°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣6⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣6⃣
#فصل_هشتم
گریه ام گرفته بود. گفتم: «خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور. به خاطر من.»
خدیجه یک دفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: «خیالت راحت شد. حالا می خوری؟!»
دست و پایم می لرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم. تکه ای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمه اول را خوردم. بعد هم لقمه های بعدی.
وقتی حسابی سیر شدم و جان به دست و پایم آمد، به خدیجه نگاه کردم؛ او هم به من. لب هایمان از چربی نیمرو برق می زد.
گفتم: «الان اگر کسی ما را ببیند، می فهمد روزه مان را خورده ایم.»
اول خدیجه لب هایش را با دستک چادرش پاک کرد و بعد من. اما هر چه آن ها را می مالیدیم، سرخ تر و براق تر می شد. چاره ای نبود. کمی از گچ دیوار کندیم و آن را کشیدیم روی لب هایمان. بعد با چادر پاکش کردیم. فکر خوبی بود. هیچ کس نفهمید روزه مان را خوردیم.
🔸فصل نهم
آخر تابستان، ساخت خانه تمام شد. خانه کوچکی بود. یک اتاق و یک آشپزخانه داشت؛ همین. دستشویی هم گوشه حیاط بود. صمد یک انبار کوچک هم کنار دستشویی ساخته بود، برای هیزم و زغال کرسی و خرت و پرت های خانه.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا
و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
خانومای باسلیقه 🤩🤩🤩
ببینید براتون چی آوردم 😳😳😳
✅دوخت انواع ماسک های دولایه و قابل شست و شو 😳😳
✅ ماسکهای زیبای بچه گانه ست با گیره با طرح های عروسکی
✅ کیف پول و کیف گوشی گلدوزی شده بادست باطرح و رنگ دلخواه شما
✅ ماسکهای زنانه و مردانه ساده و طرح دار گلدوزی شده به رنگ دلخواه شما
✅ جانماز و رومیزی گلدوزی شده کار دست
✅ ست رومانتویی. گردنبند و دستبند و انگشتر وگوشواره و گیره روسری گلدوزی شده بادست
✅ دوخت کیف های زیبای مکرومه با
بند چرم
✅ دوخت جامدادی و کیف لوازم آرایشی گلدوزی شده باطرح و رنگ دلخواه شما
😍 ارسال کارها به تمام نقاط کشور 😍
برادیدن کارهای ما به گالری " نیل " بپیوندید 👇👇👇
"میم مثل مادر":
خانومای باسلیقه 🤩🤩🤩
ببینید براتون چی آوردم 😳😳😳
😍قیمت هرعدد ماسک ۱۰ هزار تومن 😍
✅دوخت انواع ماسک های دولایه و قابل شست و شو 😳😳
✅ ماسکهای زیبای بچه گانه ست با گیره با طرح های عروسکی
✅ کیف پول و کیف گوشی گلدوزی شده بادست باطرح و رنگ دلخواه شما
✅ ماسکهای زنانه و مردانه ساده و طرح دار گلدوزی شده به رنگ دلخواه شما
✅ جانماز و رومیزی گلدوزی شده کار دست
✅ ست رومانتویی. گردنبند و دستبند و انگشتر وگوشواره و گیره روسری گلدوزی شده بادست
✅ دوخت کیف های زیبای مکرومه با
بند چرم
✅ دوخت جامدادی و کیف لوازم آرایشی گلدوزی شده باطرح و رنگ دلخواه شما
😍 ارسال سفارشات به تمام نقاط کشور😍
برادیدن کارهای ما به گالری " نیل " بپیوندید 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/438370364C7ff19be970
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 برای اولین بار منتشر شد؛
🔹 نوحه سرایی سردار شهید محمدابراهیم همت🌷
🔹 تاکید شهید همت بر محتوای نوحه
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
کربلا یا کربلا کربلا یا کربلا
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
کربلا یا کربلا
کربلا یا کربلا
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❣﷽❣
1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻خالص برای خدا🔻
✍ #اخلاص یعنی خالص برای #خدا.
✅️ بنابراین #اخلاص فقط در #عبادت نیست، بلکه همهی وجودمون باید خالص برای #خدا باشه:
👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای #خدا باشه.
⚡️ قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. (انعام/۱۶۲)
💢 ﺑﮕﻮ: #نماز ﻭ ﺗﻤﺎمِ #عباداتِ ﻣﻦ..
💢 ﻭ #زندگی ﻭ #مرگِ ﻣﻦ..
💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
یعنی:
❣↶ برای #خدا زندگی کنیم..
❣↶ برای #خدا بخوابیم..
❣↶ برای #خدا نفس بکشیم..
❣↶ برای #خدا صبر کنیم..
❣↶ برای #خدا درس بخونیم..
❣↶ برای #خدا آشپزی کنیم..
❣↶ برای #خدا..
❣↶ و آخر سر هم برای #خدا بمیریم..
⭕️🔴 این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض میکنه.😊
👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهتدار میکنیم، و همهی کارهای ما میشه #عبادت، اون هم عبادتِ خالصانه👉
💯این رو میگن #سبکزندگیقرآنی.💯
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🔻خالص برای خدا🔻 ✍ #اخلاص یعنی خالص برای #خدا. ✅️ بنابراین #اخلاص فقط د
❣﷽❣
2⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم🔻
منظور از «صراط مستقیم» که در
سوره حمد می گوییم چیست❓
✍ هر روز در نماز خود وقتی
سورۂ حمد را می خوانیم
به «اهدنا الصراط المستقیم» می رسیم
که از خدا دائم در نمازهایمان
می خواهیم که ما را به راه راست
هدایت کند
🌐اما صراط مستقیم چیست؟🤔
خداوند در سوره "یس" آیه:61
می فرماید:
و اَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُستَقِیمٌ
یعنی« #مرا_عبادت_کنید ، این صراط
مستقیم است »
🔆 یعنی هر حرف و یا عملی
که می خواهم انجام دهم
باید ببینم که آیا #رضای_خدا در آن
هست یا نیست🤔
🌈آیا عملم و حرفم و نگاهم👀 و
شوخی ام رنگ و شکل بندگی دارد
یا از روی #دلم_بخواهد است...🤔
🌺اگر این #روحیه را داریم
معلوم است دعای هر روزمان در
نماز ( اهدنا الصراط المستقیم )
#مستجاب شده
🌟 صراط مستقیم یعنی اینکه
کارم دل مولایم امام زمان و
امیرمؤمنان را نشکند ، یعنی کارم
و حرفم
و #دغدغه_ام_امام_زمانم_باشد👇
💢 شخصی از امام باقر (ع) پرسید
که منظور از قول خداوند :
« انک لتهدی الی #صراط_مستقیم »
چیست؟
امام فرمودند: تو امر می شوی و
فرا خوانده می شوی به #ولاية_علی
( به واسطۂ این قول خدا )
و در ادامه حضرت «صراط مستقیم»
در آیه را معنی کردند👇
« و علیٌّ هُوَ الصِّراطُ المُستَقیمُ »
و #علی_همان_صراط_مستقیم_است
📚بصائر الدرجات ج:1 ص.۷۷ـ۷۸
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✉️نامہ #شهیدهمت در روز #عـاشـورا بـرای خـانوادش👇👇
سلام بر عاشورا میعادگاه عاشقان راه خدا
سلام بر حسین و یاران حسین✋
سلام بر زینب الگوی همیشه جاوید زنان مسلمان🌸
سلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم باد که همیشه برای من زحمت کشیدهاند؛ باری بسیار دلم میخواست بتوانم عاشورا را شهرضا باشم و عجیب علاقه به سینه زدن و عزاداری💔 در این روز بزرگ را داشتم ولی به علت اینکه در اینجا کسی نبود و در ضمن کار بسیار زیاد بود، لذا نتوانستم بیایم به آقا بگویید به جای من هم سینه بزند.😢
من صحیح و سالمم و انشاءالله در فرصتی دیگر که توانستم مرخصی بگیرم، به شهرضا سری میزنم🍃؛ سلام مرا به همه فامیل و آشنایان برسانید خصوصاً به حبیبالله و همسرش، آقا منصور و همسرش و ننه جان عزیز.
همه شما را به خدا میسپارم شاد و سربلند باشید.
حقیر و مخلص شما #محمدابراهیمهمت.🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شهدایی
خواهش میکنم برای آرامش روح وروانم و قلبم دعاکنید
ان شاالله حالم بهترشه برمیگردم فعلا لیاقت ندارم فعالیت کنم دعاکنید😭
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 2⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🔻اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم🔻 منظور از «صراط مستقیم» که در سوره حمد می
❣﷽❣
3⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻ترس موت! دست خالی!🔻
🔮آنکه حال و روز نماز و اعمالش، روبراه و مرتب باشد، عاشق ملاقات خدا و موت است؛ همین علاقه به موت و ملاقات خدا، نشانه صداقت در ایمان است👈 «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»⚰
🚶ولی خیلی از ما هرگز علاقه و محبتی به موت که نداریم، بلکه از آن فراری هم هستیم! چون تمام عمر به فکر دنیا بوده ایم و قبر و قیامت مان را آباد نکرده ایم!
چون از اعمال سیاهی که پیش فرستاده ایم، ترس و دلهره داریم به دل! برای همین است که آرزوی موت و ملاقات خدا را نداریم
👈 «وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين»📖[جمعه/۶و۷]
⚖ملاک خوبی است الحق!⬆️ تا وقتی فراری هستیم از موت، یعنی که هنوز آباد نکرده ایم قبر و قیامت مان را؛
🚑 زودتر جمع و جور کنیم دست و پایمان را و آباد کنیم چاردیواری آن طرف را !
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 3⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🔻ترس موت! دست خالی!🔻 🔮آنکه حال و روز نماز و اعمالش، روبراه و مرتب باشد،
❣﷽❣
4⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🕋 يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ
🌷 و خدا بر نگاه خیانت چشم خلق و اندیشههای نهانی دلها (ی مردم) آگاه است
((سوره غافر آیه ۱۹))
⚠️📛⚠️ حواسمون باشه...
حساب دنیا و حسابگری در قیامت با کسی است که، حتی گوشه چشم ما رو هم دیده.
کسی که از رازِ دل همهمون باخبره
✴️ هر نگاه مخفیانه و یواشکی که داشتیم...
✴️ هر چشم و ابرویی که برای دیگران اومدیم...
✴️ هر فکری که تو دلمون پنهان بوده...
هر ...
همــــه رو دیده و میبینه
💠💠گناهی که تو سینه جا گرفت و ذهن رو مشغول کرد، احتمال رخ دادنش زیاده؛
💠و حتی اگه انجامش ندی، دلت رو سیاه میکنه، و به قول حضرت عیسی، تو خونهات، آتیشی آماده شده، که اگه به آتیش نکشونت، دست کم دودش فضای خونه رو سیاه و زشت میکنه
🔔 اگه عزّت دنیا و آخرت میخوایم، باید با این خدای مهربون خالص باشیم.
که عزّت رو نه به بهانه، بلکه به بهای خلوص میده.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
همراهان گرامی سلام✋🏻
به حداقل سه خادم خواهر توانا برای همکاری کانالمون نیازمندیم😊
توجه کنید فقط #خادم_خواهر
اگر مایل به همکاری هستید لطفا به آیدی زیر مراجعه کنید 👇🏻
@m_ary99
متشکرم🌈
وابسته به کانال:
دهه هشتادی ها هم؛شهید خواهند شد
@Shahidhaa
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :8⃣6⃣ #فصل_هشتم
#دختر_شینا
#قسمت9⃣6⃣
#فصل_نهم
خواهر ها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردیم خانه خودمان. از همه بیشتر شیرین جان کار می کرد و حظ خانه مان را می برد. چقدر برای آن خانه شادی می کردیم. انگار قصر ساخته بودیم. به نظرم از همه خانه هایی که تا به حال دیده بودم، قشنگ تر، دل بازتر و باصفاتر بود. وسایل را که چیدیم، خانه شد مثل ماه.
از فردا دوباره صمد رفت دنبال کار. یک روز به رزن می رفت و روز دیگر به همدان. عاقبت هم مجبور شد دوباره به تهران برود. سر یک هفته برگشت. خوشحال بود. کار پیدا کرده بود. دوباره تنهایی من شروع شده بود؛ دیر به دیر می آمد. وقتی هم که می آمد، گوشه ای می نشست و رادیوی کوچکی را که داشتیم می گذاشت بیخ گوشش و هی موجش را عوض می کرد. می پرسیدم: «چی شده؟! چه کار می کنی؟! کمی بلندش کن، من هم بشنوم.»
اوایل چیزی نمی گفت. اما یک شب عکس کوچکی از جیب پیراهنش درآورد و گفت: «این عکس آقای خمینی است. شاه او را تبعید کرده. مردم تظاهرات می کنند. می خواهند آقای خمینی بیاید و کشور را اسلامی کند. خیلی از شهرها هم تظاهرات شده.»
بعد بلند شد و وسط اتاق ایستاد و گفت: «مردم توی تهران این طور شعار می دهند.»
دستش را مشت کرد و فریاد زد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.»
بعد نشست کنارم. عکس امام را گذاشت توی دستم و گفت: «این را برای تو آوردم. تا می توانی به آن نگاه کن تا بچه مان مثل آقای خمینی نورانی و مؤمن شود.»
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#دختر_شینا #قسمت9⃣6⃣ #فصل_نهم خواهر ها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آورد
#دختر_شینا
#قسمت0⃣7⃣
فصل_نهم
عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد.
روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند، وقتی برمی گشتند، خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود؛ اصلاً شده یک پایه ثابت همه راه پیمایی ها.
یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسلحه ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی.
این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک.
دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان است؛ جاده ها لغزنده و خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها.
عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند.
ادامه دارد...✒️
💞 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_454951408.mp3
3.93M
🔳 شور احساسی #محرم
🌴نمیشه باورم 😭
🌴که اربعین بیاد و کربلا نباشه روزیم😭
🎤 مجتبی رمضانی
👌فوق زیبا
اللهم ارزقنا اربعین کربلا😭
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
میدونم کانال نامرتبه...
چند روزی صبر کنید حل میشه...
بنده بعد چندروز برگشتم ولی خب کانالمون خیلی نامرتب شده...
انشالله حل میشه!
نظرات، انتقادات و پیشنهاداتتون را میشنوم عزیزای دل❤️☺️
@deltange_hemmat68
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🟢 #درس_گفتار_حاج_همت 🔰
✔
📖
🏷
«...برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و بنا بر فرامین حضرتِ امام، ما حق نداریم سستی به خرج دهیم. اگر ما ذرّهای از خودمان سستی نشان بدهیم، این در حکم ضربهای است بر ولایت امر، و کفران نعمت تلقّی می شود.
ذرّهای سهل انگاری از جانب ما، در حکم خیانت به امام و #انقلاب_اسلامی است و باعث میشود تا تن به ذلّت بدهیم و تا ابد نتوانیم سرمان را بلند کنیم!...»
☆
♡
#سردار_عاشورایی_خیبر
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت ❤
#شهید_همت
#حاج_همت
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷مهدی شناسی ۳۰🌷 ◀️ما فکر می کنیم خدا ما را آفریده و به خدا هم بر می گردیم،امام هم آمده تا یک سری"
🌷مهدی شناسی ۳۱🌷
🔷بندگی انبیا و اولیا برای هدایت ماست و همین مشقت هاست که آن ها را بالا می برد.
🔷حالا از خودمان بپرسیم که ما برای امامیم یا امام برای ما؟؟؟
🔷همه ی ما برای امامیم و باید فدای امام شویم.
🔷خدا ائمه را نازل نکرده که ما را ببرند بلکه آن ها را به عالم ماده آورده تا خودشان سیر صعودی بندگی را طی کنند و ما هم به برکت وجود آن ها حرکت کنیم.
🔷امام آنی از بندگی خدا جدا نمی شود و کنار نمی نشیند حتی اکنون که در پس پرده ی غیبت است.
🔷پس در زمان غیبت هم باید با امام در مسیر و فرصت بندگی حرکت کنیم و نباید فقط منتظر بندگی و اطاعت در دوران ظهور بود.
🔷به فرموده امام صادق (علیه السلام)،اگر ائمه نبودند،خدا هرگز عبادت نمی شد و در این صورت انسان به کمال لایق خود نمی رسید و غرض خدا از خلقت نقض می شد و چون محال است خداوند غرض خود را نقض کند،اگر همه در جهان از بین بروند و فقط دو نفر در زمین بمانند،یکی از آن ها حتما باید امام باشد." لو لم یبق فی الارض الا اثنان لکان احدهما الحجة"
#مهدی_شناسی
#قسمت_31
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷مهدی شناسی ۳۱🌷 🔷بندگی انبیا و اولیا برای هدایت ماست و همین مشقت هاست که آن ها را بالا می برد. 🔷
🌷مهدی شناسی ۳۲🌷
⏹منظور از غیبت امام زمان این نیست که حضرت جایی مخفی شده باشد.
⏹غایب بودن امام،یعنی او فوق هستی مادی است؛مثل ملائكه که در غیب هستند و در مقامی بالاتر از عالم ماده جای دارند.
⏹مقام غیبی امام زمان به خاطر واسطه ی فیض بودن ایشان است و هستی در قبضه ی مقام غیبی ایشان است.
⏹غيبت امام عين حضور اوست.او برای دیدگان تنگ ما ظاهر نیست و گرنه او برای هستی ظاهر است و حاضر...
⏹مثل حضرت یوسف برای برادرانش.هم ظاهر بود و هم غایب.
آنان با او خرید و فروش می کردند و او هم آنان را می دید و می شناخت،ولی آن ها او را نمی شناختند!
علت و مشکل هم از طرف خودشان بود!
⏹حضرت مهدی در شهر و روستای ما زندگی می کنند،در بازارهایمان رفت و آمد می کند و بر سر سفره هایمان می نشیند.
⏹او همه جا هست.در مساجد،منابر و عزاداری های علما هست.
⏹اگر در مکه نباشد،حج احدی قبول نخواهد بود.
⏹او همیشه هست و غایب بودنش به معنای حاضر نبودن او نیست.
⏹امام صادق (علیه السلام)
می فرمایند:"به درستی که برای صاحب این امر،شباهت هایی به یوسف است."
⏹برادران یوسف علیه السلام،او را نشناختند؛نه آن وقت که او را به عزیز مصر فروختند و نه بعدها که با او خرید و فروش کردند؛منتها آن موقع او را در جانش نشناختند و این جا در جسمش.
⏹چه بسیار کسانی هستند که حضرت مهدی را خواهند دید ولی چون حقیقت وجودی او را ادراک نکرده اند؛اگر چه نسبت به او علم صوری و ظاهری دارند اما او را نخواهند شناخت...
#مهدی_شناسی
#قسمت_32
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے4⃣9⃣1⃣ ✍ رهاییِ ذلتبار ⛔️ بعضیا هر کاری دلشون بخواد میکنن.... 🥂👀💃💄👣🐕 اونوقت تا می
#تمثیل هاے خدایے5⃣9⃣1⃣
مثل قیچی!✂️
👱♂بزازها دائم قیچی را تیز میکنند،.
چرا❓
❗️چون به پارچه خورده است و پارچه نرم است و نرمی پارچه آن را کُند میکند.✅
⚠️یادت باشد بعضیها مثل قیچی هستند؛ ✂️
😬میخواهند تو را قیچی کنند، جدا کنند.
🤗 حال اگر با آنها نقش پارچه را، نقش ابریشم را بازي کنی آنها هم کُند میشوند و دست برمیدارند.
فرعون قیچی بود.
❤️ خدا به موسی گفت:
🌸ابریشم باش، یعنی با او نرم رفتار کن و نرم سخن بگو.....
--------------------------
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے5⃣9⃣1⃣ مثل قیچی!✂️ 👱♂بزازها دائم قیچی را تیز میکنند،. چرا❓ ❗️چون به پارچه خورده
#تمثیل هاے خدایے6⃣9⃣1⃣
🌿مثل برگی از درخت!
💧آب باید برود توي برگ تا سبز و شاداب باشد وگرنه روي برگ که فایده اي ندارد، بلکه بدتر آن را میپوساند. 🍁
میگویی نه⁉️ امتحان کن. 〽️
☘از درخت توت یک برگ بچین و بگذار توي یک ظرف آب و چند روز بعد بیا و تماشا کن!
📖قرآن مثل آب است، آب حیات، و ما مثل همان برگ.
پس اگر قرآن را فقط در شبهاي قدر روي سر بگذاریم که سبز نمیشویم، حیات پیدا نمیکنیم، ❎
قرآن باید بیاید توي دل و توي ذهن ما.♥️ باید بیاید توي زندگی ما. و در یک کلمه ما باید هر چه قرآن میگوید بگوییم چشم!
«اسم این کار را بندگی میگذارند.» و قرآن از ما همین را میخواهد.♥️
🔺بندگی کن پروردگارت را.🔺
--------------------------
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#دختر_شینا #قسمت0⃣7⃣ فصل_نهم عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد. روزها پشت سر هم می
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣7⃣
#فصل_نهم
روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند" حجت قنبری " یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند.
مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره کرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود.
خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه میکردند، شعار می دادند.
تشییع جنازه باشکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری.
شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سرکردم و گفتم: «حالا که این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم.
شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣7⃣ #فصل_نهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣7⃣
#فصل_نهم
خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.» سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود.
گفتم: «چرا؟!»
خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.»
اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.»
آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.»
نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.»
مثل همیشه با خنده جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔺راوی : حاج جابر اردستانی از فرماندهان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🔹عملیات مسلم ابن عقیل
🔺راوی : حاج جابر اردستانی
از فرماندهان گردان کمیل
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🔹عملیات مسلم ابن عقیل
منطقه سومار
مهرماه ۱۳۶۱
📍قسمت هفتم
دشمن که در عملیات نتونسته بود مقاومت ما را بشکند اینجا حسابی ضربه سختی به ما وارد کرد. واقعا کسی نبود که بتونه اون وضع را جمع و جور کنه. و بدن های پاره پاره و دست و پاهای قطع شده را جمع آوری کنه. خیلی از اعضای بدن شهدا را آب با خودش برد.
در همین حین خبر رسید که دشمن در حال تصرف اون ۲ ارتفاع و اسارت دو گردان می باشد. شهید همت فرمانده سپاه ۱۱ قدر بود و شهید چراغی فرمانده لشکر بود. هر دو اومدند به مقر ما. وقتی وضعیت را دیدند بسیار ناراحت و عصبانی بودند. چون قصد داشتن نیروهای باقی مانده گردان سلمان و گردان میثم به فرماندهی شهید عزیز کساییان ادغام کرده و به کمک گردان های در حال محاصره بفرستن. تا اونها بتونن محاصره را بشکنند و به عقب بیان. وضعیت کل منطقه خیلی به هم ریخته بود. از گردان سلمان که قبل از عملیات حدود ۴۰۰ نفر و یا ۴۲۰ نفر نیرو داشت حدود ۶۰ یا ۷۰ تا نیرو باقی مونده بود. اونهم تعدادی مجروح و موج انفجاری که دائم داد و فریاد میکردند. و همش در حال دویدن تو رودخانه و شیارها بودن. همه کپ کرده بودیم. وضعیت وحشتناکی بود.
خلاصه شهید همت و شهید چراغی علی رغم وضع موجود نیروهای محاصره شده ، مجبور شدند بگن که هر چی نیرو سالم مونده جمع کنین و خودم و چراغی و بیسیم چی و پیک و غیره هم میاییم. باید به کمک گردان های محاصره شده برویم. ما مونده بودیم که چه جوری میشه از این وضعیت بیرون بیاییم و نیروهای بی روحیه و خسته و زخمی را دوباره سازماندهی کنیم و ادغام با گردان میثم بشیم و برگردیم به خط.
چند نفری جمع شدیم. هر کسی فکری داشت. تا به این نتیجه رسیدیم که با توجه به وضعیت پیش آمده از طریق بلندگوی لشکر ، برنامه متنوعی را اجرا کنیم تا شاید بتوانیم روحیه نیروها را باز گردانیم. مسئولین از شهید همت اجازه بعضی از الفاظ و لطیفه و جوک های رایج در جبهه را گرفتن. حالا مگر کسی جرات میکرد این موضوع را مطرح کنه. تیکه بزرگه گوش اش بود.
🔻ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :2⃣7⃣ #فصل_نهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣7⃣
#فصل_نهم
اخم کردم. کتش را درآورد و نشست. گفت: «اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت، یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟!»
بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد، سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: «پتو یادت نرود؛ پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده. خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر.»
وقتی از سر کوچه پیچید، داد زدم: «دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد. ما چشم انتظاریم.»
برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم.
دو روز از رفتن صمد می گذشت، برای نماز صبح که بیدار شدم، احساس کردم حالم مثل هر روز نیست. کمر و شکمم درد می کرد. با خودم گفتم: «باید تحمل کنم. به این زودی که بچه به دنیا نمی آید.»
هر طور بود کارهایم را انجام دادم. غذا گذاشتم. دو سه تکه لباس چرک داشتیم، رفتم توی حیاط و توی آن برف و سرمای دی ماه قایش، آن ها را شستم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :3⃣7⃣ #فصل_نهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣7⃣
#فصل_نهم
ظهر شده بود. دیدم دیگر نمی توانم تحمل کنم. با چه حال زاری رفتم سراغ خدیجه. او یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و با من آمد خانه ما.
از درد هوار می کشیدم. خدیجه تند و تند آب گرم و نبات برایم درست می کرد و زعفران دم کرده به خوردم می داد.
کمی بعد، شیرین جان و خواهرهایم هم آمدند. عصر بود. نزدیک اذان مغرب بچه به دنیا آمد. آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. تا صدایی می آمد، با آن حال زار توی رختخواب نیم خیز می شدم. دلم می خواست در باز شود و صمد بیاید. هر چند تا صبح به خاطر گریه بچه خوابم نبرد؛ اما تا چشمم گرم می شد، خواب صمد را می دیدم و به هول از خواب می پریدم.
یک هفته از به دنیا آمدن بچه می گذشت. او را خوابانده بودم توی گهواره که صدای در آمد. شیرین جان توی اتاق بود و به من و بچه می رسید. قبل از اینکه صمد بیاید تو، مادرم رفت.
صمد آمد و نشست کنار رختخوابم. سرش را پایین انداخته بود. آهسته سلام داد. زیر لب جوابش را دادم. دستم را گرفت و احوالم را پرسید. سرسنگین جوابش را دادم. گفت: «قهری؟!» جواب ندادم.
دستم را فشار داد و گفت: «حق داری.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری کردی
دیگه هیچکی به چشمای خسته من نمیاد...
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f