eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
334 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💠▫️یک روز ما از سمت واحد خود به اعزام شدیم و به علت طولانی شدن زمان آن که با یک شب زمستانی سرد همزمان شده بود  مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت به علت  نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک برویم. 💠▫️ آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم پشت در، لبخندی زد و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم  با ای  رو به رو شدیم که به سمت قبله و  روی آن کلام مجید و زیارت عاشورا بود 💠▫️ تعجب کردم گفتم بابک نماز می خوندی با خنده گفت همینجوری میگن. یه نگاهی که به روی تختش انداختیم با کتاب های و درسی زیادی رو به رو شدیم من هم از سر کنجکاوی در حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک نیست، بعد از چند دقیقه با سفره، نان و مقداری غذا امد 💠▫️گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم را تمام میکنم.ما به خوردن شام مشغول شدیم و هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم 💠▫️تا آنجایی که مثل دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد خلاصه شام که تمام شد نماز را خواندیم و آماده ی رفتن به ادامه مسیر که چشممان به افتاد و با خنده گفتیم: کلک خان برای خودت چی کنار گذاشتی که شام نمیخوری بابک خنده ی ارامی کرد و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخانه شود. 💠▫️ما هم که اصرار او را دیدیم بیشتر برای رفتن به آشپزخانه می شدیم.خلاصه نتوانست جلوی ما را بگیرد و ما وارد شدم و دیدیم که در آشپزخانه و کابینت چیزی نیست در یخچال را باز کردیم و چیزی جز بطری نیافتیم نگاهم به سمت بابک رفت که کمی گونه و گوشهایش سرخ شده بودو خندهاش را از ما می دزدید. 💠▫️این جا بود که متوجه شدیم بابک همان شام را که خودش بود برای ما حاضر کرده است. راوی:سجاد جعفری ❤️ @hemmat_hadi
🌷یک جوان 23 ساله در دفترچه خاطرات دوران #جنگ اینطور نوشته🔻 🌷برای گشت شبانه ما را برده بودند خسته و کوفته آمدم فکرکردم یک #چرتی می‌زنم، بعد بیدار می‌شوم و #نمازم را می‌خوانم 🌷بر اثر #خستگی زیاد خوابم برد دیدم ساعت از نیمه‌شب گذشته و نمازم #قضا شده است 🌷سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم #قضا شد‼️ خود را ملامت کردم و حالت اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت #شهید_حسن_باقری🌷 💟 @hemmat_hadi
🔔ــــــر قسمت ما میشد ای کاش... میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــادر خـودم" را میشــ‌‌‌‌‌ـکنم و در عـین حـال بر احوالِ دلِ گریـه میکنم... میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜به نگــاه میکنم! و در عیـن حال هیئت میروم و بر اشک میریزم و از دم میزنـم... میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜از اهل بیت و‌ شهدا دم میزنـم و اول وقت نیست میترسـم از خودم زمانی که؛ ⇜عاشق هستم و اخلاق و ادب ندارم تکلیف مدار نیستم... میترسـم از خـودم زمـانی که؛ ⇜از امام خامنه ای دم میزنـم و به حرف ها و خواسته هایشان میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜ سر می کنم ولی گفتگو با برایم عادی شده... میترسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜حرفـ هایـم با عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد باید رقم زد باید کشت ▪️منیت را ▫️تکبر را ▪️دلبستگی را ▫️غرور را ▪️غفلت را ▫️آرزوهای دراز را باید از خود گذشت! باید کشت را... ! دردش کشتــن لذت هاست... امان از توجیه گر‌‌ کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi