.
فکر نمیکردم از این روایت خوشتون بیاد در اینحد ☺️
واقعا قصدی نداشتم که مجموعه روایت بنویسیم
حالا قسمت سوم هم بنویسم؟ 🤚
@zisabet
.
.
قسمت سوم
اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم
این تجربهها به مرور برای خودم بهدست آمده البته مطالعه جانبی هم کمک کرده.
زمانی که در بسیج دانشجویی بودم جزوههایی در مورد گروههای خطرآفرین خواندم.
من اسمش را اینجا "خطرآفرین" میگذارم چون میتواند به جسم و روح صدمه بزند.
گروهها همانقدر که حامی هستند امکان دارد که خطرآفرین باشند مخصوصا اگر رهبران یا مدیران گروه فاقد تجربه و حسّ همدلی باشند.
همه افراد در گروه تلاش میکنند خودشان را پایبند و موافق به گروه نشان دهند البته این نقابی است که میزنند و ممکن است خارج از آن سیستم و در درونشان به آن سیستم نادرست معتقد نباشد و حتی منتقد باشد زیرا منفعتشان در این است.
گروه خطرآفرین، به همهچیز و همهکس مشکوک است مثلا در مورد همین گروهی که میخواهم آن را ترک کنم، مسئله کوچکی که بزرگ شد این بود:
عوامل گروه چند روزی واقعاً زحمت کشیدهبودند برای کار ثبت در یک سایت که باتوجه به ضعف اینترنت و سایر مسائل واقعا کار سختی بود.
من کارم را برای آن گروه زود انجام دادم و مشغول انبوه کارهای خودم شدم.
یک روز دیدم یکی از دوستان نوشتهاست که نفر آخر است و این کار تمام شده.
من از روی خیرخواهی ریپلای کردم و #آفرین و #ماشاالله نوشتم.
و واقعا قصدم تقدیر و تشکر و خسته نباشید بود.
اما در نتیجه چه شد؟ 😐
هم برای آن همکار سوتفاهم شد و هم برای عوامل آن مجموعه و طوری جواب دادند که انگار دارم مسخرهشان میکنم🙄
البته چنین سوبرداشتهایی قبلا و مکرراً بوده
پس این زنگها را فراموش نکنید.
در مقایسه با گروه معیوب یا خطرآفرین که سالها پیش تجربهاش را داشتم دقیقا همین اتفاق افتاد:
من طرفدار بعضی از کتابها و نگرشها در مورد زنان هستم و آن همکارمان که همسن هستیم نگرش دیگری دارند.
یکبار بدون قصد تحقیر کسی روز جهانی زن را در گروه ایشان تبریک گفتم و از زنان موفق نوشتم.
واکنش ایشان این بود که من را حذف کردند 😐
پس در گروههای اینچنینی سوءتفاهم و سوءبرداشت بیشتر از همدلی و خیرخواهیاست.
و یک نکته که یادتان بماند و در تلهاش نمانید:
اگر آنها طوری فضا را فراهم میکنند که انگار همهشان مثل هم هستند و شما متفاوت هستید، مطمئن باشید اصلاً اینطور نیست.
آنها شاید درونشان پر از کینهها و اختلافهای حل نشده است که نه جرات بروز و حل کردنش را دارند و نه توان ترک کردن یا طردشدن از آن گروه را دارند.
.
بسّه یا ادامه بدم؟ ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آزادی، کجایی آزادی؟ 😄
با یکی از اساتید اون گروه صحبت کردم که اجازه بدهند از طرح بروم
ایشون خیلی بزرگوارند و میگن باشید توی گروه
ولی توضیح دادم براشون که واقعا موندن سخت و سنگینه برام
و زیر بار سنگینی این گروه نفس کشیدنم داره سخت میشه
هنوز جواب ندادن
دعا کنین قبول کنند و زودتر خلاص بشم
آمین 🤲🤲🤲🤲
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
چی بگم؟ به کی بگم؟ تو منونشناختی 😂
بعضی از دوستان یادشونه که عوامل همین طرح در یکی از جلسات سر یک مسئله کوچیک، چه قشقرقی به پا کردند.
هنوز جلسه علنی شروع نشده بود و چند نفر بیشتر نیومده بودند. من و دوستام دست زدیم به چهارتا دونه کتاب روی میز، یعنی اگر بدونید سر این چه الم شنگهای درست کردند 😐😐😐
به نظرتون کار اشتباهی کردم بازم ادامه دادم و رفتم به این طرح؟
شما باشید این برخوردها را ببینید سریع ترک میکنید یا چندبار گذشت میکنید یا اصلا براتون نحوه برخوردها مهم نیست؟
@zisabet
.
قسمت چهارم
مدیری که از بچههای بالا وحشت داشت
این دفعه عنوان را عوض کردم در واقع ادامه همان روایت "اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم" است
عنوان "مدیری که از بچههای بالا وحشت داشت" مربوط به مطلبی است که چندسال پیش در پلتفرم دیگری نوشتهام.
بله درست حدس زدید. برای همان مدیر جوان که حالا مدیرکل نیست.
این آقا من را کلافه کردهبود از بس که با اضطراب از بچههای بالا حرف میزد.
بهنظرم این همه اضطراب و آشفتهحالی لازم نبود. من در جواب ایشان خیلی معمولی میگفتم:
"خیلی طبیعیه، همه جا میان"
اما ایشان کلاً استرس و اضطرابش خیلی زیاد بود که به تعاملش با هنرمندان ضربه میزد.
بهنظرم چیزی در مدیران ناموفق مشترک است: اضطراب بالا و عدم کنترل آن
در مورد آن مدیر خیلی جوان و عوامل طرح، بهنظر میرسد همان مسائل یا شبیه به آن وجود دارد.
مثلاً من بهعنوان نویسنده، برایم کار و فعالیت مهم است، این برایم مسئله نیست که کدام سازمان و جناح و حزب یا مدیری باشد.
هرکدام که تمایل به همکاری و ظرفیت تعامل را دارد، میپذیرم.
از آنجا که عوامل این طرح ناراحت بودند بابت #ماشاالله گفتن من به نهادشان 😐 برایشان رزومهام را فرستادم تا مطمئن شوند که نویسنده و هنرمند مستقلم و جائی استخدام نیستم.
من "زهرا ملکثابت" غرق در رشد فردی ام و درتلاش برای پیشرفت خودم و اطرافیانم هستم 😇
اما درنهایت بعد از حدود ده ، دوازده ساعت پیام دادند در گروه که ما همان وقت گروه را رصد کردیم و دیدیم. حالا رزومهها را پاک میکنیم و خانم ملکثابت نباید بدون هماهنگی ما رزومه میگذاشتند.
اما یک #نکته_ترسناک وجود دارد👀
بهتجربه فهمیدهام از کسانی که اینقدر ترس و اضطراب دارند باید دوری کرد.
جائی که زیاد حرفزده میشود در مورد #نفوذ و #بچههای_بالا باید گریخت.
از آنهایی که "فیل میشکافند😄" و
"اتم هوا میکنند😂"
باید هزاران متر دور شد.
آمدیم و از شانس گند ما در صدوبیست سالگیشان وقتی روی بستر درحال جاندادن به مرگ طبیعی هستند، خدای نکرده و زبانم لال یک تار مو از سرشان کم شد، آنوقت چه کسی پاسخگوست؟
#روایت_من
#چه_طنزی_شد 🤣
قسمت پنجم
آزاد شدم... آزاد شدم
دیروز چند حمله به شکل دلدردهای عجیب و غیرقابل تحمل بروز کرد.
قطعا فشارهای روحی بود که بارها از طرف مدیر و عوامل این طرح برایم بهوجود آمده بود و هردفعه زیرسبیلی ردّ کردهبودم ولی این دفعه نشد.
نتوانستم منتظر اجازه استاد بمانم و مدیر دهههفتادی و عواملش را ترک کردم.
درواقع جونم را برداشتم و فرارکردم 😂🏃♀️
(بعضی انرژیهای منفی آنقدر قوی و ماندگار است که بهتدریج بوی گندش همهجا را برمیدارد.)
تجربهام این است که محل و افرادی که انرژی منفی دارند یا لااقل برای شما این طوریاند را ترک کنید تا انرژیهای مثبت به سمت شما بیاید 😇
دیشب خواب راحتی داشتم و امروز ادامه فعالیتهایم به شکل عادی درجریان است.
البته هنوز کاملا از آن پروسه بیرون نیامدم چون دوستان گلم همچنان احوال میپرسند و رفتنم را مایه ناراحتیشان میدانند.
به آنها اطمینان میدهم که این پایان دوستی ما نیست.
صدالبته که پایان فعالیتهایم نیست و هزارتا کار دارم که میتوانید در مطالب بعدی بخوانید.
.
.
این هم پیام آقای اخوین ( مسئول بخش کودک و نوجوان حوزه هنری) که نوید شروع دور جدید جشنواره عکس و گرافیک و فیلم مدرسه را به دبیران استانی دادند.
پارسال که همکاری با این مجموعه برایم رضایتبخش و پر از تجربه بود.
ادب و متانتشان در رفتار بسیارعالی بود.
انشاالله خیراست و امسال هم همکاری خوبی با این مجموعه داشتهباشم.
.
#رفتار_حرفهای
یک نمونه برخورد خوب وقتی یک همکاری به نتیجه نرسیده.
ایشان نمایشنامهام را در کانال پسند کردند و برای مدیرشان فرستادند اما مدیرشان نوع دیگری موردنظرشان بود.
هیچ فشاری به من نیاوردند که متن را تغییر بدم اما قبلا در مورد بعضیها این مورد بوده متاسفانه.
ایشان خیلی محترمانه و خیلی زیبا پیام دادند و همچین در زمان مناسب مسائل را مطرح کردند.
در مورد تعیین دستمزد و حقوق مادی و معنوی نویسنده هم خیلی رفتارشان حرفهای بود.
از این به بعد گاهی این طور موارد را هم میفرستم در کانال که با هشتگ رفتار حرفهای بخونید
.
حِرفِهی هُنَر/ زهرا ملکثابت
قسمت چهارم مدیری که از بچههای بالا وحشت داشت این دفعه عنوان را عوض کردم در واقع ادامه همان روایت
.
سخن یک حکیم:
اگر مدیران و عوامل یک مجموعه خطا و اشتباهی کردند که توبیخ و تنبیه شدند ما چرا باید همراه با همچین مجموعهای بمونیم و بریم ته چاه؟!
اگر مدیران و عوامل یک مجموعهای خطا و اشتباه نکردند پس چرا اینقدر استرس و اضطراب دارند و بازهم ما چرا باید با همچین مجموعهای بمونیم و بریم مرکز زمین؟!
( بجای مرکز زمین یه چیز دیگه بود 😁)
#حرف_حساب
#سخن_بزرگان