°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 30 🔰روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم 31
🔰وقتی #خواستگاری آمد با اینکه او را ندیده بودم، انگار سالها بود که او را میشناختم و یک دل نه صد دل عاشقش😍 شده بودم، ولی به خاطر #سن کمی که داشتم خانوادهام راضی نبود❌ یادم نیست🗯 چه چیزهایی از هم پرسیدیم و به هم گفتیم.
🔰هردوی ما خجالتی بودیم، ولی از من #قول گرفت که وقتی ازدواج💍 کردیم و به تهران آمدیم درسم را ادامه بدهم، ⚡️ولی بعد از ازدواج آنقدر گرم زندگی شدم که #نشد. من و آقا مرتضی 🗓سال 82 زیر یک سقف رفتیم.
🔰من آن زمان حدوداً 15 سال داشتم و آقا مرتضی #دامادی22ساله بود☺️. همان روز اولی که ایشان را دیدم #مهرش به دلم افتاد💓. انگار قبلاً میشناختمش، با او صحبت کرده بودم و باهم آشنا بودیم. نمیدانم. #حس عجیبی داشتم که قابل بیان کردن نیست.
🔰همان روز اول دلبستهاش💞 شدم. سن کمی داشتم که ازدواج کردم. من #آقامرتضی را ندیده بودم👀 فقط گفته بودند قرار است خواستگار بیاید، چیزهایی از ایشان شنیده بودم. با این وجود احساس میکردم #شناخت کاملی دارم. بعد از چندماه رفت و آمد و خواستگاری که بیشتر همدیگر را شناختیم #علاقه دو طرفه❣ شکل گرفت.
🔰دوست داشت من ادامه تحصیل بدهم📚 که متأسفانه نشد. میگفت دوست دارم همسرم #محجبه باشد. به اخلاقیات اهمیت میداد و اهل رفت و آمد بود. روی بحث نماز 📿و روزهام تأکید داشت. دوست نداشت خیلی با غریبه و #نامحرم همکلام شوم به برخوردهایی که بعضاً نیازی نبود هم خیلی اهمیت میداد👌 و تأکید داشت. البته تأکید اصلیش روی بحث #حجاب بود.
🔰من هم چون در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و از بچگی پدر و مادرم به ما مسائل دینی را یاد داده بودند کاملا این #مسائل را درک میکردیم و روی محرم و نامحرم⭕️ حساس بودیم. به خاطر همین همفکری💭 بود که زود به نتیجه رسیدیم و وقتی هم وارد زندگی ایشان شدم مشکلی نداشتم.
🔰چون ما در شهرستان ساکن بودیم خودشان در #تهران یک عروسی🎉 گرفتند و ما هم ظهر در شهر خودمان مراسم مختصری گرفتیم و بعدازظهر سوار ماشین🚘 شدیم و برای مراسم شب به تهران آمدیم. مراسم #سادهای بود و چون نه ما و خانواده آقا مرتضی اهل ساز و آواز نبودند عروسی در خانه مادرشوهرم🏡 برگزار شد.
🔰خود آقا مرتضی همیشه به من میگفت: #خانمی بچه بودی که آوردمت تهران. من هم دیگر عادت کردم. درست است اوایل اینکه از وارد یک فضای جدید شده بودم برایم سخت😥 بود. باید عادت میکردم و همان اول به خودم باوراندم که باید اینجا #زندگی_کنم و زندگیم اینجاست پس زودتر با شرایط کنار بیایم.
🔰حدود هفت هشت ماهی #نامزدیمان طول کشید. آقا مرتضی ابتدا در معاونت فرهنگی شهرداری تهران کار میکرد و بعد از دو سال که ازدواج کردیم💍 ایشان وارد #سپاه شد. تیپ حضرت زهرا(س) از سپاه محمدرسولالله(ص) تهران بزرگ، در آن مشغول به کارشد و تا زمان #شهادت🌷 در آنجا خدمت کرد .
#شهید_مرتضی_کریمی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت بیست ونهم #کرامات_و_معجزات_شهدا 🎙سخنرانیهای پرشور و آتشین محمدابراهیم، علیه رژیم كه بدون مصل
🌹قسمت سی ام
#کرامات_و_معجزات_شهدا
👥مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال میكرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) به پیروزی رسید.
🔸فعالیت های پس از پیروزی انقلاب :
بعد از پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی #شهرضا نقش اساسی داشت.
🌸او از جمله كسانی بود كه #سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد. با درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندیها را رفع كردند.
✅به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.
🔰به همت این شهید بزرگوار و فعالیتهای شبانه روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم میپرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید. از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.
✅اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گرانبهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیتهای گسترده فرهنگی پرداخت.
ادامه دارد...
#حنانه
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت شصت وسه #کرامات_و_معجزات_شهدا برگشتم بین الحرمین تو حس و حال خودم بودم دوست داشتم حاجی باز ب
🌹قسمت شصت وچهار
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🔹از کربلا که برگشتم یه دوسه روزی موندم خونه تا بچه های حوزه و بسیج اومدن خونه دیدنم
😔از حوزه انصراف دادم چون حوادث سال ۹۲ روح و روانم را داغون کرده بود
بعداز چندروز برگشتم پایگاه یه اطلاعیه نظرم جلب کرد...
#سپاه میخواست از بسیجی ها نیرو جذب کنه برای دوره روایتگری شهدا. باید میرفتیم سپاه قسمت فرهنگی ثبت نام میکردیم. اومدم از پایگاه برم بیرون
که لیلا وارد شد
-سلام
+برفرض علیک
-وا این چه وضع حرف زدنه 😒
+هوی روانی چرا اومدی از حوزه انصراف دادی؟
-لیلا داغونم چطوری درس بخونم؟😔😔
+بمیرم برات
-إه خدا نکنه
+کجا میری؟
🍃-سپاه ثبت نام دوره روایتگری
+اوهوم
-تو نمیای؟
+نه آخه به مهدی نگفتم
-باشه پس من برم فعلا یاعلی
+عزیزم مراقب خودت باش یاعلی
#حنانه
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت شصت وچهار #کرامات_و_معجزات_شهدا 🔹از کربلا که برگشتم یه دوسه روزی موندم خونه تا بچه های حوزه
🌹قسمت شصت وپنج
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🔰رفتم #سپاه قسمت فرهنگی ثبت نام کردم، گفتن زمان شروع کلاسها را خودمون اطلاع میدیم بهتون.
سه هفته بعد کلاسها شروع شد، استاد که از روایتگری منطقه جنوب بهمون آموزش میداد #حاج_حسین_یکتا بود.
🍃بچه ها برای روایتگری باید مساحت منطقه را بدونید عملیاتهای مهم اون منطقه فرمانده های که تو اون منطقه شهید شدن، تاریخ عملیات، تعداد شهدای عملیات ها، تعداد اینکه دشمن چقدر تلفات داده. اما چقدر مهمات از دشمن گرفتیم
🔰از منطقه اروند شروع شد
#شهید_مهدی_باکری اینجا جا مونده
🌷خواهر شهید باکری :
ما سه تا برادر داشتیم
علی آقا رو ساواک دستگیر کرد زیر شکنجه شهید شد، پیکرشو بهمون ندادن
حمیدآقا راهم که آقامهدی جاگذاشت مجنون، خود آقا مهدی روهم اروند برد
😔یه مزار از سه برادرم نیست تو دنیایی به این بزرگی...
#حنانه
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f