eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
327 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود👇👇 🌷 💠 الگویی بنام ابراهیم: 💟⇦•مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک حرفه ای، خوش صدا و سیما و یک در کار اطلاعاتی است و .... 💟⇦•آن مرد بزرگ بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و او برای ما حرف می زدند. بعد از مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد. 💟⇦•وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در ، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد. 💟⇦•داوود او را خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و ابراهیم را ادامه دهد. اواخر سال 1361 بود که با داوود بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی. 💟⇦•عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: !! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود اومده! 💟⇦•داوود هم با خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما کل ابرامم نمیشیم. 💟⇦•بعد جلسه همه با داوود کلی یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو کنی؟؟؟ من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو با ابراهیم داشت.... 🌷 شادی روحش @hemmat_hadi🌷
💟 🌷 💠پله پله تاخدا 🌷در عملیات ۵ در شهر مهران، منطقه چنگوله من مسئول گردان ۵۰١ مقداد بودم. یک روز با فرماندهان گروهان و مسئول طرح و عملیات برادر موسی حاج محمدی که از برادران خوب بود جلسه ای در مورد مسائل مربوط به جنگ برگزار کردیم و قرار شد که بنده به همراه برادر حاج محمدی به شناسایی منطقه برویم. 🌷ما نیز ساعت ٤ صبح را برای انجام شناسایی در نظر گرفیم. قرار گذاشتیم تا در آن ساعت در منطقه، حاضر باشیم و ان شاء الله عملیات را آغاز کنیم. ساعت حدود ٤-٣/٥ بود که به محل رسیدیم. دیدم برادر محمدى بر سر سجاده ى ایستاده با خدای خود خلوت کرده و می خواند. 🌷....منتظر شدم تا نماز را تمام کند بعد که جلو رفتم او من را در کشید یک لحظه متوجه شدم که پیراهنم از سیل های مطهر ایشان که بر روی گونه هایش جاری بود خیس شد، هیچ گاه این صحنه از ذهنم پاک نمی شود، صحنه ای که خلوص و عبادت خالصانه ی یک 🕊 را به تصویر می کشید.... 🌷صحنه ای پر از ، عشقی که شهدا را پله پله به سوی معشوق خود، متعال سوق می داد. برادر شهید موسی حاج محمدی در عملیات والفجر ٨ در منطقه فاو به رسیدن روح پاکشـــ🕊 شاد و یادش گرامی باد. راوى: 🌹 @hemmat_hadi
🌷 شهیدی که براتِ کربلا میدهد👇👇 💠هر وقت باز شد... 🌷دفعه آخر که داشت می‌رفت ازش پرسیدم: علیرضا جون کی بر می‌گردی مادر؟ 🌷صورت نازش را بلند کرد نگاهش با نگاهم جفت شد بعد سرش انداخت پایین و گفت: هر وقت که باز شد! ساکشو دستش گرفت، تو انتهای کوچه دلواپسی های من ذره ذره محو شد… 🌷عملیات یک بچم شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت اباالفضل(علیه السلام)؛ تو همون عملیات، عزیز دلم علیرضای رشیدم شد.. 🌷آخ مادر جون دلم هنوز می‌سوزه… شانزده سالش تازه تموم شده بود، شانزده سال هم طول کشید تا آوردنش درست ! وقتی برگشت، اولین کاروان زائران ایرانی رفتند ؛ آخه باز شده بود…. 👈این شهید بزرگوار به خیلی ها برات کربلا داده، اصلا او با من و شما در کربلا وعده کرده جالبه که در پایان آخرین نامه اش نوشته: @hemmat_hadi
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵ 🍃در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر . در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای . سبزِ پوش س.پاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! 🍃اولین ماموریتش، حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود. همیشه در تکاپو برای مفید بودن، برای پریدن. 🍃پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند. همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد. سپس در بازی دراز جانشین فرمانده عملیات شد. 🍃دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد. ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود. عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. 🍃فتح‌المبین، الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند. حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید 🍃والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود، وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود. پرواز کرد به سوی 🍃بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی، برای . 🌹به مناسبت سالروز ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا. قطعه۲۴ 🕊محل شهادت : حاج عمران 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵ 🍃در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر . در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای . سبزِ پوش س.پاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! 🍃اولین ماموریتش، حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود. همیشه در تکاپو برای مفید بودن، برای پریدن. 🍃پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند. همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد. سپس در بازی دراز جانشین فرمانده عملیات شد. 🍃دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد. ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود. عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. 🍃فتح‌المبین، الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند. حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید 🍃والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود، وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود. پرواز کرد به سوی 🍃بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی، برای . 🌹به مناسبت سالروز ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا. قطعه۲۴ 🕊محل شهادت : حاج عمران 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵ 🍃او را به عاشقی می‌شناختند. عاشقی برای ارباب. یک محله بود و یک علمدار. 🍃انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است. و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ او را به سمت و سوی خود کشاند. 🍃وقتی امام(ره) خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. 🍃گویی این همه را وامدار نامش است. عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد. در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: "از حج که بازگشت، گفتم : عباس! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی" گفت: خیلی دلم می خواهد ملاقات و زیارت خدا نصیبم شود. 🍃باید خالص باشی و برای نه از جان که از دل بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت. تا که در نیمه شبی، در پنجوین، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت. ۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد ؛ پرستویِ خوش رقصِ آسمان ✍نویسنده : 🌺 به مناسبت سالروز 📆تاریخ تولد : ۵ بهمن ۱۳۳۳ به گفته مادر شهید در شناسنامه ۵ مرداد ۱۳۳۳ 📆تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۶۲ 📆تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : پنجوین 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘