eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
780 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 یه‌جایه‌چی‌خوندم‌نوشته‌بو‌د .. - مثلاآخرش‌شھیدشیم‌شانسَکی !! 🚶🏾‍♂ شھادت‌‌تلاش‌میخاد .. شھادت‌عشق‌میخاد .. شھادت‌کنترلِ‌نفس‌میخاد .. شھادت‌‌سختی‌ودر‌دورنج‌میخاد .. :)💔 ❥︎🌸 @herimashgh
🌺5 صلوات🌺برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 پژوی ۴۰۵ سفید رنگ حاج علی میرفت و ارميا با موتور سیاهرنگش در پی آنها می راند . حاج علی از آینه به جوان سیاهپوش پشت سرش نگاه می کرد . نگران این جوان بود ... خودش هم نمی دانست چرا نگران اوست ! انگار پسر خودش بار دیگر زنده شده و به نزدش بازگشته است . خود را مسئول زندگی او می دانست . ساعات به کندی سپری می شد و راه به درازا کشیده بود . این برف سبب کندی حرکت بود . برای صبحانه و ناهار و نماز توقف های کوتاهی داشتند و دوباره به راه افتادند . به تهران که توقف کرد ؛ از ماشین پیاده شد و به سمت ارميا رفت ... خداحافظی کوتاهی کردند . حاج علی رفت و ارمیا نگاهش خیره بود به راه رفته ی حاج علی ! در یک تصمیم آنی ، به دنبال حاج على رفت ؛ می خواست بیشتر بداند . حاج علی او را جذب میکرد ... مثل آهن ربا ؟ جلوی خانه ای ایستادند و ماشین را وارد پارکینگ کردند . ارميا زمزمه کرد : " بچه پولدارن " وقتی ماشین پارک شد ، نگاه آیه به روزهایی رفت که گذشته بودند ، ماشین مردش در قم بود همان روزی خانه پدرش گذاشته بود و به سوریه رفته بود ، ماشین همان جا بود ! سوار آسانسور که شدند آیه باز هم به یاد آورد : - آخیش ! خسته شدما بانو ، چقدر راه طولانی بود . آیه پشت چشمی نازک کرد من که گفتم بذار منم یه کم بشینم ، خودت نذاشتی ؛ حالا هم دلم برات نمیسوزه ! چشمم روشن ، دیگه چی ؟! من استراحت کنم و شما رانندگی کنی ؟ آیه اعتراض آمیز گفت : خب خسته شدی دیگه
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 آیه آرام آبجوش اش را مینوشید . کودک در بطنش تکانی خورد . کمرش درد گرفته بود از این همه نشستن کودکش هم خسته بود و این خستگی اش از تکان های مداومش مشخص بود . دستش را روی شکم برجسته اش گذاشت : آرام باش جان مادرا آرام باش نفس پدر ! آرام باش که خبر آورده اند پدرت بی نفس شده ! تو آرام باش آرام جانم ! " چشمانش را بست و وقتی گشود که صدای اذان از گوشی تلفنش بلند شد ... صدای دلنشین اذان که پیچید ، آیه چشمانش را از هم باز کرد . حاج على از داشبورد بسته ای دراورد و در آن را گشود . تیمم کرد و بعد خاک را به دست آیه داد . داخل ماشین نماز خواندند و ارمیا نگاه کرد به زنی که شوهرش را ساعاتی قبل از دست داده و نماز می خواند ! به مردی که پناهش داده و آرام نماز می خواند ! فشاری در قلبش حس کرد ، فشاری که هر بار صدای اذان را می شنید احساس می کرد ... فشاری که این نمازهای بی ریا به قلبش می آورد خورشید در حال خودنمایی بود که راهداری و هلال احمر و راهنمایی و رانندگی به کمک هم راه را باز کرده و به خودروها کمک کردند که به راه خود ادامه دهند . ارميا از صمیم قلب تشکر کرد واقعا ازتون ممنونم که چند ساعتی بهم پناه دادید ! اگه نبودین من تو سرما می مردم علی : این چه حرفیه پسرم ؟! خدا هواتو داره . تا تهران هم مسیریم ، پشت سر ما باش که اگه اتفاقی افتاد دوباره تنها نباشی ؟ بیشتر از این شرمنده ام نکنید حاج آقا ! حاج علی : این حرفا رو نزن ؛ پشت ماشین من بیا که خیالم راحت باشه ! ارميا لبخندی بر لب نشاند : چشم ! شما حرکت کنید منم پشت سرتونم !
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 فدای سرت ! تو نباید خسته بشی امانت حاج علی هستی ها ، دختر دردونهی حاج على آیه پشت چشمی نازک کرد و گفت : من مال هیچ کس نیستم ! مردش ابرویی بالا انداخت و گفت : شما که مال من هستید ؛ اما در اصل امانت خدایی تو دستای من و پدرت ، باید مواظبت باشیم دیگه بانوا حاج علی در را باز نگه داشته بود تا آیه خارج شود . این روزها سنگین شده بود و سخت راه می رفت . آرام کلید را از درون کیفش درآورد ، در را گشود . سرش را پایین انداخت و در را رها کرد ... در که باز شد نفس کشید عطر حضور غایب این روزهای زندگی اش را ... وارد خانه که شد بدون نگاه انداختن به خانه و سایه هایی که می آمدند و محو می شدند ، به سمت اتاق خوابشان رفت . حاج علی او را به حال خود گذاشت . می دانست این تنهایی را نیاز دارد . نگاهش را در اتاق چرخاند ... به لباس های مردش که مثل همیشه مرتب بود ، به کلاههای آویزان روی دیوار ، شمشیر رژه اش که نقش دیوار شده و پوتین های واکس خورده ، به تخت همیشه آنکادر شده اش ... زندگی با یک ارتشی این چیزها را هم دارد دیگر ! مرتب کردن تخت را دیگر خوب یاد گرفته بود . - آیه بانو دستمو نگاه کن این جوری کن ، بعد صاف ببرش پایین ... ۱ نها اونجوری نکن ! ببرش پایین ، مچاله میشه ! دوباره تا بزن ! - آه ! من نمیتونم خودت درستش کن ! نه دیگه بانوا من که نمیتونم تخت دونفره رو تنهای آنکادر کنم ؟ آیه لب ورچيد : باشه ! از اول بگو چطوری کنم ؟ و تخت را آن روز و تمام روزهای نه سال گذشته با هم مرتب کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@girls_datemy دوست عزیزی که برا حمایت میخواستن لینگ کار نمیکنه😐
گاهےازآن‌بالا نگاهۍبھ‌مااسیران‌دنیاکن؛⛓ دیدنےشدھ‌حال‌خستھ‌ما وچشم‌ها؁پرازحسرتمان، حسرت‌پرکشیدن‌تاآسمان‌رادارد..🕊
🍃"رفـیقی‌می‌گفتــــ ↓ شهیـد‌،‌ شهـید‌ می‌شود مـا مُرده‌هـا‌ هم،‌ خواهیم‌ مُرد... هـر آنطور ڪه زندگی ڪنیم هم‌ آنطور می‌رویم..! 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند‌‌شب‌پیش..یه‌چی‌یه‌جا‌خوندم.. هنوزم‌پریشونم🚶🏻‍♂️ نوشته‌بود: رفیقِ‌شهید‌روح‌الله‌قربانی... یه‌شب‌خواب‌شهیدرومیبینه..🌱 +روح الله از اونور چه خبر!؟ _خبرای‌خوب... تاسال‌۱۴۰۰ ظهور‌انقدر‌نزدیک‌میشه‌که‌ دیگه‌نمیگین‌آقا‌کدوم‌جمعه‌میاد؟
- •|طاغوتـ چیستـ؟ هر عاملۍ ڪہ انسانـ را بہ عدمـ جدیتـ, بہ راحتـ طلبۍ, بہ عافیتـ طلبۍ, تشویقـ و ترغیبـ ڪند, او طاغوتـ استـ..🗑 ✌🏻 ❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😁 اسیر شده بود! مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!🤨 - عباس😊 اهل کجایی؟!🌱 - بندر عباس☺️ اسم پدرت چیه؟!🌸 - بهش میگن حاج عباس!😄 کجا اسیر شدی؟!⁉️ - دشت عباس!😄 افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد❗ حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!😠 او که خود را به مظلومیت زده بود گفت:🥺 - نه به حضرت عباس (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان عزیزم ادمین تبادلات چند روزی نیست کاری داشتید به مدیر بگید
” - انتظار بهـ معناے اینـ استـ کهـ ما باید خود را براے سربازے امامـ زمانـ(عجـ) آمادهـ بڪنیمـ.. .عجـ.آسانـ‌نیستـ! سربازے منجے بزرگے ڪهـ مےخواهد با تمامـ مراڪز قدرتـ و فساد بین المللے مبارزهـ ڪند,🌿 احتیاجـ بهـ خود سازے و آگاهے و روشنـ بینے دارد..📒 ۱۳۸۱/۷/۳۰ 💕 ❥︎🌸 @herimashgh
🌿🌹 اگه قاطی بشی؛رفیق بشی دوست بشی،با امام زمان خودمونی بشی بی ریشه پیشه بشی بی خورده شیشه بشی پشتِ رودخونه ی چه کنم چه کنمِ زندگی رشته یِ دلت دستِ آقا باشه..آقا عبورت میده :) ◽️حاج‌_حسین‌‌_یکتا📿 ═══‌‌‌ ❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🌸 ‏آنقدر عاشقانه برای زندگی کنیـم کھ خدا هم بگویـد 🌿♥️ 🦋| وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی |🦋 " تو" را برای "خودم" ساخته‌ام... :)🌱• خـدای خوبـم مـرسے بابـت نعـمت هات💕🌱 ═══‌‌‌‌ ❥︎🌸 @herimashgh
🌿 تنهایے یعنے کسے نباشد از رنج هایت برایش بگویی یا شادے هایت را با او ابراز کنے خدا گاهے عمدا انسان را تنها مے گذارد تا با خودش مناجات کنیم...!🤲❤️ |حجت الاسلام پناهیان| ═══‌‌‌‌ ❥︎🌸 @herimashgh
منم حیدری‌منصب ، دلم پر زده امشب میره ایوون طلای داداش زینب 👏👏👏 تو دوعالم بی‌همتا ارباب من مالک ارض و سما ارباب من عزیز دل زهرا ارباب من ارباب من، حسین ارباب من 👏👏👏 به‌پای تو از سر و جونم میگذرم درِ خونه‌ت عمریه که من نوکرم همیشه سایه‌ت بوده آقا رو سرم دلبرم ، آقا دلبرم "حسین رؤیای شبهام حسین دوای دردام حسین من تو رو میخوام جان آقام، حسین جان آقام" 👏👏👏 سرم برای ارباب ، جونم فدای ارباب چقدر خوبه که هستم گدای ارباب ما همه نوکریم و آقا حسین ما زمین خورده‌تیم یا مولا حسین کلید خوشبختی ما یاحسین مولا حسین، حسین مولا حسین 👏👏👏 شدیم از اسم تو دیوونه یاحسین شب اوج نوکریمونه یاحسین خدا امشب با ما میخونه یاحسین یاحسین، حسین یاحسین حسین پسر دریا حسین عزیز زهرا حسین آقای آقا یا مولا، حسین یا مولا 👏👏👏 "حسین رؤیای شبهام حسین دوای دردام حسین من تو رو میخوام جان آقام، حسین جان دل زارو و بیار و ، صدا بزن آقا رو برا نوکری ارباب خریده مارو 👏👏👏 یا قدیم‌الاحسان یا مولا حسین یا امام‌الأنس والجان یاحسین ساکن ارض کرببلا حسین مولا حسین، حسین مولا حسین 👏👏👏 یا رفیق من لا رفیق له حسین یا طبیب من لا طبیب له حسین یا حبیب من لا حبیب له حسین یاحسین، حسین یاحسین 👏👏👏 مثه بارونه اسمت دم دیوونه اسمت یادم میمونه اسمت ای آقام، حسین ای آقام 👏👏👏 "حسین رؤیای شبهام حسین دوای دردام حسین من تو رو میخوام جان آقام، حسین جان آقام" 👏👏👏 کیه به غم اسیره؟ ، دسو بالا بگیره میخوام بخونم از ماه این عشیره 👏👏👏 ما کویر خشکیم اون مثل دریاس بیارید جامتون رو شب سقاس بگیرید هرچی میخوایید از عباس یا ابالفضل، آقام یاابالفضل 👏👏👏 رو پیشونیم از غم تو یه داغیه تا قیامت عشق تو تو دل باقیه پای حوض کوثرم عباس ساقیه ساقیه، آقام ساقیه مثه رطب و شهدی تهِ وفای عهدی تویی، عموی مهدی ای آقام، آقام ای آقام 👏👏👏 اگه یه حالی دست داد ، غمی تو دلت افتاد بشین پای دعای امام سجاد 👏👏👏 یاعلی ما رو برا خودت بخر دسِ ما رو بگیر تا خدا ببر با "ابوحمزه" و با "خمس‌عشر" مارو بخر آقا مارو بخر دعا و اشکت شده زین‌العابدین گوشه‌ی سجاده‌ی تو حبل‌المتین خاک پاتم من زیر پاهاتم ببین ای آقام، آقام ای آقام 👏👏👏 منم نوکرِ ارباب تویی پسر ارباب تویی گوهر ارباب جان آقام، آقام جان آقام ❥︎🌸 @herimashgh