☕️ از من بماند به یادگاری
اگر خواستید یک گروه ادبی یا هنری تشکیل بدید اول روی مبانی و ارزشها کار کنید، بعد روی مسئله کار گروهی و در آخر سراغ تکنیک و فن برید.
در گروه حرفهداستان، سعی بر این بود که همه اینکارها انجام شود ولی نسبت و میزانش عکس بود.
یعنی حجم و اولویت کار روی تکنیک بود.
از گروه ۶۰ نفره که مدام افرادی حذف میشدند یا ترک میکردند،
یک گروه ۳۰ نفره انتخاب شد.
دلایلی که داستاننویسان در آن گروه ۶۰ نفره کار نمیکردند متنوع بود:
بچهام مریض شده، خودم خونه تکونی دارم، وقت امتحاناتمه و...
با این وجود کمتر کسی بامیل خودش گروه را ترک میکرد.
بیشتر به علت عدم فعالیت یا رفتار نادرست با مدیر و سایر اعضا حذف میشدند.
گروه سی نفره هم دوام زیادی نداشت.
البته که عدم حمایت مادی و معنوی مسئولان خیلی موثر بود در منحل شدن یا متوقف شدن گروه ادبی حرفهداستان
ولی نقد درون گروهی به این موارد هست که انگیزهها برای نوشتن ناکافی و سست بود. طوری که هرکس از راه میرسید، دوستانی را به راه خودش میبرد و انرژی گروه کم میشد.
و مطلب دیگه اینکه بار زیادی روی دوش من بود که البته بسیاری از دوستان لطف داشتند و هرکدام در گروه گوشهای از کار را میگرفتند و انرژی مثبت میدادند.
اما بعضی لطف را با وظیفه اشتباه میگرفتند یا کار گروهی و همدلی از پایه براشون تعریف نشده.
حرفهداستان، به اعتراف دوستان مزایای زیادی داشت.
آموزش، معرفی به طرحها و ...
اینکه دوستانی از گروه بعد از گذشت بیش از یکماه پیام میدهند که: "چه خبر؟ چی شده؟"
یعنی گروه حرفهداستان، پایههای درستی نداشته
اینکه پیام میدهند: "داستانهای ما را از گروه پاک کن!"
درصورتی که با سرچ ساده معلوم میشه که هیچ داستانی نداشتند و فقط از مزایای حرفهداستان که معرفی به طرح خاتم الاوصیا هم جزوش بوده استفاده کردند.
اینکه بارها و بارها گفتهبودم اگر کسی فعالیت نکنه، به شخصه حلالش نمیکنم و همه افراد گروه هم موجه و دارای ظواهر مذهبی هستند یا حداقل دارای ظواهر غیرمذهبی نیستند، چه چیزی را نشان میده؟
آیا برخی حلال و حرام برایشان مهم نیست؟
اینکه در برابر برخی حوادث، مثل داور بیحجاب که مقدمه هم بنویسه برای کتاب آنها، خنثی و بیتفاوت هستند یک عدهای،
باوجود اینکه اگر الان از بعضیهاشون بخواهند در مورد حجاب داستان بنویسند حسابی کوبنده مینویسین، چه چیزی را نشان میده؟
آیا مصلحت، روش را توجیه میکنه؟
از تجارب ذکر شده استفاده کنید لطفاً
#تجربه #مصلحت #منفعت
#کارگروهی #کار_گروهی
🔗 آدم بدهای ماجرا
یک نویسندهای میگفت: "ما نویسندگان آدمهای خوبی نیستیم!"
بهنظرم از یک جنبه راست میگفت. گاهی ما خیلی غرق مرگ و خونریزی، فقر و قحطی، درد و رنج آدمها میشیم اما فشار روحی ما را موقع نوشتن کسی نمیبینه.
لبخند خونسرد ما را موقع رونمایی کتاب یا تعریف از پیشینه اثر یا موقع گرفتن جایزه میبینند.
ما آدمهای خوبی نیستیم. وسط اخبار جنگ و بمباران و حمله توی نصفهشبی که همه خوابند، ما بیداریم و مزه میاندازیم و شوخی میکنیم.
وقتی کلیپ روایتهای خانواده شهدا را نگاه میکنیم، سکوت مطلق و حواس جمع داریم.
از سنگ ناله درمیاد که از ما صدا درنمیاد!
ما آدمهای بدی هستیم چون باید خومون را بگذاریم جای اون کودککُشها و نسلکُشها تا از دید اونها دنیا را ببینیم.
ما نویسندگان، خصوصاً حوزه داستان آدمهای بد ماجرا هستیم چون نباید شعار بدیم.
نباید تعصب نژادی، مذهبی، قومیتی و جنسیتی داشتهباشیم در مقام نویسندگی.
این چیزی نیست که باب طبع بعضیها باشه!
ولی هنر و تخصص راه خودش را داره!
داستاننویسی یک هنر و تخصص خاصه که من دارم😊
یادداشتی از زهرا ملکثابت
🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفهداستان
https://eitaa.com/herfeyehonar
#تجربه
#نویسندگی
📌 گاهی آدم یهجایی میره اینقدر بهش بد میگذره که اصلا نمیخواد بگه من اونجا بودم.
یک عده را میبرند بالا ولی بیمحلی میکنند به بقیه مثل برخی جلسات حوزه هنری یزد
یا استاد خودش را دانای کل میدونه مثل یک کلاس فیلمنامهنویسی توی یک موسسه سینمایی یزد.
اگر کسی همه فیلمهای پیشنهادی را نمیدید، استاد شاکی میشد که هیچکس به حرفش گوش نداده و کلی بداخلاقی میکرد.
اگر کسی زیاد فیلم میدید، همین استاد جوش میآورد که طرف میخواد با زیاد فیلم دیدن او را ضایع کنه و بیشتر بداخلاقی میکرد.
این فرد خیلی هم من را اذیت کرد.
ادعا میکرد یک جملهای گفتم که قصد توهین به مادر ایشان را داشتم 😐
حالا یکی بگه من مادر ایشان را از کجا میشناختم یا چه دشمنی با خود ایشان داشتم؟!
خلاصه که خدا خیر بده به پیشکسوتان استان یزد که ازم حمایت کردند. وگرنه مسئولان استان یزد در برابر قلدریهای این آقای جوان کاری برام نکردند.
البته جامعه سینمایی یزد به دست طیف فکری خاصی هست.
این آقا با همین اخلاقها دعوت میشوند از طرف سازمانها برای تدریس، نقد فیلم و ...
و ما هم هیچ در برابر قدرت اصلی جامعه سینمایی یزد
خلاصه دل باید جوان باشه ولی با اخلاق نپخته دیگران را اذیت نکنیم.
یادداشتی از زهرا ملکثابت
#روز_جوان
#یادداشت #تجربه
#روایت_من
تحلیل میکنم، پس هستم
چند طرح ملی و سازمان دولتی را _در حوزه فرهنگ و هنر_ که تا بهحال رفتارهایشان ناپسندم بوده را انتخاب کردم.
موضوع تحلیل این بود که چرا این طرحها و برنامهها طوری است که باعث ریزش نیروهای کارآمد میشود.
به این نتیجه رسیدم که یکی از اشتباهات آنها این بوده که بجای تشویق افراد خوشقول و فعّال، انرژیشان را صرف افراد بدقول و کمفعال میکنند.
من دو دوره در #طرح_ملی قاصدک وابسته به خانه کتاب و ادبیات ایران بودم.
بعد از هر دوره ما باید تکلیف مینوشتیم، مثلا ۶ یا ۷ داستان باید تحویل میدادیم تا دوره بعد در سطح بالاتری باشیم.
امّا اتفاقی که اُفتاد این بود که کسانی که به اعتراف خودشان هیچ تکلیفی انجام نداده بودند در دوره بعدی همسطح بقیه قرارگرفتند.
این مسئله خیلی ریز و جزئی است، شاید همان موقع هم برای کسی اهمیت نداشت.
مسئله بزرگ اینجاست که این مسائل در ناخودآگاه افراد میماند و حالتی ایجاد میکند که در این سیستم کار کردن با کار نکردن برابر است.
یا در همین طرح افرادی بودند که زودتر و بیشتر در طرحها و فعالیتها مشارکت میکردند و به بقیه هم کمک میکردند.
اما مسئله اشتباهی که در این طرح پیش آمد، عدم تشکر از این افراد نبود بلکه حمایتهای ضمنی از کسانی بود که کمتر و دیرتر مشارکت داشتند.
من از آنجا که سالهاست کارگروهی میکنم، اگرچه واقفم گاهی برای آدمها مشکلاتی پیش میآید و طبیعی است ولی با #تجربه این را فهمیدهام که آدم مسئولیتپذیر از ابتدا میسنجد و اگر نمیتواند وارد کاری نمیشود.
کسانی که بهاصطلاح از زیر کار درمیروند، اغلب یا مهارت کافی برای انجام دادن آن کار را ندارند و یا اینکه التماس کردن، مظلومنمایی و قلدری کردن برای دریافت امتیاز جزو عاداتشان شدهاست.
( خواه پندگیر و خواه ملال😊)
.
.
_ استاد: گاهی از شیوهی استبدادی برای مدیریت استفاده میشه.
_ من: موفق هم بودند استاد؟
_ استاد: بله، موفق هم بودند مثل ...
#تجربه
.