایید و رد رهبران انقلاب؟ اگر این ملاک است که البته ملاک خوبی نیست و ایشان درباره خیلی متفکران سکوت اختیار کردهاند و نظری نداشتهاند. آوینی که البته "سید شهیدان اهل قلم" هم بود!
➖ دوم. الصاق یک برچسب بر یک اندیشه و حذف آن نشانه اندیشههای ایدئولوژیک است که خود را بر حق و همه را باطل میدانند. بسیاری از منتقدان غربزدگی را مخالف علم و تکنولوژی معرفیکردن کذبی بیش نیست. نظرات منتقدان مدرنیته متکثر و متنوع است. بیشتر منتقدان کنونی در ایران، نوع خاصی از تکنولوژی و نوع خاصی از علم را مورد نقد قرار میدهند نه هر نوع علم و تکنولوژیای را.
➖ سوم. خود این تفکر که موسوی مبلغ آن است و علم و تکنولوژی غرب را به طور مطلق از فساد آن مجزا میکند و علم پیشامدرن و مدرن را تفکیک نمیکند، ما را به یاد تفکرات پوزیتیویستی و علمگرایانه امثال بازرگان و سحابی قبل از انقلاب میاندازد! چرا آن را غیرانقلابی ندانیم؟! حتی عبدالکریم سروش هم در نظراتش در آثاری مانند "تفرج صنع" اینگونه خام، علم و تکنولوژی مدرن را با علم و فناوری تمدن اسلامی یکی نمیگرفت و قائل به نوعی تفاوت میان آنها بود و نقدهایی بر اولی وارد میدانست. در خود غرب هم دیگر کمتر متفکری بدین راحتی حکم به یکی بودن این دو میدهد. حتی موافقان مدرنیته هم به تفاوتها اذعان دارند ولو اینکه باز هم طرف مدرنیته و توسعه تکنولوژی را بگیرند.
معضل دوستانی مانند موسوی ماندن در نظرات دهه پنجاهی مطهری است و نادیده گرفتن نزدیک نیمقرن پیشرفت فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی در جهان و ایران.
📎 ادامه دارد
@syounnos
هدایت شده از یونس در اقیانوس
✔️ ایدئولوژی یا حقیقت
بخش دوم و پایانی
چهارم. موسوی نگران آن است جوانان از ضدیت با علم و تکنولوژی دچار زدگی شده و لذا با انقلاب زاویهدار شوند! عجبا! این که یک متفکر از "تبعات" یک اندیشه بخواهد با آن دشمنی کند باعث تاسف است. شما یا اندیشهای را مطابق با حقیقت میدانی و میپذیری یا ناصواب میدانی و عقلانی رد میکنی. زدگی جوانان دیگر در این میان چیست؟!
البته که این مباحث از اساس خالی از بنیان محکم است و قابل نقد. چه دلیلی وجود دارد وقتی شما از آلودگی زیستمحیطی یک تکنولوژی میگویی و دعوت به حل معضلاتش میکنی، مخاطب عاقل زده شود؟! آنقدر که جوانان از فقه متصلب زده شدهاند از مباحث فلسفی پیرامون مدرنیته زده نشدهاند! اصولا این مباحث تاکنون محدود به محافل آکادمیک بوده و سیاستمداران ایرانی انقلابی اصولگرا و اصلاحطلب نسبت به آن آنقدر بیگانهاند که تمامی برنامههای توسعه و مدرنیزاسیون در این سالهای پس از انقلاب چندان تفاوتی با برنامههای توسعه دوره شاه نداشته است.
لذا ربط دادن انتقاد از مدرنیته به مهاجرت جوانان یا بحث نفوذ این جریان در مسئولان حکومتی جز حیرت ما نیفزود!
بحث در این خصوص بسیار است و نگارنده به همین موارد بسنده میکند.
@syounnos
برخی از دوستان مطالبه کردند که پاسخ این یادداشت انتقادی سریعا نوشته شود. انشاءالله در اولین فرصت مناسب پاسخ جامع و وافی به تک تک گزاره های یادداشت فوق عرضه خواهد شد.
فعلا پاسخ های درج شده در مطالب پیشین (بخصوص جدال احسن ۴ و ۶) تا حدودی میتواند نمایانگر عقلانیت انقلاب اسلامی باشد.
منتظر نقدهای علمی و یادداشتهای تحلیلی و مستند عزیزان هستم.
نه کلی گویی و نه صرفا ادعای اینکه فلانی غرب ستیز هست یا نیست. بلکه شایسته است روشن کرد که اقتضای یک دستگاه فکری و مبانی آن، غربستیزی است یا غرب_زدگی و یا اجتهاد عمیق در بنیانهای فکری و تمدنی غرب.
📌جدال احسن
(گفتگوهایی در باب انقلاب اسلامی و تمدن غرب)
بخش هشتم:
نقدی بر یادداشت «ایدئولوژی یا حقیقت؟»
احتمالا در حدود ۱۰ مطلب سلسله وار با عنوان
«حقیقت در پرتو واقعیت»
⏬⏬
📌 حقیقت در پرتو واقعیت
(نقدی بر یادداشت ایدئولوژی یا حقیقت)
بخش اول:
🔸 دوست عزیز آقای علیرضا مکاریان پور از دوستان دانشگاهی دهه هشتاد در دانشگاه اصفهان رشته فلسفه غرب، در یادداشتی نکاتی را در اطراف یادداشت انذار دهنده «سنت گردش ایام و از جاکندگی معرفتی در جبهه فکری انقلاب اسلامی» مطرح ساختند که میتواند آغازی بر یک مباحثه علمی در اطراف عقلانیت انقلاب اسلامی و نحوهی مواجهه با علم و تمدنی غربی باشد. موضوعی که قریب به ۲۰۰ سال است محل نزاع مصلحان اجتماعی و اندیشهوران معاصر ما بوده است و هنوز هم بحث زنده و موثری است و روایتهای متعارضی از آن ارائه شده است.
نویسندهی محترم، انذارهای یادداشت فوق الذکر را مصاب ندانسته و آن را عاری از حقیقت و نوعی ایدئولوژی پردازی دانسته است. از این رو، به نظر لازم آمد که پاسخی مفصل به این یادداشت ارائه شود تا تفاوت نگاهها بیشتر آشکار شود و طرحهای مختلف برای آیندهی ایران عزیز در معرض سنجش نسل جوان قرار گیرد.
❇️دفاع از غربستیزی با واژگان غربی
یکی از عجایب جماعت مدافع غربستیزی ایرانی این است که برای دفاع از غربستیزی از واژگان غربی استفاده میکنند و آن را هم در همان معنایی به کار میبرند که غربیان استفاده میکنند. این نشان از عدم دقت و تناقضآمیز بودن این مدعا دارد. استفاده از واژهی مشترک لفظی «ایدئولوژی» و نسبت دادن آن به دیگران، نشان از مرجعیت فکر و فرهنگ غرب برای غربستیزان دارد.
ایدئولوژی دانستن هر اندیشهی دیگری، دقیقا همان روشی است که در ۲۰۰ سال گذشته که هر جریان روشنفکری، غیر خود را ایدئولوژی پرداز (= خیال پرداز، آگاهی کاذب) خوانده است و از ورود به بحثهای عمیق فلسفی پرهیز کردهاند.
❇️ غربستیزی از پایگاه معرفتی غربی
از دیگر عجایب غربستیزان وطنی، این است که مرجع و پناه فکری و فلسفی آنان برای ستیز و تقابل با غرب، فلسفههای غربی و اندیشههای جامعهشناسان انتقادی است. مرجعیت فکر و روش کانت، هگل، مارکس، نیچه، هایدگر و دیگر فیلسوفان پستمدرن و جامعهشناسان نومارکسیست برای غرب ستیزان، گواه این مسئله است که غربستیزی مدعایی تناقض آمیز است و صرفا تقابل بخشی از غرب با بخش دیگر از غرب است و هیچ ربطی به ما و جامعهی ما ندارد و ما در ایجاد و نفی آن نقشی نداشتهایم. از اینرو بارها ذکر شده است که غربستیزی خود نوعی غربزدگی مضاعف است؛ چرا که بازی براساس پایگاه فکری و در میدانی است که اصلا متعلق به ما نیست.
مطلب دیگر این است که همین گزینشگری و بهرهمندی از بخشی از تفکرات فلسفی و جامعهشناسی غرب برای ستیز با بخش دیگری از علم و فرهنگ غربی نشان میدهد که میتوان با اتخاذ یک سلسله مراقبتها و ملاحظات فلسفی و اجتهادی، از فلسفهها، علوم و فناوریهای تمدن غرب استفاده کرد. البته بحث از مراقبت و ملاحظات فلسفی و اجتهادی یک پدیدهی فرایندی، چند مرحلهای و پیچیده است که باید مفصل به آن پرداخت.
❇️ نیاز به یک دستگاه فلسفی مستقل از غرب
نویسنده محترم باید مشخص کند که چگونه از ذیل سیطرهی تاریخ و فلسفه غرب خارج شده است و براساس کدام دستگاه فلسفی و الهیاتی (مستقل از غرب) به نقد غرب و مظاهر آن میپردازد که امکان غربستیزی فراهم شود؟
هر چند تأملات فلسفی هگل، مارکس، هایدگر، گنون و فوکو هر یک دارای نقاط قوتی در فهم مدرنیته و تمدن غربی دارد و حتما برای نگرش فلسفی به مدرنیته مفید است و باید از آنها بهره گرفت، اما غیر قابل انکار است که همهی آنها خود محصول اومانیسم، مدرنیته و تمدن غربی است و با آنها نمیتوان به ستیز با غرب پرداخت آنگونه که مقصود غربستیزان است. این دستگاههای فلسفی به عنوان مکمل و موید میتواند موثر باشد اما نمیتواند پایگاه و زیربنای مواجههای فلسفی، عمیق و مستقل و حکیمانه باشد لذا لازم است از نقطهی دیگری آغاز شود. آن نقطه کجاست؟
🛑 ادامه دارد ....
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1648
📌 حقیقت در پرتو واقعیت
بخش دوم:
❇️ حکمت متعالیه افقگشای آیندهی انسانی ما
به نظرم برای این خروج و استقلال چارهای جز رجوع به معارف اسلامی و حکمت متعالیه نداریم حکمتی که در ذیل تاریخ انبیای الهی و معارف قرآن کریم شکل گرفته است و با نهضت ترجمه وارد گفتگوی فلسفی با ایران و هند و یونان شد و در ذیل اندیشهی توحید، حکمت اسلامی توسط فارابی تاسیس شد و با ملاصدرای شیرازی و شارحان او به کمال رسیده است و ظهورات این بلوغ و کمال، در دستگاه فلسفی امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و شهید بهشتی آشکار است و در انقلاب اسلامی ایران تحقق عینی یافت و توانست در میانهی دوگانهی غرب و شرق، لیبرالیسم و سوسیالیسم، افقهای جدید را به بشریت عرضه کند و طریق دیگری را برای خروج از فروبستهای مدرنیته و علم غربی عرضه کند. راهی که رهبران و متفکران انقلاب اسلامی برای خروج از وضعیت امروز جهان عرضه میکنند در درجهی اول متعلق به عالم سیاست و اقتصاد نیست آنگونه تفکر و فلسفهی غربی پیشنهاد میدهد بلکه در درون انسان و در ارتباط انسان با خداوند متعال است.
امام خمینی در نامهی به گورباچف (صدر هيئت رئيسه اتّحاد جماهير سوسياليستي شوروي) یک دستگاه فلسفی و الهیاتی متمایزی را برای تبیین حقیقت دنیای غرب اعم از سوسیالیسم و لیبرالیسم برگزید و به درستی حقیقت آن را آشکار کرد و تنها راه برون رفت از بنبست های عالَم غربی، بازگشت به حقیقت هستی و فطرت الهی انسان معرفی کردند و رسیدن به این افق معنایی را در مراجعهی عمیق و حکیمانه به آراء فیلسوفان و عارفان مسلمان همچون فارابی، ابنسینا، سهروردی، ملاصدرا و ابنعربی دانست.
زمانی که ادوارد شواردنادزه (وزیر خارجه شوری) محضر امام خمینی رسید تا ضمن تشکر، از اصلاحات سیاسی و اقتصادی شوروی گزارش دهد امام خمینی بیاعتنا به این امور، افق دیگری را نشان دادند و در جملات کوتاهی فرمودند:
«من می خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم. من می خواستم دریچه ای به دنیای بزرگ، یعنی دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور اصلی پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند.»
❇️ شهید مطهری استاد تفکر آینده
امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری معلمان و فیلسوفان سازندهی جهان معنایی عصرما هستند. لذا رجوع ما به آنها، رجوع به تفکر وحقیقت است و این ارجاع، نه تنها موجب خیالپردازی و آگاهی کاذب(ایدئولوژی) نمیشود بلکه موجب بازگشت به بنیانهای معرفت و تفکر میشود؛ چراکه، فیلسوف راهنمای آینده و گشایندهی افقهای جدید برای خروج از فروبستهای معرفتی و ذهنی است. اگرچه فیلسوفان فرزندان زمانهی خود هستند و درد انسان ودغدغهی جامعهی خود را دارند اما فیلسوف فرزند دلیل هم هست و جویای حقیقت. او زبان واقعیت است تا حقیقتی را آشکار کند و جهالتی را بزداید؛ از این رو، فلسفهی هیچ فیلسوفی کهنه نمیشود و متعلق به عصر و مصری نیست. این ما هستیم که باید نسبت خود را با فلسفه و فیلسوف به درستی مشخص کنیم و نحوهی تفکر و تعقل را یاد بگیریم و راههای رهایی و سازندگی را بجوییم و حکیمانه با پدیدهها روبرو شویم. آری متفکران انقلاب اسلامی و بخصوص شهید مطهری فرزند زمانه خود است اما او فیلسوف ومعلم تفکر در عصر ماست وبا او میتوان به تفکر راهی پیدا کرد وافقهای آیندهی ممکن را گشود. اما تذکار این نکته مهم است که راهی که امام خمینی و شهید مطهری برای تفکر گشودهاند درذیل تاریخ اروپا و در دشمنی و تضاد با علم و تمدن غرب نیست. در هیچ کجای این تفکر، محور واساس، ستیز وتضاد نیست بلکه پرسش است وحکمت؛ فهم است ومعنایابی؛ حرکت است و تعالی.
این تفکر با گذار از اصالت ماهیت به اصالت وجود، با عبور از تباین موجودات به تشکیک موجود، با نفی استقلال موجودات و اثبات ربط فقری ماسویالله، و توسعهی حرکت از اعراض به جواهر، یک شبکهی مفهومی متعالی را برای درک عالم و آدم عرضه کرده است که براساس آن میتوان به تحلیل جامعه و تاریخ، فرهنگ، هنر، علم و فناوری پرداخت.
این است راز تاکیدات مکرر امام خمینی و آیت الله خامنهای به مطالعهی عمیق آثار استاد شهید مطهری. چرا که او توانست با حکمت و فلسفه اسلامی بنیانهای فرهنگ وتمدن بشری رادرک کند وبرای خروج از فروبستهای معرفتی آن، راهی را پیشنهاد دهد که «بحران اگاهی» و «ازجاکندگی معرفتی» درجامعهی اسلامی را به درستی شناسایی کند وبه تقویت خودآگاهی و خودباوری انسان مسلمان دربرابر تهاجم تمدن غرب وسیطرهی مدرنیته بپردازد و در عین حال، طرحی اجتهادی از مواجههی اسلام بانیازهای زمان و پیشرفتهای علمی وفناوریهای جدید عرضه کند که راهنمای بسیاری از متفکران انقلابی و مصلحان اجتماعی عصرما باشد.
🛑 ادامه دارد ....
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1649
📌حقیقت در پرتو واقعیت
بخش سوم:
❇️ تشکیک تفکر و سلسله مراتب متفکران و کنشگران در عقلانیت انقلاب اسلامی
براساس مفاد روایات و مبانی حکمت متعالیه و دستگاه فکري انقلاب اسلامی، عقل، تفکر و علم مقول به تشکیک است و دارای مراتب و درجات مختلفی است. به همین اعتبار متفکران و عالمان نیز دارای درجات و مراتب مختلفی هستند و نمیتوان همهی آنها را در یک رتبه قرار داد و همچنین نمیتوان همه را با یک دست راند. بلکه لازم است تا با ترسیم درجات و مراتب تفکر و اندیشه در نسبت با انقلاب اسلامی، نقش هر متفکر و اندیشهورز را در مواجههی با انقلاب اسلامی مشخص کرد. به همین اعتبار، نمیتوان تفکر و اندیشهی انقلابی را به معدود افرادی محدود کرد و سایرین را حذف کرد همچنان که نمیتوان سلسله مراتب و درجات اندیشه و تفکر انقلابی را نادیده گرفت و همهی گویندگان و نویسندگان را در یک رتبه قرار داد و هیچ تفاوت و تمایزی میان آنها معتقد نبود.
بنابراین باید سلسله مراتب تفکر انقلابی و کنشگری اجتماعی معطوف به انقلاب را ترسیم کرد و جایگاه و نقش هر کس را در آن مشخص نمود. در یک الگوی اولیه میتوان چنین سلسله مراتبی را پیشنهاد کرد:
۱. رهبران انقلاب اسلامی؛
۲. نظریهپردازان افقگشا، مکتب ساز و موثر در راهبری فکری و معرفتی انقلاب اسلامی؛
۳. نظریهپردازان اصلاح و تغییرات اجتماعی؛
۴. مروجان و مبلغان انقلابی همسو با رهبران و متفکران اصیل انقلاب اسلامی؛
۵. مروجان و مبلغان انقلابی غیرهمسو با رهبران و متفکران اصیل انقلاب اسلامی؛
۶. کنشگران همسو که خود را با مکتب فکری رهبران و نظریهپردازان تطبیق میدادند و بر آن اساس به کنش انقلابی پرداختند.
۷. کنشگران غیر همسو اما موثر در انقلاب؛
۸. کسانی که در دوران مبارزات و قبل از پیروزی هیچ نقش و کنش انقلابی نداشتند اما بعدا توبه کردند و بعد از پیروزی در مبانی خود تغییر دادند و به صفوف انقلابیون پیوستند.
۹. کسانی که هیچ اعتقادی نداشتند و بعدا ملحق شدند اما هیچ تغییری در مبانی فکری خود ندادند ولی در عین حال در مراکز انقلابی حضور قدرتمند داشتند.
❇️ «جریان خلاق فکری» حوزوی و نظریهپردازی برای انقلاب اسلامی
بی تردید بسیاری از فقیهان، عالمان و مبلغان، و برخی از مصلحان اجتماعی، روشنفکران دغدغهمند مردمی، معلمان و هنرمندان انقلابی در ایجاد بیداری اسلامی و آگاهی بخشی ملت و مبارزه با ظلم استبداد داخلی و دخالت استعمار خارجی موثر بودهاند اما آنچه نقش محوری در بیداری اسلامی و مبارزهی اساسی با استبداد و استعمار را داشت «جریان خلاق فکری» شکل گرفته در حوزه علمیه قم بود که از میان طرحهای مختلف سیاسی و اجتماعی طرح نویی از #عقلانیت_اجتماعی و عینی را در سیاست براساس حکمت و فقاهت اسلامی ارائه کرد و به شبهات و اشکالات فلسفی و حقوقی سایر جریانات پاسخهای محکم و اقناع کننده داد و موفق شد نسل جوان تحصیل کرده را قانع کند. مردم هم به این تفکر اعتماد کردند. بعدا همین تفکر، تعیین نوع نظام سیاسی و همچنین طراحی قانون اساسی را برعهده گرفت و در میدانهای فکری و عملی به تثبیت و تعمیق بنیانهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی پرداختند.
بنابراین انقلاب اسلامی بیش از هر مکتب و جریان فکری، مرهون نظام فکری و دستگاه معرفتی امام خمینی و علامه طباطبایی و شاگردان برجسته ایشان همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مفتح، آیت الله خامنهای است که با نظریات عمیق اسلامشناسانهی خود، موجب شکل گیری یک «جریان خلاق فکری» شدند و نتیجه این جریان خلاق، تحول باطنی مردم و انقلاب درونی آنها شد. تحولی که مرهون بازشناسی اسلام به عنوان یک مکتب جامع و مسلک اجتماعی دارای اصول منسجم و یک آهنگ ناظر به زندگی جمعی انسان در جهت رشد جامع انسان و پیشرفت همه جانبهی جامعه اسلامی است.
طرحی که امام خمینی آن را در دروس تخصصی فلسفه، فقه و اصول بارها به شاگردان تعلیم فرمود و در آثار مکتوب و بیانات مختلف خود خطاب به انقلابیون بارها و بارها بیان کرده و به آسیبهای نگاههای تقلیلگرایانه به اسلام پرداختهاند.
امام خمینی و شاگردان ایشان به خوبی نشان دادند که نگرشهای تقلیل گرایانه در طول تاریخ گذشته موجب ضعف و انحطاط مسلمین شده است نگاههایی که اسلام را به یک بعد و یک جنبه فروکاسته و از جامعیت و شمولیت آن نسبت به همهی ساحتهای حیات انسانی غفلت کرده است. همین نگرش تقلیل گرایانه موجب تورم برخی علوم و تضعیف و یا حذف بعضی از علوم دیگر شده است. بر اساس این آسیبشناسی دقیق، توسط امام خمینی و شاگردان نظریهی مدینهی فاضلهی توحیدی و حکومت اسلامی در قالب یک دستگاه فلسفی و الهیاتی جدید عرضه شد و تفسیری فلسفی از عالم و آدم، جامعه وتاریخ، انقلاب و تغییر، آینده و حکومت عرضه شد و مورد اقبال عمومی مردم قرار گرفت.
🛑 ادامه دارد ...
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1649
📌 حقیقت در پرتو واقعیت
بخش چهارم:
❇️ سلسله مراتب کنشگران انقلاب اسلامی
بدون تردید و با هزاران دلیل و مدرک مثل روز روشن است که انقلاب اسلامی محصول یک دستگاه فکری و عقلانیت متعالی است که توسط امام خمینی (ره) و شاگردان برجسته او مبتنی بر حکمت و فقاهت اسلامی طراحی و تبیین شد و به عرصهی عمومی عرضه و به فرهنگ و گفتمان اجتماعی تبدیل شد. آن هم در زمانهای که بسیاری از جریانات فکری و فرهنگی در غربزدگی فروخفته بودند و در وصف و مدح لیبرالیسم، سوسیالیسم و یا ناسیونالیسم خطابه میخواندند و کتاب مینوشتند. در زمانهای که برخی از آنها از «عصر عسرت» و «عصر اضطرار» سخن میگفتند و بر امتناع انقلاب و تغییر اجتماعی تأکید داشتند و به حوالت تاریخی دل سپرده بودند و مشغول نظریهپردازی برای حزب رستاخیز و یا تئوریزه کردن سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی از طریق تصوف و عرفان بودند. در زمانهای که برخی به مبارزه با بهایت و کناره گیری از انقلاب و مبارزه اشتغال داشتند.
اما با نهضت فکری و فلسفی و فقهی امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری، روح تازهای در جریانات فکری و روشنفکری و مذهبی ایجاد شد و بسیاری از لاک دفاعی و مبارزات سیاسی و پارلمانی خارج شدند و به نهضت علمی و فکری اسلامی و مبارزات عمیق انقلابی پیوستند و در افقی جدیدی به کنشگری فکری و اجتماعی پرداختند.
از جمله آنها بسیاری از مصلحان و روشنفکران دغدغهمند مسلمان هستند که هرچند طرحی شفاف برای انقلاب و تحول کلان اجتماعی و حکومت آینده عرضه نکردند و یا مورد اقبال نهایی مردم واقع نشد اما نقش موثری در آگاهیبخشی مردم داشتند و ایدههایی را برای تغییر و اصلاح امور بیان میکردند. افرادی همچون آیت الله طالقانی، شیخ حسین لنکرانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، محمدتقی شریعتی، دکتر علی شریعتی، جلال الدین فارسی، دکتر مصطفی چمران، دکتر حسن حبیبی، دکتر علی شریعتمداری، ابوالحسن بنیصدر، عبدالکریم سروش، و ... از جمله این شخصیتهای موثر در آگاهی بخشی مردم و قشر جوانان و دانشجویان داخل و انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا بودند که گرایشها و تفکرات مختلفی داشتند و هر یک بعد از انقلاب اسلامی رویهای متفاوت را پیشهی خود ساختند که بررسی آن از رسالت این مجمل خارج است.
همچنین باید از روحانیت مبارزی یاد کرد که در شهرهای مختلف به تبیین معارف اجتماعی اسلام مشغول بودند و مردم را از طریق گفتار و نوشتار خود به وضعیت خود آگاه میساختند حضرات آیات و حجج اسلام مشکینی، قاضی تبریزی، مدنی، منتظری، هاشمی رفسنجانی، دستغیب، مدنی، اشرفی اصفهانی، صدوقی، فاضل لنکرانی، محمدتقی فلسفی، مکارم شیرازی، شهید محلاتی، مصباح، صانعی، ربانی شیرازی، خلخالی، میانجی، کافی، ربانی املشی، واعظ طبسی، هاشمینژاد، شهید سعیدی، شهید غفاری، و صدها روحانی دیگر.
هزاران جوان غیور مسلمان در جای جای ایران عزیز در گروهها و تشکلهای اسلامی و انجمنهای اسلامی دانشجویان و اصناف از دیگر کنشگران فعال انقلابی بودند که نقش تعیین کنندهای در گسترش تفکر انقلاب اسلامی و طرح جامعهپردازی و تمدنسازی امام خمینی (ره) داشتند.
روشن است که نمیتوان همهی این کنشگران را در یک رتبه قرار داد و آرا و انظار آنها را از جمله آثار تاثیرگذار در شکلگیری بنیانهای فکری انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی دانست هر چند که تلاشهای هر کدام از این جریانات و افراد قابل احترام و استفاده است و لایق قدردانی و سپاسگزاری.
اما لاجرم باید از میان همهی این جریانها، براساس واقعیت میدانی دست به گزینش زد و به آثار و اندیشههای رهبران و متفکران نظریهپرداز انقلاب اسلامی مراجعه کرد و دیگر جریانها و افراد را با آنها مقایسه کرد و تحلیلی عالمانه و حکیمانه از اندیشهها و کنشهای آنها ارائه کرد. اگر چنین نکنیم به طور قطع دچار التقاط، تحریف و انحراف از مسیر انقلاب اسلامی خواهیم شد و تشتت و اختلافات فکری، نیروهای جبههی را متفرق خواهد کرد. در نتیجه جدال و تضاد گسترش مییابد و تفکر اصیل انقلاب اسلامی به محاق خواهد رفت و قدرت و شکوه جامعه اسلامی تضعیف خواهد شد.
بنابراین چارهای نداریم جز اینکه براساس اصل «انقلابیگری مقول به تشکیک» اندیشهها و شخصیتهای مختلف را دستهبندی کنیم و نسبت هر یک را با عقلانیت انقلاب اسلامی و مکتب امام خمینی روشن و جایگاه و ظرفیت هریک از آنها را مشخص کنیم سپس از همهی آنها در تبیین انقلاب اسلامی و بایسته های مسیر آینده استفاده اجتهادی، نظام واره و جایگاهشناسانه کنیم و الا دچار تحریف و انحراف خواهیم شد. (ر.ک: بیانات مقام معظم رهبری ۱۴ خرداد ۱۳۹۴)
این تحریف اختصاصی به اصلاحطلبان و جریانهای حامی لیبرالیسم ندارد بلکه جریانهای مدعی انقلابیگری و عدالت خواهی و غربستیزی در معرض این تحریف بزرگ هستند.
🛑 ادامه دارد ...
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1651
📌 حقیقت در پرتو واقعیت
بخش پنجم:
❇️ شهید آوینی هنرمندی جستجوگر در عقلانیت انقلاب اسلامی
عقلانیت انقلاب اسلامی و حرف نوی جمهوری اسلامی، آنچنان جذاب و جدید بود که بسیاری از جوانان تحصیل کرده و هنرمند بیغرض را جذب خود کرد و موجب یک گشت فکری در آنها شد به نحوی که از گذشتهی خود توبه کردند و با عقلانیت انقلاب اسلامی راهی به رهایی یافتند و در مسیر سازندگی ایران عزیز قرار گرفتند. از جملهی این جوانان بیدار شده سید مرتضی آوینی است. آوینی از جمله کسانی است که پس پیروزی انقلاب اسلامی، بیدار شد و از تفکرات خود دست شست و از نو آغاز کرد و سعی داشت که روز به روز به عقلانیت انقلاب و آثار امام خمینی نزدیک شود. او در مسیر شدن و صیروت بود و گمشدهای خود را در جهاد ودفاع مقدس یافت وتوانست روایتگر وجوهی از جوانان انقلابی و مجاهد ما در جنگ باشد.
حضرت آیت الله العظمی خامنهای در چند بیان کوتاه به تجلیل از شخصیت شهید آوینی پرداخته و فرموده اند: «شهید آوینی با آن بیان شیرین و زیبا و اثرگذارِ خودش توانست جزئیّات جبهه را برای ما روایت بکند و آن را ماندگار بکند. کاش کسانی بتوانند این کار را بکنند؛ هم در گفتار و هم در نوشتار و هم در کارهای هنری و نمایشها و پدیدههای هنری.»(۱۳۹۹/۰۲/۲۱)
به نظر آیت الله خامنهای شهید آوینی علاوه بر صفای روحی، دارای قلم قوی و هنرمندانه بود و خودش هم به خوبی آنرا اجرا و قرائت میکرد که به دل مینشست و در حال پخته شدن و صیرورت بود. (۱۳۷۲/۰۶/۱۱)
ایشان در باب مهمترین ویژگی مهم شهید آوینی فرمودند: «زنده کردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطرهها را یکی یکی از زبانها بیرون کشیدن و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت میکرد و هرچه هم پیش میرفت، بهتر میشد. یعنی پختهتر میشد. چون کار نشدهای بود. ... اول ایشان شروع کرد و بعد کمکم بهتر و پختهتر شد. من حدس میزنم اگر ایشان زنده میماند و ادامه میداد، این کار خیلی اوج پیدا میکرد.»(۲ / ۲/ ۱۳۷۲) به همین جهت، فقط یکبار برای وی در یادداشتکوتاهی از تعبیر «سید شهیدان اهل قلم» استفاده کردند و او را برای قشر هنرمند الگوی یک هنرمند متعهد به اسلام و ارزشهای اسلامی دانستند همانگونه که مرحوم فرجالله سلحشور را چنین معرفی کردند.(۱۳۹۵/۰۱/۰۱)
این مطلب، جمعبندی مجموع نکات و بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنهای دربارهی شهید والامقام سید مرتضی آوینی است. اما ایشان هیچگاه از ایشان به عنوان فیلسوف، نظریهپرداز، جامعهشناسی، تمدن شناس، غربشناس یاد نکرده است و هیچگاه هیچ کس را به افکار و کتابهای ایشان برای شناخت اسلام و انسان، جامعه و تمدن، غرب و فناوری ارجاع ندادهاند. بلکه بر در حال شدن و پخته شدن ایشان تأکید دارند.
بدون تردید نقش شهید سید مرتضی آوینی در هنر متعهد انقلابی و در تصویرگری وجودی از معنویت دفاع مقدس، بسیار ارزشمند و محوری است و نمیتوان قدردان زحمات او در این مسیر و راهی را که گشود نبود. همچنین یادداشتها و مقالات او در مجله هنری - فرهنگی سوره که بعدها در چند مجلد کتاب تدوین شده است میراث ارزشمندی است از تأملات یک سردبیر و هنرمند متعهد و جستجوگر در حال شدن و صیرورت که هر چه بیشتر بر عمر او افزوده میشد بیشتر از تفکرات سابق تزکیه میشد و به اندیشههای متعالی امام خمینی و متفکران انقلاب اسلامی نزدیک میشد.
اما در میان جمعی از جوانان و سخنگویان، با اغراقگویی و خروج از دایرهی واقعیت، چنین وانمود میشود که ایشان فیلسوف و متفکر بزرگ انقلاب اسلامی است و میتواند جایگزین متفکران و فیلسوفان انقلاب شود و باید براساس یادداشتها و مقالات معدود او، انقلاب اسلامی و بنیانهای فکری آن را تفسیر و تحلیل کرد و بر این اساس سیاستهای کلان نظام در عرصههای فلسفی، فرهنگی، روابط بینالملل، علم و فناوری را تعیین کرد. به گونهای که صریحا به نفی تفکرات فلسفی و اندیشههای متعالی فیلسوفان و متفکران اصیل انقلاب اسلامی بخصوص شهید والا مقام حضرت آیت الله مطهری میپردازند که آیتالله العظمی خامنهای حدود ۲۰۰ صفحه مطلب درباره شخصیت فکری و فلسفی و نقش ایشان در ساخت بنیانهای فکری و فلسفی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی گفته و نوشتهاند و هر ساله همهی اقشار جامعه اعم از دانشجویان و طلاب، سیاستمداران و فقها را به مطالعهی عمیق آثار ایشان دعوت و سفارش میکنند.(ر.ک: استاد در کلام رهبر، و به اینجا مراجعه شود)
به طور قطع، این برخورد غلوآمیز و این اغراق گوییها، نه تنها هیچ کمکی به ارتقا جایگاه شهید والامقام آوینی عزیز نمیکند بلکه موجب میشود که خارج جایگاه و نقش تاریخیاش خوانده شود و موجبات هدم میراث انقلابی و سوء فهم بسیاری از خوانندگان را فراهم کند.
🛑 ادامه دارد ...
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1652
📌 حقیقت در پرتو واقعیت
بخش ششم:
متاسفانه بسیاری از مروجان افکار «عصر عسرت»، «عصر اضطرار» و «عصر حیرت» و «امتناع اندیشی» با گرایشهای مختلف فکری و اجتماعی به بهانههای مختلفی باب نفی استاد شهید مطهری را در جامعه گشوده اند و هر روز تشکیک جدیدی در اصالت فکر و کارآمدی نظام فلسفی و فقاهتی ایشان وارد میکنند. و در عوض برخی از همین جریانات درصدد جایگزین کردن برخی از نویسندگان و گویندگان دیگر در برهههای مختلف همچون عبدالکریم سروش، رضا داوری، سید مرتضی آوینی، سید منیرالدین شیرازی، علی صفایی حائری، سبد محمد حسین لالهزاری تهرانی و امثالهم - که هر یک در جای خود محترم و قابل استفاده هستند و قطعا از آثار قلمی و بیانی آنها میتوان بهرههای زیادی گرفت و از آنها در تقویت شاخ و برگ اندیشه انقلاب اسلامی استفاده کرد - به جای متفکران و فیلسوفان اصیل انقلاب اسلامی بوده و هستند.
در اینجا یک نمونه از صدها بیان آیتالله خامنهای دربارهی استاد شهید علامه مرتضی مطهری ذکر میشود تا بار دیگر نقش منحصر به فرد ایشان در جریان فلسفی انقلاب اسلامی بهتر شناخته شود:
«یک جمله در باب شهید مطهّری باید عرض کنم. اگرچه سیزده، چهارده سال است که در جلالتِ این مرد، مکرّر در مکرّر حرف زدهایم و حرف شنیدهایم، اما این، یک کتابِ ناتمام است. فضیلت مردی مثل شهید مطهرّی، واقعاً در طول سالها هم قابل بیان کردن به شکلی که حقّش ادا شود، نیست. لذا، باز هم ملت ما باید از مطهّری عزیز - این شهید بزرگوار - بشنود. آن جمله این است که شهید مطهّری یک مبارزِ در راه خدا؛ یعنی یک مجاهد فی سبیلاللَّه بود. منتها جهاد، انواعی دارد. یکی از سختترین جهادها این است که در مقابله با هجوم افکار و فرهنگهای غلط و انحرافی و درک غلط جمعی از مردم، انسانی که حق را میشناسد، بایستد و بخواهد از حق دفاع کند و با بیان، بافکر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدایت کند. این، از آن جهادهای بسیار دشوار است و شهید مطهّری، این جهاد سخت را سالهای متمادی انجام داد. او انسان بصیر و نافذالبصیرهای بود؛ آدم معمولی نبود؛ بینش تیزی داشت؛ به سطح جامعه نگاه میکرد و اشتباهاتی را که در فهم عمومی ملت ما وجود داشت و متأثّر از تلقین دشمنان بود، میفهمید که چیست و شروع میکرد با آنها مبارزه کردن. همین مبارزه، که مبارزه در راه خدا بود، کمک بسیار زیادی به پیروزی این انقلاب کرد؛ چون تا مردم فکرشان درست نباشد، کارِ درست از آنها سر نمیزند. فکر که درست شد، انسان درست عمل میکند. اعتقاد به یکراه درست که پیدا کرد، در آن راه به حرکت درمیآید و آن راه را میپیماید. شهید مطهّری به شناخت مردم کمک میکرد که راه را بشناسند. پس، به پیروزی این انقلاب و به هدایت این حرکت عمومی کمک کرد.
کاش کسانی که در آن روزهای سخت در میدان مبارزه بودند، بنشینند و با قلم تحلیلی، آنچه که گذشته است - آن غصّهها، آن رنجها و آن خون دلها را بیان کنند، تا این جوانان ما، این عزیزان ما و این نو باوگان ما، متوجّه شوند که ما از چه معابری عبور کردیم.
گاهی اتوبوس از راههای سختی عبور میکند و مسافری که در خواب است، متوجّه نمیشود به راننده بیچاره، به شاگرد راننده و به چند نفری که بیدار بودهاند چه گذشته تا از گردنههای خطرناک عبور کردهاند. اینها را بنویسند تا مردم بدانند که مطهّریها درآن دوران چه کردند.
نکته دیگر اینکه همان مبارزه موجب شد که مطهّری به شرف شهادت نائل شود؛ یعنی آن دشمنیکه مطهّری را بر زمینانداخت وخون او راجاری کرد، دشمنی بود که از ارشادها و آگاهیهایی که او به مردم میداد، صدمه میدید. چون شهید مطهّری در مقابل التقاط ایستاد، در مقابل نفاق ایستاد، در مقابل تهاجم فرهنگ غرب و شرق ایستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتی را ترویج کرد، لذا کسانیکه با این چیزها مخالف بودند، او را بر زمین انداختند. اگر دستشان میرسید، هر کسی را هم که شبیه مطهّری و کوچکتر از مطهّری و در راه مطهّری بود، بر زمین میانداختند؛ اما خدای متعال به آنها این فرصت را نداد و انشاءاللَّه، هرگز هم نخواهد داد.
پس، تجلیل از مطهّری به خاطر اینهاست. من گاهی میبینم بعضی از افراد درباره شهید مطهّری مطلبی مینویسند، یا حرفی میزنند که ناشی از نشناختن مطهّری است. مطالب غلط و حرفهای عجیب و غریبی درباره او مینویسند و بیان میکنند که روح او هم از آن مطالب و حرفها خبردار نبود. متأسفانه، این از واقعیّات است؛ یعنی همان کسانی که یک عمر، در دوران اوج تفکّرات شهید مطهّری با او مبارزه کردند، امروز چون نام شهید مطهّری نام درخشانی است، اینجا و آنجا به نام او تمسّک میکنند و زیر لوای این نام، باز همان حرفهای خودشان را میزنند.»
۱۳۷۲/۰۲/۱۵
بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان
🛑 ادامه دارد ...
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1653
📌 واقعیت در پرتو حقیقت
بخش هفتم
❇️ رویکردهای تجدد شناسی و غربشناسی
حدود ۲۰۰ سال است که پدیدهی تجدد، غرب و مظاهر فرهنگی و سیاسی آن موضوع مطالعه و مباحثات علمی و اجتماعی بسیاری از نویسندگان و اندیشهورزان جهان اسلام از جمله ایرانیان است و رویکردها و نظریههای مختلفی تولید شده است که به راحتی نمیتوان از کنار آنها گذشت.
در مجموع سه رویکرد کلان در این زمینه وجود دارد که ذیل هر رویکرد نیز نظریات مختلفی مطرح شده است. نشناختن این رویکردها و عدم تفکیک دقیق و عمیق میان آنها موجب شده است که برخی از نویسندگان دچار خطای در تحلیل شوند و به صرف مشاهدهی یک سلسله اشتراکات در روبناها، حکم به این همانی کنند و سریع حکم و لوازم یکی را به دیگری نسبت دهند.
بر پژوهشگران و تحلیلگران این میدان لازم است مطالعات دقیق تاریخی و فلسفی در باب جریانات فکری و فرهنگی ایران و رویکردهای آنان داشته باشند و به صرف شباهت در برخی از ظواهر حکم به اینهمانی اندیشهها و مکاتب نداشته باشند. این سرعت در متشابهپنداری و جسارت در تطبیق و اینهمانیسازیها محصول عدم توجه به بنیانهای فکری و فلسفی جریانات و مکاتب مختلف و ورود غیر فلسفی و مبنایی به بحث پیچیدهی جریانشناسی و تحلیل مکاتب است. برای تحلیل جریانات و فهم شباهتها و تمایزها چارهای نیست جز اینکه در تحلیل هر مکتب فلسفی و فکری از مبانی معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی آغاز شود تا معلوم شود که از چه پایگاه معرفتی به علم، تمدن، غرب و مدرنیته توجه شده است و چه لوازم ذاتی و آثار عینی بهمراه دارد.
🔹 رویکرد اول: نگاه خوشبینانه و «بشرط شئ»
براساس این رویکرد، تمدن غرب و مظاهر آن، حرکت طبیعی و ضروری تاریخ انسان است که به هیچ وجه گریزی از آن نبوده و نیست. آنچه در این تمدن رقم خورده است، دلالت عقل سلیم و ظهور قدرت انسان در خروج از ناآگاهی و شجاعت بهکارگیری عقل به نحو استقلالی در مدیریت همهی امور این جهانی و تسخیر طبیعت است که محصول آن «علوم تجربی» است که به کشف قوانین طبیعت منجر شده است و طبیعتاً به خوشبختی بشر انجامیده و یا خواهد انجامید.
تقریر های مختلفی از این رویکرد وجود دارد. بنابراین سایر کشورها و جوامع اگر در پی توسعه و پیشرفت هستند چارهای ندارند جز اینکه همان مسیری را طی کنند که انسان و جامعهای غربی طی کرده است و همان علوم و فناوریها را به کار بگیرد که در این تمدن ساخته و پرداخته شده است. در غیر این صورت، هیچ طرح و امکان دیگری برای توسعه نیست.
۱. تقریر الحادی:
در این تقریر، تجدد ستیز با دین و سنت و گسست از هر امر قدسی و غیبی است. لذا هر آنچه پیشتر بوده است یا خرافه و جهالت است و یا عنصر فرهنگی و پیشا علم که صرفا متعلق به دوران کودکی بشر و مقدمهای برای بلوغ او بوده است. از اینرو، هیچ اعتبار معرفتشناختی برای آنها وجود ندارد.
براین اساس توسعه و پیشرفت در گرو نفی سنت و دیانت از معرفت بشری و خروج آنها از حوزهی عمومی است. سنت و دین نه تنها معرفت بخش نیست بلکه متعلق شناسایی و ابژهی علم تجربی است تا ریشههای طبیعی آن (همچون توتمها، ترس، غریزه، فرافکنی) تبیین شود.
۲. تقریر دینی:
در این تقریر، تجدد و مظاهر تمدنی آن نه تنها در ستیز و تقابل با سنت و دیانت نبوده است بلکه نتیجه قهری ادیان و رنسانس دینی در جهت بازگشت به جوهره دین است. جوهرهای که بر دعوت انسان به عقلانیت ابزاری و قناعت مادی و تولید بیشتر استوار است.
مهندس بازرگان در کتاب «راه طی شده»، تجدد و مظاهر تمدنی آن را در ادامه راه انبیا فهم و تفسیر میکند که انسان را به کارگیری استقلالی عقل طبیعی و عقلانیت ابزاری دعوت کردهاند.
در این تقریر، علوم و فناوریهای غربی را باید اخذ کرد و اگر به لحاظ ارزشی و فرهنگی نکات ضد اخلاقی و ضد دینی هم در تمدن غرب وجود دارد به علم و فناوری دخلی ندارد و به راحتی میتوان دانش را از ارزش جدا کرد و علم را گرفت و ارزش را کنار گذاشت.
🔹 رویکرد دوم: نگرش ستیزهگرایانه و «بشرط لا»
این رویکرد همانند تقریر الحادی، بر گسست سنت و تجدد و تقابل مدرنیته با امر قدسی و دینی تاکید دارد اما معتقد است که تجدد موجب ایجاد بحرانهای بزرگ بشری در زمینهی اخلاق و فرهنگ و محیط زیست شده است و نه تنها زندگی انسان را بهتر نکرده است بلکه بنبست های لاعلاجی را به وجود آورده است و این محصول ادعای استقلال عقل و کاشفیت آن از واقعیت است. در حالی که عقل مدرن، محصول نفسانیت انسان و غروب اخلاق و فضیلتها و اصالت سود و منفعت است که برساختهی نظم ذهنی برآمده از نگاههای لیبرالیستی و کاپیتالیستی است. لذا چارهای نیست جز اینکه، نظم جدید جهانی را به چالش کشید و در انتظار نظم دیگری بود.
🛑 ادامه دارد ...
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1654