📜 #درمحضراهل_بیت
❤️🕊امام علی ع 🕊❤️
🔥کسی که چشمان خود را از نگاه حرام به زنی پر کند، خدای بزرگ و بلندمرتبه در روز #قیامت چشمان او را با میخهای آتشین پر کرده و از آتش انباشته میسازد تا حساب مردم به پایان رسد، آنگاه فرمان میدهد که او را به آتش #جهنم برند.
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
4_5884471736618977717.mp3
8.67M
⚘مناجات با امام زمان علیه السلام
#جمعه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
🌼جمعه روز حضرت صاحب الزّمان(عج)
و بنام آن حضرت است و همان روزى است كه ایشان در آن روز ظهور خواهد فرمود...بگو:
☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼
☘السَّلامُ عَلَیْكَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ السَّلامُ عَلَیْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِكَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ السَّلامُ عَلَیْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا مَوْلایَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَیْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْكَ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لَكَ وَ التَّابِعِینَ وَ النَّاصِرِینَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْكَ فِی جُمْلَةِ أَوْلِیَائِكَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِكَ هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَى یَدَیْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِینَ بِسَیْفِكَ وَ أَنَا یَا مَوْلایَ فِیهِ ضَیْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ یَا مَوْلایَ كَرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِكَ الطَّاهِرِینَ.
اللهم عجل لولیک الفرج
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
#صرفا_جھت_اطلاع🔗✏️
طرفمذهبیہباچادروادعای
سربازامامزمانبودنوآرزوۍشهادت🙂"!
بعدمیادرو'محمد'شخصیتپلیسی
سریال گاندوکراشمیزنھ😏💔!
خانومبهاصطلاحمذهبی!
لطفا..
لطفا....
گندنزنبهدینوایمانواعتقاداتے ڪهیادگرفتے!!
کجاۍقرآنواحکامدینیگفتہشده نگاھکردنهمراھبافسادودید شیطانےبہنامحرممجازھ؟!!
یہنگاھبہرسالہاعتقادیبندازجوون
تباہنباشیم!!🚶🏾♂️
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
#صرفا_جھت_اطلاع🔗✏️ طرفمذهبیہباچادروادعای سربازامامزمانبودنوآرزوۍشهادت🙂"! بعدمیادرو'محم
اگرم میدونی نمیتونی خودتو کنترل کنی حداقل اسم مذهبی بودن رو روی خودت نزار✋🏿🚶🏿♂
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حریم_عشــق_تا_شهادت #رمان #از_روزی_که_رفتی #پارتسیوهفتم آیه عق زد خاطرا
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#حریم_عشــق_تا_شهادت
#رمان
#از_روزی_که_رفتی
#پارتسیوهشتم
_شنیدم! من هنوز عزادارم. هنوز وصیتنامهی شوهرم باز نشده! هنوزبراش سوم و هفتم و چهلم نگرفتم! هنوزعزاداریام تموم نشده حرف از عقد شدنم با مردی میزنید که نه تنها ازم کوچیکتره، بلکه جای برادرمه!
فخر
السادات: جای برادرته، برادرت که نیست. در ضمن تو از رسم خانوادهی ما خبر داشتی!
_پس چرا شما بعد از مرگحاجی با برادرش ازدواج نکردی؟
_من دوتا پسر بزرگ داشتم!
_اگه رسمه، برای همه باید باشه! اگه نه، چرا باید قبول کنم؟
ارمیا این روی آیه را دوست داشت. محکم و مقاوم! سرسخت و مودب!
حاج علی: این بحث رو همین الان تموم کنید!
فخرالسادات: من حرفمو زدم! نباید ناپدری سر نوهی من بیاد! نمیتونی بعد از پسرم بری سراغ یه مرد غریبه و زندگیتو بسازی!
آیه: دختر من پدر داره! نیاز نداره کسی براش پدری کنه!
صدای در که آمد، صحبتها را تمام کردند. محمد وارد خانه شد و گفت:
_زنداداش شب میرید خونهی پدرتون؟
زنداداش را گفت تا دهان ببندد!
آیه برایش حریم برادرش بود؛
سیدمحمد نگاه به حریم برادرش نداشت...
در راه خانهی حاج علی بودند.
ارمیا ماشین حاجعلی را میراند و آیه در
صندلی عقب جای گرفته بود.
رها با مردش همسفر شده بود!
صدرا: روز سختی داشتی!
_برای همه سخت بود، بهخصوص آیه!
_خیلی مقاومه!
_کمرش خم شده!
_دیدم نشسته نماز خوند.
_کاری که هرگز نکرده بود، حتی وقتی پاش شکسته بود!
_تو خوبی؟
_من خوبم آقا!
_چرا بهم میگی آقا؟ اونم الان که همدیگه رو بیشتر شناختیم.
_من جایگاهمو فراموش نکردم! من خونبسم!
صدرا کلافه شد:
_بسه رها! همهش تکرارش نکن! من موافق این کار نبودم، فقط قبول کردم که تو زنعموم نشی.
_من از شما ممنونم.
تلفن صدرا زنگ خورد.
از صبح رویا چندباری تماس گرفته بود که رد تماس کرده بود. خدا رحم کند...
صدرا تماس را برقرار کرد و صدای رویا درون ماشین پخش شد:
_هیچ معلومه تو کجایی؟ چرا از صبح رد تماسم می کردی؟
_جایی بودم نمیتونستم باهات صحبت کنم!