eitaa logo
حکمت و حکایت
517 دنبال‌کننده
306 عکس
889 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو دوست در جنگل بودند که ناگهان شیری به سمت آنها آمد یکی از دوستان شروع کرد به محکم کردن کفش. دوست از او پرسید: چه می کنی؟ تا کنون هیچ انسانی از شیر سریعتر نرفته است؟ دوست گفت: نیازی به بیش دویدن من از شیر نیست، کافی است از تو سریعتر بدوم... 👈آری بسیاری از رفاقت ها این گونه است...
🎵جرج جرداق(نویسندۀ مسیحی) : 🍁هنگامیکه این حکایت را مینوشتم از (علیه السلام)و وی به کودکان و بی سرپرستان، بر روی کاغذ میریخت و نوشته ام را خیس میکرد و آن حکایت اینست: 🍁علی(علیه السلام) شبی برای خانوادۀ بی سرپرستی انبانی از غذا بُرد ولی دید نا آرام است،از علّت گریه اش پرسید:گفت:بچه ها در کوچه به من میگویند: .! 👈امام فرمود:به آنها بگو: « (علیه السلام)خلیفۀ مسلمین پدر من است». 🍁بچه آرام نگرفت وگفت:بچه ها در کوچه دارند و من ندارم،علی علیه السلام چوبی فراهم کرد و به وی داد شاید خوشحال شده،آرام گیرد؛اما کودک یتیم که از و نوازشهای پدرانه توان خویش را ازدست داده بود و یاد سیمای پدر وی را بی تاب کرده بود و پی در پی بهانه میگرفت ،گفت:من اسبی میخواهم که بر او سوار شوم و مرا حرکت دهد و راه برد. 👈امام و در دل شب را بر پشت خود سوار کرد و آنقدر به شکل گرداند تا کودک در پشتش به رفت و او با دلی شاد به بستر رفت. 📚حکایات برگزیده ، صفحه۱۳۰.
حکایتی از آیت‌الله بهجت در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادی‌ای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام از آنجا عبور می‌كرد. مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون می‌دانست او همواره به زیارت حضرت علی علیه‌السلام می‌رود، او را مسخره می‌كرد. حتی یک‌بار به امیرالمؤمنین علیه‌السلام جسارت كرد و همچنین گفت به او (امام علی علیه‌السلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بی‌تابی كرد و عرض کرد شما که می‌دانی این مخالف چه می‌كند؛ چرا پاسخش را نمی‌دهید؟! آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیه‌السلام فرمودند او بر ما حقی دارد كه نمی‌توانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه می‌گوید آری، لابد به‌خاطر آن جسارت‌هایی كه او می‌كند، بر شما حق پیدا كرده است؟! حضرت فرمودند روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می‌كرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیه‌السلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت عمربن‌سعد كار خوبی نكرد كه این‌ها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمی‌توانیم او را در این دنیا مجازات کنیم. آن مرد شیعه می‌گوید از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت خدایا، در آن زمان هیچ‌كس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیه‌السلام از كجا فهمید؟! بلافاصله شیعه شد. 📚 رحمت واسعه، ص٢٧٢
👈 رسم دنیا انس بن مالک که از اصحاب رسول الله (ص) است، گوید: رسول (ص) را شتری بود که آن را عضبا می گفتند. از همه شتران تندتر و تیزتر می دوید و در همه مسابقه ها، از همه شتران، پیش می افتاد. روزی، عربی بیامد و شتر خویش را با عضبا در یک راه، دوانید. شتر اعرابی، پیش افتاد و مسابقه را برد. مسلمانان، اندوهگین شدند. رسول (ص) فرمود: اندوه مدارید! حق است بر خدای - تعالی - که هیچ چیز را در دنیا بالا نبرد، مگر آن که روزی وی را به زیر آورد. 🍂چنین است رسم سرای درشت 🍂گهی پشت زین و گهی زین به پشت 📗
تجربه ای ازمرگ.mp3
1.71M
🍃🍂شب اول قبر تنهاعشق ❣️به امیرالمومنین که نجاتت میده. 💥داستان واقعی ازتجربه ای ازمرگ
هدایت شده از حیات طیبه
💳 💳 شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از فقر خود شکایت کرد. 💎 حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی 1️⃣ کن هرچند کسی در خانه نباشد 2️⃣ بر من بفرست. 3️⃣ سپس سوره احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود. ◀️ آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(ره) 📗 اسرار الصلاه، ، ص۲۶۲
🌹شکر خدا را که در پناه حسینم🌹 ✍️سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر بود. شخص عربی (امام زمان) سوار بر اسب به او رسید و پرسید: سید، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سید گفت اینکه چطور میشود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان سیدالشهدا میدهد؟ مثلا در هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره و برای قطره ای اشک، گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده میشود؟ آن سوار عرب (ضمن بیان داستانی بسیار زیبا و بامفهوم) گفت: جناب بحرالعلوم، امام حسین هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به زائرین و گریه کنندگان آنحضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمیتواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری که میتواند برایش انجام میدهد. یعنی صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین، به زوار و گریه کنندگان ایشان هم درجاتی عنایت میکند و در عین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری ایشان نمیداند. 🔺 وقتی شخص عرب این مطالب را گفت، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد. 📚 برکات حضرت ولیعصر، ص۲۱۸
👈 یاران وفادار یکی از علمای بزرگ شیعه می گوید: من از هنگامی که خواندم یا شنیدم که امام حسین (ع) درشب عاشورا فرمود: من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم در این حرف دچار تردید شدم و نمی توانستم بپذیرم که این سخن از اباعبداللَّه (ع) باشد، زیرا با خود می اندیشیدم که اصحاب آن حضرت خیلی هنر نکردند خوب امام حسین است و ریحانه پیغمبر و امام زمان و فرزند علی (ع) و زهرای اطهر است هر مسلمان عادی هم اگر امام حسین (ع) را در این وضع میدید او را یاری می کرد و آنها که یاری کردند بنابر این خیلی هم قهرمانی به خرج ندادند و آنها که یاری نکردند خیلی آدمهای پست و بدی بودند. پس از مدتی که در این فکر بودم خداوند متعال انگار می خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد لذا شبی در عالم رویا دیدم صحنه کربلاست. من هم در خدمت ابا عبداللَّه (ع) آماده ام خدمت حضرت رفتم سلام کردم گفتم: یابن رسول اللَّه من برای یاری شما آمده ام. امام (ع) فرمود به موقع به تو دستور می دهم. کم کم وقت نماز فرا رسید (همانطور که در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبداللَّه حنفی و افراد دیگری آمدند خود را سپر ابا عبداللَّه قرار دادند تا ایشان نماز بخوانند) حضرت به من نیز فرمود: ما می خواهیم هم اکنون نماز بخوانیم تو در اینجا بایست تاوقتی که دشمن تیراندازی می کند مانع از رسیدن تیر دشمن بشوی. گفتم: می ایستم، پس جلوی حضرت ایستادم. و حضرت مشغول نماز شدند، ناگهان دیدم یک تیر به سرعت به طرف حضرت می آید تا نزدیک من شد بی اختیار خود را خم کردم ناگاه تیر به بدن مقدّس ابا عبداللَّه (ع) اصابت کرد در عالم رویا گفتم: استغفراللَّه ربی واتوب الیه، عجب کار بدی شد دیگر نمی گذارم تکرار شود دفعه دوّم تیری آمد تا نزدیک من شد خم شدم باز به حضرت خورد! دفعه سوّم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و به آن جناب اصابت کرد. ناگهان دیدم حضرت تبسمی نمود و فرمود: «ما رایت اصحاباً ابرُ و اوفی من اصحابی: اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم.» فورا به خودم آمدم و فهمیدم این که آدم در میان خانه بنشیند و بگوید: «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما: ای کاش ما هم با تو بودیم و به این رستگار ی بزرگ نائل می شدیم» کار آسانی است و گرنه اگر پای عمل به میان آید آن وقت معلوم می شود که دیندار واقعی کیست! و کی مرد عمل است و چه کسی مرد حرف و زبان. ولی اصحاب اباعبد اللَّه امتحان خود را خوب پس دادند و ثابت کردند که در عزم و رزم خویش محکم و پایدار هستند. 📗 ، ص 239 و 240 ✍️ علامه شهید مرتضی مطهری
⏰زمان در برزخ نسبت به مومنان زودتــــر از دنیا و نسبت به گناهکاران دیرتر میگذرد ✨حکایتی جالب از حضور حضرت علی "ع"در قبرستان وادی السلام 🎋حضرت علی(ع) با یاران خود به قبرستان وادی السلام رفتند، بر سر قبری ایستادند و فرمودند: ای بنده خدا به اذن خدا از جای برخیز یاران او دیدند فردی با محاسن سفید از قبر خارج شد و سلام داد. حضرت فرمود: چند سال است از دنیا رفته ای ؟ پاسخ داد: به سال نرسیده فرمودند: چند ماه است؟ گفت: به ماه نرسیده فرمودند: چند روز؟ گفت: روز هم نشده، شاید ساعتی گذشته . حضرت برای او دعا کرد و آن مرد به قبر بازگشت بعد به یاران خود فرمود: این پیرمرد🔹صدسال است که از دنیا رفته ولی چون در بهشت برزخی بوده طول زمان در عالم برزخ برای او کمتر از ساعت بوده است. 🔹سر قبر دیگری رفتند و صاحب قبر را صدا زدند شخص سیاه روی با حالتی زار و خسته از قبر بلند شد سلام کرد و همان سوال ها را حضرت از او پرسید و درنهایت آن مرد جواب داد 100 سال بر من گذشته حضرت او را نیز دعا کرد و آن فرد به قبر بازگشت . سپس به یاران خود گفت این مرد را یک ساعت نمیشود که دفن کردند ولی کثرت گناهان و عذاب های قبر زمان را بر او طولانی نشان داده. 🔻بعد فرمودند همین است فرق مومن و غیر مومن.این است که از برخی روایات برمی آید که کل عالم برزخ برای اولیای خدا و مومنین بیش از سه روز نیست! 📚 منبع : کتاب برزخ و نفخه صور
هدایت شده از معارف
💠گزارشی کاملا واقعی و مستند از لحظات مرگ💠 🌷این گزارش رو حضرت علی (ع) از لحظاتی که جان انسان میخواهد از بدنش جدا شود ارائه کرده، 👈اگه می‌خواهید بدونید آخرین لحظات چه اتفاقاتی براتون می‌افته این گزارش رو بخونید: 🔻با ورود مرگ، اعضاء و جوارحشان‌ سست‌ شده‌ و رنگ صورت و بدن‌ آنها تغيير می‌کند. 🔻آنگاه مرگ‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ شروع‌ می‌کند به‌ زياد شدن‌ و پيكر آنها را فرا می‌گیرد‌، 🔻تا اینکه‌ زبان‌ از كار می‌افتد ولی هنوز چشم‌ و گوش‌ از كار نيفتاده‌ است، 🔻با ديدگانش‌ می‌بيند و با گوشهايش‌ می‌شنود، عقلش‌ نيز تمام‌ و صحيح‌ است‌ و ادراكاتش‌ بجا و به‌ موقع‌ است‌. 🔻مرگ كم‌كم‌ پيش‌تر می‌آيد تا جائی كه‌ بر گوش‌ او هم‌ غلبه‌ مي‌كند و گوشش‌ به‌ پيروی از زبانش‌ كه‌ قدرت‌ خود را از دست‌ داده‌ بود، از قدرت‌ می‌افتد و شنوائی خود را از دست‌ می‌دهد. 🔻و در اين‌حال‌ در ميان‌ اهل‌ خود كه‌ اطراف‌ او گرد آمده‌اند، بطوری است‌ كه‌ نه‌ با زبان‌ می‌تواند سخنی بگويد و نه‌ با گوش‌ سخنی بشنود؛ 🔻ولی با چشمش‌ كه‌ هنوز از كار نيفتاده‌ است‌ دائماً در چهرۀ اطرافيان‌ خود نگاه‌ مي‌كند و پيوسته‌ ديدگان‌ خود را به‌ اينطرف‌ و آنطرف‌ می‌گرداند؛ 🔻و آنچه‌ را كه‌ آنها می‌گويند، حركت‌ زبانهای آنها را با چشم‌ می‌بيند ولی برگشت‌ صدای آنها را با گوش‌ نمی‌شنود. 🔻و مرگ‌ پيوسته‌ قدم‌ جلوتر می‌گذارد و با او چسبندگی بيشتری پيدا می‌كند، 🔻تا آنكه‌ چشم‌ او نيز بدنبال‌ گوشش‌ بسته‌ می‌شود، 🔻و جانش‌ از كالبدش‌ بيرون‌ می‌رود، 🔻و بصورت‌ مرداری در بين‌ اهل‌ خود در می‌آيد. 📛بطوری‌كه‌ تمام‌ اهل‌ و نزديكان‌ او از او به‌ وحشت‌ می‌افتند و از كنار او دور می‌شوند؛ و آن‌ مردۀ مسكين‌ نيز نمی‌تواند با گريۀ خود به‌ گريۀ آنان‌ كمك‌ دهد، و سخن‌ آنان‌ را كه‌ در سوگ‌ او به‌ ناله‌ و فغان‌ سخنانی را به‌ او خطاب‌ می‌نمايد پاسخ‌ گويد. 🔘سپس‌ جنازۀ او را بر می‌دارند بسوی گوری كه‌ برای او کنده‌اند، و او را در ميان‌ زمين‌ به‌ عملش‌ می‌سپارند و از او دور می‌شوند و از زيارت‌ و ديدار او منقطع‌ می‌گردند، 📕نهج البلاغه خطبه ۱۰۷
📔 بهلول را گفتند که فلانی هنگام تلاوت قرآن چنان از خود بیخود میشود که نقش بر زمین شده و غش میکند. بهلول گفت: او را بر سر دیوار بگذارید تا تلاوت کند، اگر غش کرد در عمل خود صالح است..
📔 مردی بار گندم خویش به آسیاب برد، آسیابان که بیوەزنی بود گفت: 2 روز دیگر آردها آماده است. مرد با لحنی آمرانه گفت: گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم خرت (که سنگ آسیاب را می‌چرخاند) تبدیل به سنگ شود. زن (آسیابان) در جواب گفت: اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن! 👈 ای کاش کسانی که برای همه آرزوی مرگ می‌کنند برای خوشبختی خویش نیز دعائی بکنند..!