eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1هزار دنبال‌کننده
390 عکس
119 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهید مطهری شهید بهشتی شهید صدر علامه جعفری علامه مصباح یزدی علامه جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 انسان، نیاز، جامعه ♦️بخش اول: 🔸 انسان علاوه بر انس و گرایش فطری به همنوعان، موجودی است که براساس نیازها و احتیاجات خود نحوه‌ی کوشش خود را انتخاب می‌کند. وی برای زنده بودن حرکت و تلاش می‌کند و به همین منظور در زندگی اجتماعی مشارکت می‌کند و مناسبات انسانی خود در جامعه را بر اساس نیازها و احتیاجات سامان می‌دهد. او همواره خود را با شرایط پیرامونی و محیط تطبیق می‌دهد تا بتواند به نیازهای خود پاسخ مناسب بدهد و خود و منسوبان به خود را از ضررها و موانع باز دارد. لذا انسان در حال حرکت و کوشش همواره‌ در معرض تغییر و تحول درونی (ادراکی، اخلاقی و احساسی) و همچنین بیرونی (ساختاری و فن‌آوری) است و از یک سیر تحولی (تکاملی و ارتجاعی) برخوردار است. 🔹 این ویژگی موجب شکل‌گیری اعتباریات انسانی و اجتماعی برای رفع احتیاجات حیاتی و کسب منافع و مصالح بیشتر و دفع مفاسد و مضار شده است. به تعبیر دیگر اعتبارات انسانی تابع احتیاجات انسانی و شرایط محیطی است و با تغییر آنها تغییر می‌کند. اعتباریات نقش انگاره‌ها و تصویرهای ذهنی برای سامان دادن به زندگی را دارد. انسان براساس تصویرها و طرح‌واره‌های ذهنی با واقعیت زندگی مواجه می‌شود و به نیازها، آرزوها، ارتباطات و مناسبات خود معنا و نظم می‌دهد. بر این اساس نظام دانایی و جهان معنایی هر فرد - که البته در بسیاری از افراد منبعث از فرهنگ بیناذهنی مستقر در جامعه است- تعیین کننده‌ی قلمرو نیازها، آرزوها و مطلوبات انسان است. 🔸 به علت تنوّع نیازها و احتیاجات انسان و نبود فرصت و ابزار کافی برای همگان در جهت رفع تک تک احتیاجات، مناسبات انسان برپایه تقسیم کار اجتماعی و بهره‌برداری عادلانه از منابع و دست‌مزدها استوار است به نحوی که موجب رفع نیازها و احتیاجات کنشگران اجتماعی به شکل جمعی و مشارکتی می‌شود. بر این اساس مجموعه‌ای از حقوق و تکالیف(شریعت) بر اساس نوع نگرش به هستی، انسان، نیازها و منابع(جهانبینی) برای تامین عدالت به وجود می‌آید تا نقش و وظیفه هرکس در این مشارکت جمعی مشخص شود و به همان اندازه از منابع و منافع حاصله از مشارکت جمعی برخوردار شوند. توازن و تعادل میان حق وتکلیف موجب ایجاد عدالت و رضایت همه‌ی کنشگران در رفع نیازها و احتیاجات می‌شود. این احساس رعایت عدالت و رضایت از شرایط موجب اعتماد و همبستگی عمومی در مشارکت اجتماعی و هم‌سرنوشتی جمعی می‌شود. بنابراین در کنار این نظام از حقوق و تکالیف یک نظام ارزشی و اخلاقی هم به وجود می‌آید که از آن نظام حقوقی پشتیبانی می‌کند و همگان را به رعایت حقوق و تکالیف (قانون) تهییج و تشویق کند و آن‌ها را در اهمال و سرپیچی موعظه و تنبیه کند. نظام ارزشی و اخلاقی، زیبایی بخش جهان معنایی و عالم ذهنی کنشگران اجتماعی است و موجب انطباق بیشتر آنها با شرایط پیرامونی و محیط اجتماعی و کنترل درونی افراد را موقعیت‌های بحران‌خیز و شرایط هیجانی می‌شود. در جوامع ساده که روابط اقتصادی پیچیده‌ای وجود ندارد احساسات مشترک و روح جمعی حاکم بر افراد موجب همبستگی اجتماعی می‌شود در این جوامع حقوق و تکالیف هم در پرتو نظام ارزشی و احساسات مشترک سامان می‌یابد و مفهوم "حق" تحت الشعاع "تکلیف" است. بدین معنا که افراد خود را عضو جامعه می‌دانند و آن را یک حق و بهره بزرگ تلقی میکنندو بدین جهت خودرا مدیون جامعه می‌دانند و همواره تلاش می‌کنند تا دِین خود را به جامعه (تکالیف) ادا کنند. 🔸 اما نکته این‌جاست که با بزرگ شدن شهرها، تنوع نیازها و توقعات، پیچیده‌تر شدن روابط انسانی و تخصصی‌تر شدن کار‌ها ایجاد تعادل و توازن میان حقوق و تکالیف امری بسیار سخت و چندوجهی می‌شود. شباهت‌های طبیعی و همچنین نسبت‌های فامیلی و قومی در این جوامع تضعیف می‌شود و در عوض فردیت و تمایز‌گذاری زیاد می‌شود. مفهوم "حق" بر "تکلیف" غلبه می‌یابد. بدین جهت اختلافات زیادی میان کنشگران برای تعیین حقوق و تکالیف و بهره‌برداری از منابع و منافع ایجاد می‌شود. چرا که انسانها طبیعتا میل به "حق" و بهره‌برداری بیشتر (سود حداکثری) و انجام تکالیف کمتر دارند که این نشانه‌ای از فطرت کمال‌خواهی انسان است. لذا علاوه بر نظام اخلاقی به حکومت مقتدر و نهادهای اجتماعی توانمند اقتصادی، تربیتی، نظارتی و تصمیم‌گیر لازم است تا ضمن تعیین کارشناسی حقوق و تکالیف متعادل و متوازن، همگان را به رعایت عدالت و محدودسازی توقعات و مطلوبات مادی الزام کند. 🔹تدبیر و مدیریت این نهادها ممکن است دولتی باشند اما بسیاری از بخش‌های مدیریتی می‌توانند مردم‌محور و بر پایه‌ی اخلاق و مسئولیت اجتماعی باشد تا به هدایت و کنترل فی‌مابین مردم منجر شود؛ چرا که دولت‌ها به تنهایی نمی‌توانند از عهده‌ی چنین هدایت و کنترلی برآیند بلکه نقش و مشارکت خود مردم در این زمینه بسیار اصالی و سرنوشت‌ساز است. 🔴 ادامه دارد... ✅ https://eitaa.com/hekmat121
انسان، نیاز، جامعه ♦️بخش دوم: 🔸در هر جامعه‌ای براساس نوع خاصی از عقلانیت که عموم مردم آن را انتخاب و یا تولید می‌کند هویت آرمانی و معنایی مناسبات و معادلات انسانی و شکل مشارکت اجتماعی مردم تعیین می‌شود و منابع و ابزارها به استخدام در می‌آیند. برخلاف جوامع بدوی و قبلیگی که بیشتر بر تعصبات و احساسات جمعی استوارند، در جوامع پیچیده، مشارکت مبتنی بر نظام اخلاقی مسئولیت محور در پرتو عقلانیت حق‌محور و مشارکت پذیر ممکن است. بنیاد این عقلانیت را "تعاون مبتنی بر تقسیم کار برای دست یابی همگانی به منافع مشترک و عمومی" است. 🔹 "تناسب نیازها با منابع و سرمایه‌ها" و "توازن حقوق و تکالیف" دو رکن ثبات اجتماعی و اعتماد عمومی در جوامع پیچیده است. اما اگر به هر دلیلی این تناسب و توازن به هم بخورد و در فرهنگ عمومی چنین احساسی ایجاد شود که برخی بیش از دیگران بدون استحقاق بهره می‌برند و از امکانات استفاده می‌کنند زمینه‌ی توقعات نابجا، مطالبات ناعادلانه، بی‌اعتمادی، سوداگری و تضاد در جامعه ایجاد می‌شود. 🔸همچنین ممکن است در جامعه‌ای توقعات، انتظارات و تقاضاهای مصرفی افراد جامعه از حالت تعادل و واقعی خارج شود و تقاضاهای خیالی و آرزوهای بی‌حد و حصر رواج پیدا کند به نحوی که همگان احساس کنند که می‌بایست از همه‌ی نعمت‌ها و کالاهای مصرفی و سرمایه‌ای مانند دیگران برخوردار باشند و نباید هیچ کمبودی در زندگی احساس کنند و آن را حق طبیعی خود تلقی کنند - در حالی که منابع به چنین اندازه‌ای در جامعه وجود ندارد - بدین جهت در این جامعه به تدریج برای بخش زیادی احساس کمبود، ضعف و فقر به افراد جامعه دست می‌دهد و آن را ظلم و ستم تلقی می‌کنند که از سوی حاکمیت و مدافعان آن بر آنها تحمیل شده است بدون آنکه به رشد واقعی وضعیت اقتصادی و اجتماعی امروز خود در نسبت با گذشته توجه داشته باشند. چون همواره خود را با تقاضاها و آرزوها و توقعات می‌سنجد نه با گذشته و کمبودهای قبلی که امروز برطرف شده است. 🔹اگر این احساس "حق بودگی" و "ظلم‌شدگی" در جامعه گسترش یابد و به امر مسلّم و قطعی تبدیل شود، نظام اخلاقی و پشتیبانی مردمی ضعیف می‌شود و اعتماد عمومی و احساس همبستگی اجتماعی و هم‌سرنوشتی سلب می‌شود و در عوض "احساس انتقام" و "حق‌ستانی" غیر عرفی و خشن و "رقابت‌های ناسالم" رواج پیدا می‌کند و طبیعتا به فساد اقتصادی و سیاسی، تضاد اجتماعی و زد و خورده‌های خیابانی و حتی قتل و تجاوز هم منجر می‌شود. اگر جریحه دار کردن احساسات عمومی امر عادی و رایجی شود موجب از هم پاشیدگی جامعه میشود 🔸 نقش برنامه‌های مختلف رسانه‌ها و اظهارات و موضع‌گیری‌های چهره‌های سیاسی، فرهنگی و تبلیغاتی در این میانه (انگاره‌سازی و تصویرپردازی‌های ذهنی) بسیار پررنگ است بخصوص اگر پای منافع حزبی، گروهی، قومی و قبیلگی به میان آید و دشمنان بیرونی و مغرضان داخلی بخواهند به نظام سیاسی موجود در جامعه ضربه وارد کنند. در چنین فضایی ایجاد توقعات کاذب و انتظارات نجومی و بخصوص ایجاد احساس "حق‌بودگی" نسبت به آنها بدون آنکه متوقف بر تکلیف و وظیفه و کار باشد به همراه احساس "ظلم‌شدگی" بسیار خطرناک و بنیاد برافکن خواهد بود. زیرا به تدریج مردم این احساس را پیدا می‌کنند که شرایط و زمانه تغییر یافته است و آنها نیز می‌بایست در اعتبارات اجتماعی و نظام اخلاقی و رفتاری خود تغییر ایجاد کنند. از این‌رو، فرهنگ عمومی دچار اختلال ارزشی و دگرگونی‌های ادراکی و رفتاری می‌شود. 🔹 نقش تخریبی و تضعیفی رسانه‌ها و چهره‌های تاثیر گذار در جامعه‌ای که بر احساسات مشترک و پیوندهای احساسی استوار است بسیار زیاد است. اما در جامعه‌ای که عقل و فکر سازنده‌ی وجدان جمعی و فرهنگ اجتماع است نقش تخریبی رسانه‌ها کمتر است. از این‌رو بالا بردن عقلانیت اجتماعی و صورتبندی مشارکت مسئولانه بر پایه‌ی آن موجب بیمه شدن جامعه در برابر تهاجم فرهنگی رسانه‌ها و چهره‌ها می‌شود. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌بررسی "نظام اندیشه تاریخی شهید مطهری" در گفتگو با حجت‌الاسلام موسوی ✔️توجه ویژه شهید مطهری به تاریخ به عنوان یک مصلح اجتماعی ✔️تبیین کنشگری مردم در حکومت دینی از منظر متفکر انقلاب ✔️مسئله شهید مطهری احیای تفکر اسلامی و چگونگی رهایی جامعه از بحران آگاهی و ازخودبیگانگی است؛ تا عزت و شرف و عظمت اسلامی احیا شود و جامعه اسلامی بتواند از زیر یوغ تفکرات خودستیزانه، فراموش‌کارانه، متحجرانه و غرب‌پرستانه نجات یابد. این مسئله‌ای است که استاد مطهری در تاریخ جستجو می‌کند. بنابراین استاد مطهری مصلحی اجتماعی است که از حیث آسیب‌شناسی اجتماعی از تحلیل تاریخی بهره می‌برد. پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی:  حجت‌الاسلام سید مهدی موسوی استاد حوزه علمیه قم سال‌هاست پیرامون اندیشه شهید مطهری به فعالیت فکری و پژوهشی ‌می‌پردازد. از این رو به مناسبت شهادت شهید مطهری و گرامیداشت هفته معلم در گفتگو با ایشان درباره نظام اندیشه تاریخی شهید مطهری به گفت و شنود نشسته‌ایم. مشروح این گفتگو در ادامه از نظر می‌گذرد. https://irdc.ir/fa/news/8415/ https://eitaa.com/hekmat121
📌 از ماست که بر ماست زمانی که آثار و اندیشه‌های ناب و جامع حکیم متأله و فقیه نوآور و امام جامعه اسلامی و احیاگر اسلام ناب محمدی در عصر حاضر یعنی حضرت (ره) و شاگردان برجسته‌ی ایشان (همچون آیت الله خامنه‌ای و شهید مطهری و شهید بهشتی و ..) در حوزه‌های علمیه و مجامع مذهبی ترویج نمی‌شود و هیچ بخشی از آن مطالعه‌ی عمیق نمی‌شود و در نظام آموزشی تدریس نمی‌شود طبیعی است که طلاب جوان سراغ سایر افراد بروند و مجنون‌وار به دل بدهند و از مکتب فکری انقلاب اسلامی هیچ ندانند و اگر هم قصد انقلابی‌گری داشته باشند یا افراط کنند و یا تفریط. آیا امام خمینی و متفکران انقلاب اسلامی در زمینه‌ی عرفان، فلسفه، کلام، فقه، اصول، تفسیر، تربیت، سیاست، جامعه‌شناسی، تمدن شناسی هیچ حرفی برای گفتن و خواندن ندارند که اندیشه و آثار محور جمع‌های طلبگی و کنش‌های انقلابی و تربیتی و سیاسی و تمدنی شده است؟ کار به جایی رسیده است که یکی شهید والامقام علامه متفکر و فیلسوف انقلاب آیت الله مطهری را دیگران (مراد خود) معرفی کند و دیگری او را روشنفکر نجات یافته بخواند و ... همواره انقلاب‌ها در معرض تحریف و تفسیر غلط توسط خودی‌هاست. دانستن فکر و اندیشه و متفکران انقلاب اسلامی و یا کردن اندیشه‌ها و متفکران از طریق متفکر سازی تبلیغاتی و رسانه‌ای بسیار نگران کننده است.
📌خاطرات آیت الله العظمی اراکی از امام خمینی: حضرت آقای خمینی یک مدتی را در اراک بودند و در حوزه اراکیه آنجا تحصیل می‌نمودند و حتی منبر می‌رفتند که در آن مدت با ایشان آشنایی نداشتم اما آن وقتی که در قم بودیم معارفه‌ی تامی پیدا  کردیم  و یکی از هم‌صحبت‌های بنده بودند. گاهی اتفاق می‌افتاد از منزل تا میدان کهنه قم نزدیک شاهزاده حمزه، این راه را دو بدو طی می‌کردیم و ضمن صحبت‌ها و مباحثه‌ها برمی‌گشتیم و این مسئله کثیرا اتفاق افتاده، با هم خیلی مأنوس بودیم. آن اوائل که وارد قم شدم ایشان به من اظهار کرد شما یک درس تفسیر صافی برای من بگوئید، تفسیر صافی با اصول فقه و اصطلاحات آن مناسبتی ندارد و لذا چون با آن اصطلاحات مأنوس نبودم چند شب تدریس کردم اما دیگر نرفتم ایشان هم اصراری نکرد، بله اوائل آشنایی‌مان اینطور بود. ایشان مرد بسیار جلیلی است و شناختم او را به جلالت، بسیار مرد پاکی است، پاک، پاکی نفس دارد. پاکی ذاتی و درونی دارد و این بر همه‌ خلق معلوم شده است. ما در مدت پنجاه سال که با این شخص بزرگ آشنایی پیدا کرده‌ایم جز تقوی و دیانت و سخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگی نفس و بزرگی قلب و کثرت دیانت و جدیت در علوم نقلی و عقلی و مقامات عالی و ... در او نیافتیم و ندیدیم. مردی با تقوا به تمام معنی و مردی فداکار اسلام به تمام معنی، این مرد قد مردانگی علم کرد و در مقابل کفر ایستادگی کرد و ید غیبی هم با او همراهی کرد بطوری که محیرالعقول بود و در هیچ خانه‌ای و هیچ زاویه‌ای از زوایای این مملکت باقی نماند مگر که گفته شد «مرگ بر شاه»!   او ( امام خمینی ) جان در کف دست گذاشته است و در مقابل تبلیغ قرآن و دین حنیف اسلام جانبازی می‌کند‌، جان در کف گذاشته و حاضر برای شهادت شده است. خداوند یک قوه غریبی در این مرد خلق فرموده که همچون قوه‌ای که به ایشان داده، به هیچ احدی نداده، همچنین جرأتی، چنین شجاعتی و دیدی به او داده است که به احدی نداده، او مانند جدش علی ابن ابی طالب است؛ داستان عمرو ابن عبدود را شنیده‌اید؛ با آن نعره‌هایی که از حلقوم عمرو بن عبدود بیرون می‌آمد که همه اصحاب پیامبر را در روز جنگ به یک لقمه فرض می‌کرد و چنین به نظرش کوچک می‌آمدند. بسیار مغرور به قوت و شجاعت خودش بود، همه‌ی اصحاب رنگ از صورتشان پریده بود و خود را باخته بودند و همه خود را طعمه شمشیر عمرو می‌دیدند. آن ملعون هم مرتب نعره می‌زد و مبارزه می‌طلبید، می‌گفت: چقدر مبارز بطلبم، شما که معتقدید اگر کشته شوید به بهشت می‌روید بیائید بفرستمتان به بهشت؛ تا اینکه پس از چند بار که حضرت امیر بلند شد و پیامبر اجازه نفرموده بودند بار آخر اجازه میدان دادند، آن ملعون قریب هشتاد سال داشت و حضرت امیر صلوات‌الله علیه بیست سال بیشتر نداشتند. پیامبر فرمود این فارِس یل یل است(لقب عمرو ابن عبدود ) و حضرت امیر فرمودند من علی ابن ابیطالبم. خلاصه اینکه ایشان به یک ضربت آن غول شجاعت را بر زمین انداختند که: ضربـته علی یوم الخندق افضل من عباده ثقلین شد. یک چنین جرأتی را خداوند به حضرت امیر داده بود، حالا فرزندش نیز اینطور است. این همه عمرو ابن عبدودها در دنیا نعره می‌زنند و فریاد می‌کنند ولی ابدا ترسی ندارد، این چه شجاعتی است که خداوند به او داده است. انشاءالله خداوند از چشم بد محفوظش بدارد، یک چنین کسی کمیاب است، کم‌نظیر است و نظیر ندارد خداوند عاقبتش را ختم به خیر کند انشاءالله و آنچه را که می‌خواهد و در دل دارد خداوند نصیبش کند. البته امت مسلمان ایران قدردانی از این نعمت عظمائی خدائی بکنند و تبعیت او را از جان و مال و ید و لسان و از هر قوه‌ای از قوا که از آن‌ها تمشی دارد کوتاهی نکنند و خدا ناکرده به واسطه افکار شیطانی نسبت به ایشان ظلم عظیمی به نفس خود نکنند، که حساب آن‌ها که بهتانی و یا فکری به این شخص بزرگ داشته باشند با کرام‌الکاتبین است. حمایت این مرد حمایت سیدالمرسلین است و حمایت ائمه طاهرین است و حمایت حضرت حجت ابن الحسن عسگری عجل‌الله فرجه است و کوتاهی کردن نسبت به این مرد کوتاهی کردن از آن‌هاست و باید همه خلق این معنی را متوجه باشند که تا می‌توانند جانا، مالاً، قدماً، قلماً، در مقام تبعیت و امداد او برآیند. ✍ گفتگو با آیت‌الله العظمی شیخ محمدعلی اراکی ، مجله دوهفته‌نامه پیام انقلاب ارگان رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آذر ماه 1363 شماره 125 و 126. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌مسئله‌بودگی مسئله و پیدایش ادوار تاریخ 🔹هر امر واقعی نمی‌تواند برای انسان مسئله باشد به این معنا که محل پرسش و بحث و نقد قرار گیرد. بلکه "مسئله شدن" فرع بر التفات و توجه است و تا انسان نسبت به پدیده‌ای احساس کمبود و ضرورت و یا احساس خطر و بحران نکند بدان التفات پیدا نمی‌کند. از این‌رو امور عادی و جاری زندگی کمتر مورد التفات و پرسش قرار می‌گیرد لذا مسئله نیستند. 🔸 هر کس براساس‌ میزان معرفت و نظام دغدغه‌ها و حساسیت‌هایی که دارد به واقعیت‌ها می‌نگرد و امری را عادی و جاری می‌داند و امر دیگری را ضرورت و یا خطر احساس می‌کند و از آن پرسش می‌کند و در صدد پاسخ دادن به آن بر می‌آید. 🔹 بدین جهت نباید انتظار داشت که برای همگان یک امر مشترک، مسئله باشد و بدان التفات داشته باشند. بلکه هر کس براساس‌ جهان معنایی و نظام دانایی و حساسیت‌های خود به پدیده‌ها می‌نگرد و فقط برخی از امور برای وی مهم و ضروری و یا خطر و آسيب بحران‌زا جلوه می‌کند و از آن پرسش می‌کند. 🔸 اما نکته مهم این است که در هر عصر و زمانی و در هر مکان و جهان معنایی، یک سلسله امور خاص تبدیل به مسئله عمومی می‌شود و ذهن بسیاری از متفکران و اندیشمندان را به خود مشغول می‌کند که ضرورتا متأثر از هم نبوده‌اند بلکه محصول توارد اذهان در یک عصر و زمانه است. به نحوی که می‌توان وجود آن مسائل و تلاش برای پاسخ گویی به آن را موجب شکل‌گیری یک عصر و زمانه‌ی جدید و گسست از گذشته دانست. این عصر و زمانه تا زمانی بقا دارد که آن سلسله مسائل حضور فعال دارد. لذا با اتمام آن مسائل و شکل‌گیری شبکه‌ی مسائل دیگر، آن عصر و زمانه هم به پایان می‌رسد و زمینه برای عصر جدید فراهم می‌شود. البته این گذار به سرعت انجام نمی‌شود بلکه نوعا یک دوره‌ی میانه برای عبور از نظام مسائل گذشته و شکل‌گیری شبکه‌ی مسائل جدید وجود دارد. 🔹 با ظهور هر عصر و زمانه‌ای، بخش‌هایی از واقعیت مهم جلوه می‌کند و با تلاش عالمان و متفکران آن بخش‌ها توصیف عمیق و تحلیل و تبیین می‌شود و به تدریج از حوزه مجهولات وارد قلمرو معلومات بشری می‌شود و از امور نظری و انکار برانگیز به مسلمات عقلي و زیرساخت‌های علمی تبدیل می‌شود. همین فرایند موجب تکامل ذهن بشر و آشکار شدگی بیشتر واقعیت می‌شود. در این روند طبیعی، به تدریج پرسش‌ها و مسائلی مطرح می‌شود که نظام دانایی آن عصر قادر به پاسخ‌گویی همه‌جانبه و اقناع کننده به آنها نیست که موجب بحران معرفتی و تضعیف نظام دانایی مستقر می‌شود. در این زمان برخی از افراد را به فکر ورود عناصر منطقی و روش در دستگاه معرفتی موجود می‌اندازد. با ورود تدریجی این عناصر منطقی و روشی جدید، زمینه‌ی گسست از گذشته و تحول در دستگاه معرفتی و نظام دانایی زمانه ایجاد می‌شود و افق‌های جدیدی برای پرسش و دانش گشوده می‌شود. 🔸 این گسست و تحول به معنای نفی مطلق گذشته و کنارگذاشتن آن و آوردن مجموعه‌ای از عناصر منطقی و روشی بدیع نیست. بلکه اصل آن فعال کردن برخی از عناصر موجودِ مغفول و یا برجسته‌کردن برخی از عناصر نحیفی است که در دستگاه معرفتی وجود دارد اما از همه‌ی ظرفیت‌های استفاده نشده است. از این‌رو، متفکران با فعال کردن و یا برجسته کردن خلاقانه‌ی همان عناصر موجود و همچنین استفاده از تجارب سایر ملت‌ها، موجبات صورتبندی منطقی و روشی جدیدی را فراهم می‌کنند. نکته‌ی مهم، در این صورت‌بندی و هیأتی جدیدی است که دستگاه معرفتی پیدا می‌کند و امکان توصیف عميق‌تر و تبیین بهتر پدیده‌ها فراهم می‌شود. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
🔰✅📚 👈دانشگاه مک گیل کانادا یکصد عنوان کتابی را که با دانشگاه تهران مشترکاً منتشر کرده است را به صورت رایگان در پیوند زیر قرار داده است. فرصت مناسبی است که منابع مورد نیاز را دانلود کنید. https://www.mcgill.ca/islamicstudies/tehran-branch/tehran-branch-publications
📌خاطره‌اي از مرحوم آيت‌الله شاه‌آبادي استاد شهید حضرت آیت الله مطهری: در سال 1356 قمري و 1316 شمسي، سالي که شروع طلبگي ما در قم بود (البته قبلا يکي دو سال در مشهد بوديم)، ذکر خير مرحوم آقا محمدعلي شاه‌آبادي تهراني را زياد مي‌شنيديم، چون ايشان سالها در زمان مرحوم آيت‌الله حاج شيخ عبدالکريم حائري در قم بودند و در آنجا درس معارف مي‌گفتند و بسياري از بزرگان حوزه قم از نظر معارف دست‌پرورده آن مرد بزرگ بودند؛ همان مرحوم شاه‌آبادي که در تهران بود و در مسجد جمعه تهران نماز مي‌خواند و يک مرد مجهول‌القدري بود. تهران به او به چشم حداکثر يک پيشنماز درجه اول نگاه مي‌کرد، در صورتي که حد و مقام مرحوم شاه‌آبادي خيلي بزرگتر بود. آنجا ما از کساني خيلي شنيده بوديم که مرحوم شاه‌آبادي اينجا بود، چه جور درس مي‌گفت، چه کساني به درسش مي‌رفتند، و استادهاي خودمان[امام خميني(ره)] را مي‌ديديم که فوق‌العاده نسبت به او احترام مي‌گزارند. حتي مي‌ديديم به آن اندازه‌اي که در معارف اسلامي براي شاه‌آبادي احترام قائلند براي حاج شيخ عبدالکريم اينقدر احترام قائل نبودند، بيشتر از او برايش احترام قائل بودند. ما خيلي مشتاق زيارت اين مرد بزرگ بوديم. يکي از خاطراتي که دارم اين است: بعد از دو سال يعني سال 1318 که از قم به تهران آمديم تا به مشهد برويم، من با اشتياق فراوان رفتم مسجد جمعه که شاه‌آبادي را پيدا کنم و ببينم. آن وقت تازه يک جوان بيست ساله بودم. در مسجد جمعه يک جا همان جلوي آن ايواني که ايشان نماز مي‌خواند نشسته بودم، ديدم دو نفر با همديگر صحبت مي‌کنند. يکي از آندو ـ که معلوم بود از شهرستان به تهران آمده ـ به ديگري گفت: ما چند سال که در اين شهر بوديم اگر هيچ استفاده‌اي نکرديم ولي توحيدي از اين مرد آموختيم. (هميشه فکر مي‌کنم اين چقدر خوب است براي انسان که بتواند لااقل يک نفر را احيا و زنده کند!) بعد هم روزي همين جور پرسان پرسان رفتم منزل مرحوم شاه‌آبادي که پشت مسجد جمعه بود. در آنجا مثل يک جلسه درسي بود و عده زيادي طلبه پاي درسش نشسته بودند. همين آيه را داشت معني مي‌کرد. سرّ اين جمله را بيان مي‌کرد که : وَ اَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ. فَاُمُّهُ هاوِيةٌ. مي‌گفت چرا مي‌گويد: فَاُمُّهُ هاوِيةٌ اين آدمِ سبک وزنِ سبک عمل مادرش آن سقوط‌گاه است؟ مي‌گفت: عرب از آن جهت مادر را «اُمّ» مي‌گويد که مقصد بچه است. آيه مي‌خواهد بگويد که اين اگر به جهنم سقوط مي‌کند اين جهنم همان مقصدي است که در تمام عمر اصلا به همين سو مي‌رفته، مقصدش بوده و به اين سو حرکت مي‌کرده، حالا به مادر خودش دارد مي‌رسد، فرزند همين مادر است، به دامن مادر خودش فرود مي‌آيد. وَ ما اَدْريک ماهِيهْ. آنجا فرمود: وَ ما اَدْريک مَا الْقارِعَةُ. اينجا نيز تا اسم هاويه را برد ]مي‌فرمايد: وَ ما اَدْريک ماهِيهْ.[ هاويه به معناي سقوط‌کننده است. اينجا محل سقوط را سقوط‌کننده بيان مي‌کند. اين به اعتبار اين است که خود اين شخص کأ نّه با محل خودش متحد و يکي است، يعني سقوط‌کننده و محل سقوط هردو يک چيز هستند يعني خودش عين جهنم شده است. وَ ما اَدْريک ماهِيهْ تو چه مي‌داني آن هاويه چيست! همين قدر مي‌گوييم: نارٌ حامِيةٌ آتشي سوزان. آشنایی با قرآن ج۱۴ ص۱۴۴ ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 بیان روان امام خمینی در فلسفه و عرفان استاد شهید آیت‌الله مطهری: مرحوم حاج ميرزا علي آقا (رضوان اللَّه عليه) مي‌‌‌‌‌فرمود که طب را چون در جواني آموختم الان جزئيات نسخه‌‌‌‌‌هاي استادم با قلمهاي متعدد دواها در موارد مختلف يادم هست، ولي در پيري چندين بار تصميم گرفته‌‌‌‌‌ام مشايخ روايت خودم را ضبط کنم نتوانسته‌‌‌‌‌ام. آقاي [امام] خميني نيز که در حوالي فلسفه و عرفان بيشتر درس گفته بود بيانش در آنها روانتر بود از فقه و اصول، با آنکه از نظر زمان شايد بيشتر به فقه و اصول پرداخته بود. 📌یادداشتهای استاد ج۱۱ ص۱۸۹ ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 ماهیت قضيه سالبه از منظر امام خمینی: ✍فیلسوف انقلاب آیت الله استاد شهید مطهری: قضيه سالبه به اين معني، از هيچ چيزي در خارج حکايت نمي‌‌‌‌‌کند بلکه حکايت مي‌‌‌‌‌کند از اينکه اين چيز در خارج نيست؛ و اين نکته خوبي است که آقاي خميني روي آن تکيه مي‌‌‌‌‌کردند و مي‌‌‌‌‌گفتند اين حرف غلطي است که مي‌‌‌‌‌گويند: «القضية ان کان لنسبته خارج تطابقه او لا تطابقه فخبر و الّا فانشاء»قضيه سالبه که‌‌‌‌‌ «خارج تطابقه او لا تطابقه»ندارد، تنها قضيه موجبه است که‌‌‌‌‌ لنسبته خارج‌‌‌‌‌. پس مفاد قضيه سالبه سلب محض است و سلب قيد برنمي‌‌‌‌‌دارد، تمام قيدها مال مسلوب است و لهذا در «تناقض» اين مسامحه است که مي‌‌‌‌‌گوييم نقيض قضيه ضروريه، ممکنه عامه است؛ نقيض واقعي «کل الف ب بالضرورة» اين است که‌‌‌‌‌ «ليس کل الف ب بالضرورة»نه‌‌‌‌‌ «ليس [بعض‌‌‌‌‌] الف ب بالامکان»منتها لازمه‌‌‌‌‌ «ليس کل الف ب بالضرورة»اين است که‌‌‌‌‌ «بعض الف [ليس‌‌‌‌‌] ب بالامکان»پس اين، لازم نقيض است نه نقيض واقعي، نقيض واقعي موجبه کليه همان «ليس کل» است و «لا شئ» هم لازم قضيه است، چه رسد به «بعض ليس و ليس بعض». نقدی بر مارکسیسم ص۳۶۵ ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 فطرت انسان امام خمینی(رحمة الله علیه): ما ندانیم که دلبسته اوییم، همه مست و سرگشته آن روى نکوییم، همه فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما در پى غمزه او بادیه پوییم، همه ساکنان در میخانه عشقیم، مدام از ازل، مست از آن طرفه سبوییم، همه هر چه بوییم ز گلزار گلستان وى است عطر یار است که بوییده و بوییم، همه جز رخ یار، جمالى و جمیلى نبود در غم اوست که در گفت و مگوییم، همه خود ندانیم که سرگشته و حیران همگى پى آنیم که خود روى به روییم، همه دیوان امام ص۱۷۹ https://eitaa.com/hekmat121