eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
483 دنبال‌کننده
2هزار عکس
159 ویدیو
97 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet زهرا ملک‌ثابت نویسنده داستان و ادبیات دراماتیک کتاب‌ها: قهوه یزدی دعوت‌نامه ویژه فیلم کوتاه: کاغذ، باد، بازی دبیر استانی جشنواره‌های هنری مدرسه عاشق هنر
مشاهده در ایتا
دانلود
عجله برای نابودی هنرمند: احسان محرمی عضو گروه حرفه‌هنر •صفحه ایتا، اینستاگرام و تلگرام• @Ehsanmoharamy
شماره سوم مهرماه ✍️ مخصوص بانوان داستان‌نویس کشور موضوع: زنان مقاومت لبنان ابتدا طرح داستان‌تان را در یک صفحه یا در ۱۵ الی ۱۸ خط ارائه دهید تا بررسی شود. بعد از بررسی و درصورتی که طرح داستان‌تان تصویب شد عضو گروه نویسندگی مربوط می‌شوید. در مرحله بعد با پرداخت مبلغی طرح ‌داستان شما راهبری می‌شود تا به کیفیت مطلوب برسد. تلاش می‌شود تا داستان‌های برگزیده جهت انتشار به‌صورت پادکست یا کتاب حمایت شوند این فراخوان مخصوص اعضای گروه حرفه‌هنر و کانال حرفه‌هنر است. راهبر: زهرا ملک‌ثابت آیدی زهرا ملک‌ثابت ( فراخوان را فوروارد کنید) @zisabet
. 📍 سوال شما در مورد فراخوان سوم مهرماه _ تا چه زمانی این فراخوان مهلت دارد؟ _ تا پایان مهرماه لطفا طرح‌تان را برای من بفرستید @zisabet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. این لیست برنامه‌های امروزم بود همان‌طور که می‌بینید بعضی‌ها تیک خورده✅️ و بعضی‌ها نشده 😐 و بعضی‌ها تا حدی انجام شده 😉 البته بعضی‌ها به صورت فرآیندی هست که باید طی دوره‌ای انجام بشه و نه همین‌ امروز 😄 بعضی‌ها هم رمزی نوشتم که زودتر انجام بدم‌😂 اما امشب چند اتفاق خارج از برنامه افتاد که عالی بود یکی هم‌صحبت شدن با یک بانوی هنردوست و فعال که باعث شد انرژی زیادی بگیرم🥰 و دیگری اینکه یکی از دوستان نویسنده‌ام داستانی برای نقد فرستاد و من که پر از انرژی از معاشرت قبلی بودم، سریع قبول کردم و نقدشان را فرستادم و ایشان مبلغش را قبل از دریافت ویس نقدها پرداخت کرد 😍 گاهی همراه نشدن با برنامه و درجریان وقایع قرارگرفتن لازمه 😊 .
. رضایت بابت نقد داستان کوتاه این هم پیام رضایت دوست نویسنده بابت نقد تخصصی داستان‌ کوتاه‌شان ان‌شاالله که بازنویسی بکنند و چاپ بشود @zisabet .
. امروز مقداری از تجارب جالبم را نوشتم و هدیه به شما می‌کنم 🍎 .
اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم نیم شب و امروز تا این لحظه فوق‌العاده لحظات ناب و شیرینی را تجربه کردم. مجدداً تجربه‌ای شخصی را طی کردم که دقیقاً مشابهه آن‌را چندسال پیش داشتم. آن سالها یک مدیر و یک کارشناس جوان که همسن و سال خودم بودند موقعیتی را شبیه به همین موقعیت ایجاد کردند. موضوعی که باعث شد من گواتر پرکار بگیرم و ۱۵ کیلو از وزنم کم شد که دیگر برنگشت. حالا هم‌ همین تجربه مشابهه تکرار شد با مدیر جوان یک مجموعه که از خودم کوچکتر است و عوامل همکارش. اما آنچه شیرین است اینکه من در همه این سال‌ها رزومه‌ای پربار جمع کرده‌ام و دایره وسیعی از اساتید و همکاران و مدیرانِ همسو در شبکه ارتباطی‌ام دارم. دیگر آن "زهرا ملک‌ثابت" نیستم که تازه به عرصه فرهنگ و هنر پاگذاشته و بابت هیجانات کنترل‌نشده چند مسئول جوان به "زهرا، در سرزمین عجایب" تبدیل شده. آنقدر در ماجرای نیم‌شب و امروز تا ظهر، و عمل کرده‌ام که به خودم می‌بالم. و حالا وقت جشن گرفتن و تشکر از خداست. البته اگر بخواهید از آن مدیر و کارمند چندسال پیش بشنوید که سرانجامشان چه شد مختصر این است: از آنجا که آن مدیر جوان رفتارهای نسنجیده زیادی داشت، او را از آن سمت که مدیرکلی بود برکنار کردند و هم‌اینک کارمند در استان دیگری است و خیلی‌ها بابت این موضوع خوشحال شدند. و آن کارمند همچنان به بازی ضربه‌زدن به من ادامه داد و حالا چیزی که در مورد او می‌بینم: آدمی است که در حرفه خودش "درجازده" است، درصورتی که من وقتی وارد این عرصه شدم ایشان کتاب منتشرشده داشتند و آینده به مراتب بهتری می‌توانست درانتظارشان باشد. چیزی هم که روئیت می‌کنم علاوه بر من ، برخی از همکاران دیگر فعالیت‌شان را از این شخص پنهان می‌کنند یا بابت برخی رفتارهای ایشان گلایه دارند. البته همه این‌ها به این معنا نیست که من امامزاده هستم. ممکن است خیلی‌ها با من مخالف باشند و خیلی‌ها موافق باشند. آنچه مهم است، اینکه: عاشق خودم هستم 😍 تجربه‌ام بیشتر شده👌 مطمئن‌تر شدم که خدا جبران می‌کند😇 و یک‌نکته جالب دریافتم، اینکه: وقتی شرایط غیرطبیعی است، عمل غیرطبیعی کاملاً طبیعی است.💝 .
. قسمت دوم اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم در مورد فعالیت مدیر جوان‌تر از خودم و عوامل آن گروه که البته در رده سنی‌‌های مختلف هستند، تصور می‌کنم نوعی ناهماهنگی و اختلاف بین‌شان وجود دارد که هرازگاهی به بیرون سرایت می‌کند. البته شاید بنا به‌تجربه قبلی‌ام باشد زیرا سالها قبل آن مدیرجوان و کارمندش جلوی چشمان گردشده‌ام، یک دعوای حسابی کردند که حاکی از اختلافات زیاد و شکاف عمیق بین‌شان بود. از تجربه‌هایم این است که اگر مدیر یا بزرگتر یک گروه رفتارهای نپخته دارد یا بین عوامل باهم یا با مدیر دعواست، هرچه زودتر باید فرار کرد. خیلی دلم می‌خواهد از آن مجموعه بیرون بیایم و امیدوارم بتوانم به سلامت این پروسه را هم طی کنم. بارها گلایه‌ها و انتقادهای زیادی از این طرح و فعالیت‌هایش شنیده‌ام که باعث آزار و رنجش و زحمت اعضا شده‌است. نه فقط از دوستان خودم، بلکه حتی در گروه‌هایی که عضو خاموشم و احتمالا کسانی خبر از حضورم ندارند، می‌بینم نسبت به طرح و برنامه‌های آن‌ گروه گلایه‌‌های زیادی است. البته طبیعی و بدیهی است که وقتی سیستمی روی ناخوش به انتقادها نشان می‌دهد، دیگران در فضای خارج از آن مطرح می‌کنند و این چیزی است که بارها بنا به‌تجربه دیده‌ام. موفق‌ترین سیستم‌ها از انتقادها استقبال می‌کنند و آن را تبدیل به فرصت می‌کنند. سالها پیش در مورد مجموعه آن مدیر جوان و کارمندش همین وضعیت بود. یکی از اساتید به گلایه می‌گفتند: "در آنجا فقط می‌خواهند چندنفری دورهم باشند" اگر دیدید انتقاد‌های زیادی از مجموعه‌ای در خارج از آن شد، بازهم یک زنگ خطر است که آنجا جای شما نیست. فرار کنید ولی طوری که ردتان را نزنند 😃🤭 .
. فکر نمیکردم از این روایت خوشتون بیاد در این‌حد ☺️ واقعا قصدی نداشتم که مجموعه روایت بنویسیم حالا قسمت سوم هم بنویسم؟ 🤚 @zisabet .
. قسمت سوم اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم این تجربه‌ها به مرور برای خودم به‌دست آمده البته مطالعه جانبی هم کمک کرده. زمانی که در بسیج دانشجویی بودم جزوه‌هایی در مورد گروه‌های خطرآفرین خواندم. من اسمش را اینجا "خطرآفرین" می‌گذارم چون می‌تواند به جسم و روح صدمه بزند. گروه‌ها همان‌قدر که حامی هستند امکان دارد که خطرآفرین باشند مخصوصا اگر رهبران یا مدیران گروه فاقد تجربه و حسّ همدلی باشند. همه افراد در گروه تلاش می‌کنند خودشان را پایبند و موافق به گروه نشان دهند البته این نقابی است که می‌زنند و ممکن است خارج از آن سیستم و در درونشان به آن سیستم نادرست معتقد نباشد و حتی منتقد باشد زیرا منفعتشان در این است. گروه خطرآفرین، به همه‌چیز و همه‌کس مشکوک است مثلا در مورد همین گروهی که می‌خواهم آن را ترک کنم، مسئله کوچکی که بزرگ شد این بود: عوامل گروه چند روزی واقعاً زحمت کشیده‌بودند برای کار ثبت در یک سایت که باتوجه به ضعف اینترنت و سایر مسائل واقعا کار سختی بود. من کارم را برای آن گروه زود انجام دادم و مشغول انبوه کارهای خودم شدم. یک روز دیدم یکی از دوستان نوشته‌است که نفر آخر است و این کار تمام شده. من از روی خیرخواهی ریپلای کردم و و نوشتم. و واقعا قصدم تقدیر و تشکر و خسته نباشید بود. اما در نتیجه چه شد؟ 😐 هم برای آن همکار سوتفاهم شد و هم برای عوامل آن مجموعه و طوری جواب دادند که انگار دارم مسخره‌شان می‌کنم🙄 البته چنین سوبرداشت‌هایی قبلا و مکرراً بوده پس این زنگ‌ها را فراموش نکنید. در مقایسه با گروه معیوب یا خطرآفرین که سالها پیش تجربه‌اش را داشتم دقیقا همین اتفاق افتاد: من طرفدار بعضی از کتاب‌ها و نگرش‌ها در مورد زنان هستم و آن همکارمان که همسن هستیم نگرش دیگری دارند. یکبار بدون قصد تحقیر کسی روز جهانی زن را در گروه ایشان تبریک گفتم و از زنان موفق نوشتم. واکنش‌ ایشان این بود که من را حذف کردند 😐 پس در گروه‌های این‌چنینی سوء‌تفاهم و سوء‌برداشت بیشتر از همدلی و خیرخواهی‌است. و یک نکته که یادتان بماند و در تله‌اش نمانید: اگر آن‌ها طوری فضا را فراهم می‌کنند که انگار همه‌شان مثل هم هستند و شما متفاوت هستید، مطمئن باشید اصلاً این‌طور نیست. آن‌ها شاید درون‌شان پر از کینه‌ها و اختلاف‌های حل نشده است که نه جرات بروز و حل کردنش را دارند و نه توان ترک کردن یا طرد‌شدن از آن گروه را دارند. . بسّه یا ادامه بدم؟ ☺️