eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
483 دنبال‌کننده
2هزار عکس
159 ویدیو
97 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet زهرا ملک‌ثابت نویسنده داستان و ادبیات دراماتیک کتاب‌ها: قهوه یزدی دعوت‌نامه ویژه فیلم کوتاه: کاغذ، باد، بازی همکاری با مجلات داستان همشهری، کیهان بچه‌ها... دبیر استانی جشنواره‌های هنری مدرسه عاشق هنر
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت چهاردهم ☕️ صد سلام تاکنون تدریسم برای رده سنی بزرگسالان بوده. حالا دیگه بعضی‌هاشون استادی شدند. در جشنواره‌ها موفقیت‌هایی کسب کردند و آثارشون منتشر شده. دیروز یعنی یکشنبه ۲۸/ خرداد/ ۱۴۰۲ اولین جلسه کارگاه من با بود. کارگاهی برای فیلم کوتاه. اول که رفتم به سازمان تبلیغات اسلامی یزد، دیدم خانمی و دوتا دختر نوجوان با نگهبانی اونجا صحبت می‌کنند و سراغ سالن اجتماعات را می‌گیرن. نگهبانی هم می‌گوید که هیچ خبری نداره از این برنامه. بعد من هم رفتم و سلام کردم و گفتم از طرف روابط عمومی باهاتون هماهنگ نشده؟ بازم جواب منفی داد. پیام روابط عمومی را با عکس و شماره و سند نشون دادم و آقای نگهبان بعد از اینکه براشون تایید شد راهمون دادند به سالن اجتماعات. تازه اون زمان بود که خانم و دخترخانمها گفتن که عجب، شما استادین؟ 🙄 رفتیم به سالن و بقیه دوستان هم کم کم اضافه شدند و یک حلقه دوستانه شکل دادیم و هرکدوم که وارد می‌شدند می‌گفتند: شما استادین؟😳 هیچی دیگه، کلاس خیلی باحالی بود. از فیلم بیشتر و از کتاب کمتر حرف زدیم. بعضی از مفاهیم نویسندگی را سعی کردم لا به لای حرفها و شوخی‌ها توی ذهن نوجوان‌ها جابندازم. اینکه از فیلمی خوش‌شون اومده بود و برام تعریف می‌کردند، هنون نکته برجسته را براشون باز می‌کردم. البته بیشتر فیلم‌‌ها و کتابهای مورد پسندشون خارجیه که حق هم دارن 🤷 وسط برنامه‌ها یک کارهای عملی کردیم برای باز شدن ذهن و پرورش خلاقیت و ایجاد جسارت و هماهنگی در کلاس که زیاد توضیح نمیدم ولی همه موافق بودن که این قسمت جالب و بامزه بود😄 🎤🎶🎷🎵🎼🎷🎸🎹🎺🎻🥁 ✅️ نوجوونهای عزیزمون چون با سیستم مدرسه‌ای رشد کردن، انتظاراتی داشتن که هم توی جلسه گفتن و هم بعدش. اینکه مثلا من یک سری تئوری براشون بنویسم و اونها هم جزوه نویسی کنن و حفظ کنن. دوستان عزیز و نوقلمان گرامی، هنوز هم هستن جاهائی که با این نویسندگی را یاد میدن ولی شیوه کار حرفه‌داستان این نیست. به نظرم یک مهارته و باید با تجربه و تمرین و تکرار این مهارت را به دست آورد. کسی این را نمی‌تونه دو دستی تقدیم‌ شخص دیگه‌ای کنه🤌 استاد می‌تونه فقط تجاربش را بهتون منتقل کنه و مسیر را نشون بده تا نوقلم و هنرآموز راحت‌تر و بهتر مسیر را طی کنه🌹 وگرنه منم دوران هنرجویی اون طور کلاسهای خشک و رسمی را رفتم. اسم نمیبرم که بد نشه😁 اما اصل کار نویسندگی را از یاد گرفتم. کسانی که کلاسهاشون هم مفید و هم بانشاطه ولی در یزد نیستند. من آنها را اساتیدم می‌دونم به واسطه وبیناری سه جلسه‌ای، همایشی یک روزه و یا جلسه‌ای سه ساعته در ✅️ یک نکته دیگه اینکه هم والدین نوجوان‌ها خوبه بدونن و هم خود نوجوان‌ها. نویسندگی مخصوصا در شاخه هنریش که داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی و اینها هست خیلی دیر جواب میده. حالا این یعنی چی؟ معنیش این نیست که نوجوان عزیز ما ناامید بشه، برای این گفتم که نا امید نشه 🤌☺️ هیچ‌کس یک شبه نویسنده نشده و همه ما حرفه‌ای‌ها کلی باد و خاک و آفتاب خوردیم یا به عبارت دیگه کلی نوشتیم 🖋 و کلی مطالعه کردیم یا فیلم دیدیم 🖥📚 پس اگر عجله دارید، من نمی‌تونم براتون معجزه‌ای بکنم. برید همون موسسات و سازمان‌هایی که هزارتا وعده و وعید میدن که به ما هم همون وعده‌ها را میدادن😂 ✅️ نکته آخر: اگر تا حالا کسی نگفته از من بشنوین که از نوجوان جماعت، درنمیاد✋️ بعضی نوجوانها در خیال‌شون فروش فیلمنامه به کارگردان معروف یا چاپ کتاب در حد اساتید باسابقه را دارند و متاسفانه از ابرهای آسمون باید بکشونم‌شون پائین 😃 واقعیت اینه که نوجوان‌ها خیلی ذهن باز و ایده‌های نابی دارند ولی تجربه‌شون از زندگی کم و سطحیه. برای اینکه کسی نویسنده حرفه‌ای باشه، دونستن عناصر و تئوری‌ها کافی نیست 🥲 به خاطر همین جلسه اول روی ایده‌یابی تاکید داشتم و بعضی از برنامه‌های فرهنگی از ایده‌های نوجوانان برای تولید استقبال می‌کنن. از طرفی اگر در همین سنین، نوجوانان عزیزمون هدفمند کار کنن قطعا و ان‌شاالله در سنین جوانی و میانسالی نویسندگان موفقی خواهند بود😊 ما دهه شصتی‌ها، حسرت می‌خوریم که امکانات در دوره نوجوانی‌مون محدود بود و اینقدر مسیر برای پرورش استعدادمون هموار نبود. جلسه اول به من که خیلی خوش‌گذشت.👌 بعضی دوستان هم پیام دادن که کلاس جالب و دوست‌داشتنی بود و این حرفها 🥰 آخر کارها هم آقای نگهبان اومد و پرسید: پس چی شد؟ این استادتون نیومد؟ 😂😂😂😂😂😂 من زهرا ملک‌ثابت هستم مدیر گروه ادبی حرفه‌داستان🌹 و اگر خدا بخواد استادَک 😂 @zisabet ☕️☕️☕️☕️☕️ @herfeyedastan برای آشنایی با روند کاری گروه حرفه‌داستان، قسمتهای دیگر را بخوانید. لینک بقیه قسمت‌ها در کانال سنجاق شده. ☕️☕️☕️☕️☕️
🖋سه نویسنده با کتابهایشان در یک قاب آقای سید مرتضی حسینی شاهترابی/ نویسنده مجموعه داستان کوتاه خانم شقایق دهقان نیری/ نویسنده مجموعه داستان خانم زهرا ملک‌ثابت/ نویسنده مجموعه داستان 📚🖋📚🖋📚🖋 دوشنبه ۲۹/ خرداد/ ۱۴۰۲ در کافه پرنس یزد به گپ و گفت داستانی نشستیم. حضور کوتاه آقای شاهترابی را در یزد مغتنم شمردیم برای به روزرسانی دانش داستانی. در این جلسه افکار و اطلاعات‌مان را پیرامون به اشتراک گذاشتیم. این برنامه فعالیتی بود از گروه ادبی‌ حرفه‌داستان و سپاس از شقایق دهقان‌نیری دبیر و هماهنگ‌کننده این برنامه 🌹 @herfeyedastan دستاورد این جلسه برای گروه ادبی حرفه‌داستان، داستان‌کوتاهی است که توسط آقای شاهترابی معرفی و تاکید شد: 📗 داستان «لاتاری» نویسنده «» http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/16265-2020-05-20-17-36-16.html ☆☆☆☆☆☆☆☆☆ 🔴 گروه ادبی حرفه‌داستان از مهرماه هزار و چهارصد فعالیت‌های خود را آغاز کرده. برای پیوستن به ما روی لینک کانال بزنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d 🖋📚🖋📚🖋📚
🔗 آدم بدهای ماجرا یک نویسنده‌ای می‌گفت: "ما نویسندگان آدمهای خوبی نیستیم!" به‌نظرم از یک جنبه راست می‌گفت. گاهی ما خیلی غرق مرگ و خونریزی، فقر و قحطی، درد و رنج آدمها میشیم اما فشار روحی ما را موقع نوشتن کسی نمی‌بینه. لبخند خونسرد ما را موقع رونمایی کتاب یا تعریف از پیشینه اثر یا موقع گرفتن جایزه می‌بینند. ما آدمهای خوبی نیستیم. وسط اخبار جنگ و بمباران و حمله توی نصفه‌شبی که همه خوابند، ما بیداریم و مزه می‌اندازیم و شوخی می‌کنیم. وقتی کلیپ روایتهای خانواده شهدا را نگاه می‌کنیم، سکوت مطلق و حواس جمع داریم. از سنگ ناله درمیاد که از ما صدا درنمیاد! ما آدمهای بدی هستیم چون باید خومون را بگذاریم جای اون کودک‌کُشها و نسل‌کُشها تا از دید اونها دنیا را ببینیم. ما نویسندگان، خصوصاً حوزه داستان آدمهای بد ماجرا هستیم چون نباید شعار بدیم. نباید تعصب نژادی، مذهبی، قومیتی و جنسیتی داشته‌باشیم در مقام نویسندگی. این چیزی نیست که باب طبع بعضی‌ها باشه! ولی هنر و تخصص راه خودش را داره! داستان‌نویسی یک هنر و تخصص خاصه که من دارم😊 یادداشتی از زهرا ملک‌ثابت 🔻🔻🔻🔻🔻 فوروارد فقط بالینک کانال حرفه‌داستان https://eitaa.com/herfeyehonar
مجله نوروزی سال ۱۳۹۲ داستان همشهری، مثل دل‌ُجگر زلخیا شده. یکم فروردین ۱۴۰۳ آنرا دست می‌گیرم و پشت سرهم چند روایت و داستان را می‌خوانم. بعضی را انگار همین دیروز خوانده‌ام، اینقدری که دریادم مانده‌اند! امّا دیگر از خواندن‌شان سَرریزِ هیجان نمی‌شوم، اینقدری که از هیجاناتم نوشته‌ام! قیمت مجله: استثنائاً ۴ هزارتومان! می‌گذارمش کنار سفره هفت‌سینی که دست‌ُپاچه‌گری چیده‌ام‌. عکسی ثبت می‌کنم. یادم می‌آید که آن زمان به نظرم نویسنده‌ها، افراد خاص و عجیبی بودند و چاپ شدن داستانی در یک مجله سراسری، امتیاز بزرگی بود. بعدها که خودم نویسنده شدم و کتابهایم چاپ شد، یک روز دوستی با شوروشوق پیامم داد که داستانت در یک مجله معتبر چاپ شده و به‌خاطر دوستی با تو افتخار می‌کنم. سعی کردم جواب محبتش را متناسب بدهم ولی اصلاً در دلم ذوقی نکردم. مدتی می‌گذرد امّا هنوز رنگ مجله را ندیده‌ام. یک جلد هم به خود نویسنده نمی‌دهند و باید خودش بخرد. قطعاً به مبلغ ۴ هزار تومان نیست. پی‌نوشت: شاید چندسال دیگر به دغدغه‌های نوروز ۱۴۰۳ بخندم. یادداشتی از: زهرا ملک‌ثابت https://eitaa.com/herfeyehonar