#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهید عطایی درباره همراهےاش با شهید صدرزاده میگوید:
♥️✨با شروع درگیری های #سوریه تصمیم گرفتم برای دفاع از حرم عمه سادات به سوریه بروم. راه های مختلف را بررسی کردم تا از طریق یکی از دوستان با #فاطمیون آشنا شدم و با مدارک جعلی به سوریه رفتم و در انجا عضو #گردان_عمار به فرماندهی سید ابراهیم شدم.
♥️✨در کنار #سید_ابراهیم در عملیات های مختلفی در سوریه از جمله در ✓تل قرین، ✓تدمر و ✓جنوب حلب شرکت کردم و مدتی هم #جانشین گردان عمار بودم و بعد از شهادت سیدابراهیم مدتی فرمانده گردان عمار بودم ...
♥️✨رشادت های #ابوعلی در درگیری های ✓تل قرین، ✓تدمر، ✓دیرالعدس، ✓بصرالحریر، ✓القراصی و ✓خانطومان به عنوان جانشین تیپ عمار لشکر #فاطمیون نام او را به کلمه ای رعب آفرین برای تکفیری ها تبدیل کرده بود.
♥️✨در نهایت پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز #مرتضی_عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با #روز_عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.
#شهید_مرتضی_عطایی(ابوعلی)
🌹 @hemmat_hadi
#يزيديان می پنداشتند
كه ندای هل من ناصر
#سيدالشهدا {علیه السلام}
در صحرای #كربلا مدفون خواهد شد
غافل كه حيات تاريخی انسان از #خون_شهيد است
و خداوند خَميرهٔ وجود #مؤمنين را
از خاک كربلا و خون شهدايش سرشته است
و تا شب و روز باقی است، اين #پيوند_تاريخی
كه مؤمنين را به عاشورا پيوند می دهد
در عمق #فطرت ها بيدار خواهد ماند.
#شهید_ظهر_عاشورا
#شهید_وحید_نومی🌷
🍃🌹 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا🌷
شهیدی که براتِ کربلا میدهد👇👇
💠هر وقت #راه_کربلا باز شد...
🌷دفعه آخر که داشت میرفت #جبهه ازش پرسیدم: علیرضا جون کی بر میگردی مادر؟
🌷صورت نازش را بلند کرد نگاهش با نگاهم جفت شد بعد سرش انداخت پایین و گفت: هر وقت که #راه_کربلا باز شد!
ساکشو دستش گرفت، تو انتهای کوچه دلواپسی های من ذره ذره محو شد…
🌷عملیات #والفجر یک بچم شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت اباالفضل(علیه السلام)؛
تو همون عملیات، عزیز دلم علیرضای رشیدم #شهید شد..
🌷آخ مادر جون دلم هنوز میسوزه…
شانزده سالش تازه تموم شده بود،
شانزده سال هم طول کشید تا آوردنش
درست #شب_تاسوعا!
وقتی برگشت، اولین کاروان زائران ایرانی رفتند #کربلا؛
آخه #راه_کربلا باز شده بود….
#شهید_علیرضا_کریمی
👈این شهید بزرگوار به خیلی ها برات کربلا داده، اصلا او با من و شما در کربلا وعده کرده
جالبه که در پایان آخرین نامه اش نوشته:
#به_امید_دیدار_در_کربلا
@hemmat_hadi
سلام بر ابراهیم
. گفت عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟! گفتم : از آن شهید گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هو
.
گفت عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟!
گفتم : از آن شهید گمنامی که
معشوق را حتی به قیمتِ
از دست دادن هویتش ، خریدار بود.
.
پ.ن :
یک وقت های دیگر
دل به هیچی بند نیست ...
همه چیز و همه شخص در مقابل چشمانت به یک شکل رژه می روند ، طوری شبیه آیه کل من علیها فان ...
چقدر خوبه که آدم ، دل بسته نباشد ...
کاش واقعا ، دل بسته نباشیم ...
کاش نَفس آدم ، قطعه ای بود در بدن ، تا جدایش کنیم و بیاندازیم در گوشه ی برای خود خاک بخورد ، نه اینکه در وجود مان ، روح مان را لِه کند ...
.
الهی
قدرت مبارزه با خودمان را
بده ..!
.
@hemmat_hadi
دانشجو بودی، #جوان بودی و بسيجي...
اما چرا فقط تو #آسماني شدي و ما اسير زمينيم؟؟؟؟
ما هم مثل تو شيداييم اما تو طعم #شيدايي را چشيدي؛ غرق شدي در #شهدا و شهدا چون #مرواريدي در برت گرفتند
#عكست را بر ديوار دلمـ❤️ آويختم تا هيچ وقت فراموشت نكنم🚫؛ به تو مينگرم و #لبخندي كه هميشه بر صورتت نقش ميبست
حالا كه در بهشتي #دعايم_كن
#رفیق_شهیدم
#شهید_عباس_دانشگر🌷
🌹🍃 @hemmat_hadi
برایم #سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم
از آنان که #افتخاری در دل تاریخ اند.
باید که #پلی زنم از درونم به معنای انسانیت
من از #شهیدان فقط شنیده ام...
حرف های من تازگی نخواهد داشت ولی #روح می گیرد از پر و بال این شهیدان🌷
اگر سرتاپای وجودم #بلرزد از یاد آوری #نامشان سزاست چرا که رهِ بی انتهای شهادت، مردانی بزرگ می طلبد و این عزیزان برایم مظهر واقعی #اخلاصند.
🌹🍃 @hemmat_hadi
🌷رفیقی ناب از جنس #شهید
بچه که بودم همه میگفتن:"مشت آدما اندازه قلبشونه".
مامانم میگفت:" #شهیدا وسعت قلبشون اونقدر زیاده که قابل توصیف نیست".
اون موقع با خودم فکر میکردم یعنی دست شهیدا باید چه اندازه ای باشه که به وسعت #قلبشون برسه؟!
شاید اصلا حرفم خیلی خنده دار بود اما قسمت جالب داستان اونجاست که فهمیدم بعضی شهیدا اصلا #دست_نداشتن!!!
وای خدا!
یعنی وسعت قلبشون اونقدر #زیاده که کار از دست و این چیزا گذشته؟!!
واما شما #شهیدعزیز!
بی آنکه بدانم،آرام آرام تمام ذهنم را تسخیر کردی و جای در قلبمـ باز کردی.در کوتاه زمانیکه حتی فکرش را هم نمیکردم ...!
کاش پیشتر از این #عکست را به دیوار قلبم می آویختی.
با شما بود که آموختم باید فاصله بین حروف #ع #ش #ق را بردارم تا حایلی نباشم بین عاشق و معشوق...
بغضی درگلویم و غمی در قلبم
نغمه ای بر لبم و عشقی در عملم ...
نه،نه
تو اشکی ،
#تو اشک چشمان گناه آلودمی!
پاک کننده چشمانم.
تو لبخندی،آری راز لبخندی!لبخندت بوی گل نرگسـ میدهد.
چه زیباست #لبخندنورانیت وقتی نگاهم میکنی ...
#نگاهت را ،از تهی دستی که هیچ ندارد جز آه دریغ مکن🚫 که نور عشق #خدا در چشمانت موج میزند👌.
آسمان تاریک و غمگین قلبمـ را ستاره باش و نور افشانی کن ..
💟: @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💠فرار از اسارت در لحظه آزادى!
🔰بالاخره پس از کش و قوس های فراوان به همراه تعدادی دیگر از #اسرا سوار اتوبوس ها🚌 شدیم و کاروان ما به سوی #آزادی راه افتاد. چند ساعت بعد⏰، اتوبوس ها در مکانی بیابانی توقف کردند⛔️. در فاصله ی صد متری مان، اتاقکی قرار داشت که تعدادی نیروی #مسلح در اطراف آن دیده می شد. هنوز نمى دانستیم کجا هستیم؟ و ما را کجا می بردند؟
🔰اتوبوس ما🚎 جلوتر از سایر اتوبوس ها بود. ناگهان متوجه شدیم اتوبوس های پشت سرمان، یکی یکی در حال دور زدن هستند↪️. نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده و چرا اتوبوس ها در حال #بازگشت هستند؟ دوباره چشمم👀 به امتداد جاده و آن اتاقک افتاد. یكى_دو نفر از #نظاميانى که آن طرف اتاقک ایستاده بودند، شبیه ایرانیها بودند🇮🇷 و محاسن داشتند. خوب که دقت کردم، دریافتم بچه های #سپاهند.
🔰تا فهمیدم نزدیک #مرزیم، ازخوشحالی فریاد کشیدم: 🗣"بچه ها! اینجا مرزه، اینجا مرز ایرانه، آنها #ایرانی ان!" به یکباره همه بچه ها هلهله و شادی کردند. اتوبوس ما هم مثل اتوبوس های دیگر شروع به دور زدن کرد↪️، به راننده و نگهبان های داخل اتوبوس گفتم: "پس چرا داریم #دور می زنیم؟" یکی از آنها مرا هل داد و گفت: "به تو مربوط نیست🚫، برو سرجات بشین."
🔰گفتم: "بچه ها! دارن ما رو برمی گردونن. الله اکبر. #الله_اکبر" صدای الله اکبر بچه ها بلند شد. اسلحه ها را از دست سربازهای #عراقی درآوردیم👊. جلوی راننده را گرفتیم و نگذاشتیم❌ اتوبوس را برگرداند. سپس در اتوبوس را بازکردیم و پایین پریدیم. داخل اتوبوس های دیگر هم #درگیری شده بود. صدای فریادهای ما و درگیری مان با عراقی ها، باعث شد #وضعیت_مرزی به هم بخورد.
🔰چند نفر از نیروهای #ایرانی دوان دوان خود را به ما رساندند. یکی از آنها گفت: "برادرا! #تبادل قطع شده📛، زود فرار کنین و خودتون رو به اون طرف مرز #برسونین." همه، دوان دوان از دست عراقیها فرار کردیم و به طرف مرز دویدیم. جلوی خط مرزی، تعداد زیادی از نیروهای ایرانی تجمع کرده بودند و هر كدام از ما را که به مرز مى رسیدیم، به زور از چنگ سربازان #عراقی که مانع فرارمان به سمت خاک ایران می شدند، رها می کردند👊. دست ما را می گرفتند و به طرف خودشان می کشیدند. آنگاه #پیکر نحیف و نیمه جان مان را بغل کرده و از کنار مرز دورمان می کردند.
🔰و به این ترتیب پس از سال های سال اسارت، سختی و رنج در #20شهریورماه سال ۱۳۶۹ طعم شیرین #آزادی را چشیدیم و به میهن عزیزمان بازگشتیم.
#زنده_باد_ایران زنده باد آزادی….
راوی: #آزاده_سرافراز_محمدرضا_یزدیان
💟 @hadi_hemmat
#شهادت خیلی مفهوم بلندی است، مقام شهید🌷 خیلی عالی است که حتی تصور هم نمی شود کرد به همین دلیل یک درب بهشت برای #شهداست، بهشت هشت درب دارد اما "باب المجاهدین" یکی از دربهای بهشت است که مخصوص ورود شهداست👌. شهید حق شفاعت ویژه دارد نه فقط از اقوام و خانواده اش بلکه برای #غریبه_ها هم حق شفاعت دارد.
🌹 @hemmat_hadi