eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
780 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم این روزها عجیب گرفته😑 برای امام زمانم برای چشم های بدون مان برای این فضای مان که هیچ چارچوبی ندارد♨️ من همش ❄️تو دلت نگرفته❓ تو خسته نشدی از این همه تصاویر پر از تو دلت برای امام زمانت نسوخته😔 .⁉️⁉️ 🔆بیا رفیق❕ بیا شده یک قدم برای ظهورش برداریم 🔴من ک میدانم ته دلت مُهر تایید میزنی بر حرف هایم بیا از این ب بعد کنیم نگاهمونو بیا دست از جلوی نامحرم برداریم بیا دل مان را از و هرچه لیاقت ندارد پاک کنیم بیا.... این راه تهش فقط و فقط ب نفع خودته💫 . بیا اینقدر نگوییم آقا بیا...😭 بایدبرای آمدنش ازخودمان شروع کنیم... ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ @herimashgh
💠🌸💠 🌸💠 💠 🍀 🍀 ه࿐༅⚘༅࿐࿐ 🎨 مهربانی به پدرومادر ✨ ه࿐༅⚘༅࿐࿐༅⚘༅࿐ه ✅ در خدمت پدر و مادر باش 🌹 ه࿐༅࿐༅⚘༅࿐࿐༅⚘༅࿐ه ✍️جوانی به محضر خدا (ص) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم. حضرت فرمود: در راه جهاد کن؛ اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمت های بهشتی بهره مند می شوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست. چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و مانند روزی که از مادر متولد شدی، از پاک می گردی. 🔸جوان عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم پیر شده اند و می گویند: ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم. 🔹 (ص) فرمود: در محضر پدر و مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن، بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است. ( البته در صورتي كه جهاد واجب عيني نباشد بلكه واجب كفائي باشد ) 📚 52/74 📚 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ══°✦ ❃ ✦°══ @herimashgh ══°✦ ❃ ✦°══
💠🌸💠 🌸💠 💠 ⚡/ / / /⚡ گناه زیاد، سنگینے مۍآورد... دیدید بعضۍها مےخواهند دو رڪعت نماز بخوانند، انگار یڪ ڪوه پشت آنها افتاده.... اینها همــه بر اثر گناهان زیاد است. ه࿐༅⚘༅࿐༅⚘༅ آیت‌الله‌مجتهدۍ ه࿐༅⚘༅࿐༅⚘༅ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ════°✦ ❃ ✦°════ @herimashgh ════°✦ ❃ ✦°════
💠🌸💠 🌸💠 💠 🍃💠 هیچ کس حق ندارد گناهانش را به شخص دیگری بگوید! 🍃💎 این شخص دوم هر کسی می تواند باشد! حتی خواهر! حتی همسر! و یا صمیمی ترین دوست و رفیق! 🍃💠 خداوند مهربان هوای بنده اش را دارد و می فرماید تو مرا کردی چرا به بنده ی من می گویی؟! 🍃💎 خداوند متعال اینقدر حرمت آبروی بنده اش را نگه می دارد که حتی اجازه نمیدهد ملائکه ی ثبت اعمال هم متوجه تمام اشتباهات هر بنده اش شوند و آنها را هر بیست و چهار ساعت عوض می کند! 🍃💞 خداوند ستّار العیوب است! ه࿐༅⚘༅࿐࿐༅⚘༅࿐ه⚘༅࿐ 🍃💞 براستی مهربان تر از خدا کیست؟! ه࿐༅⚘༅࿐࿐༅⚘༅࿐ه⚘༅࿐༅ ══════°✦ ❃ ✦°═════ @herimashgh ══════°✦ ❃ ✦°═════
࿚⟮▹📚◃⟯࿙ داستان دخترک و پیرمرد‍ 🗣یه روز ی پیرمرد👨‍🦳 سوار یک اتوبوس شد و ناگهان چشمش ب یک دخترک 👩‍🦰بد افتاد .پیرمرد با خونسردی و لحنی مهربان نزد دخترک رفت و گفت: 👨‍🦳دخترم ! این چه ؟تمام موهات بیرونه! میدونی ک این کارت نادرسته! وباعث میشه چند نفر به بیوفتند خدای نکرده؟ 🗣دخترک با عصبانیت و کنایه، پشت چشمی نازک کرد و گفت: 👩‍🦰:ببخشید حاج اقا !!! اما خودمه ! های خودمه ! هر کاریم دوس داشته باشم انجام میدم و بکسی ارتباطی نداره! میخوان خودشون نکنن که به گناه نیوفتن !به من چه!؟ 🗣دقایقی گذشت و پیر مرد👨‍🦳 چیزی نگفت ناگهان فکری ب ذهنش رسید ☝ پیر مرد پاهایش را از بیرون اورد .چند دقیقه بعد همان دخترک در حالی که دماغش را گرفته بود باحالتی طلبکارانه گفت: 👩‍🦰:اه اه اه !!.این چه راه انداختی ؟! 👨‍🦳:پیرمرد لبخند ملیحی زد وگفت: پای خودمه دوس دارم از کفش درش بیارم و به کسی ربطی نداره ! خوب !! به من چه! 💚‌‌ 🧱🧱🧱🧱🧱🧱🧱🧱 @herimashgh🧱 🧱🧱🧱🧱🧱🧱🧱🧱
🌿 -مےدونےچراامامـ‌زمان‌ظهور‌نمےڪنه؟ یڪ‌کلام چون‌من‌وتوجامعہ‌امام زمانی‌ نساختیم!✋🏼 امام زمان(عج)درجامعہ‌ای‌که‌ حرمت ندارد‌نباید‌بیاید چون‌اگر‌بیاید‌مانند‌پدرانش‌ کشتہ خواهد‌شد هیـچ‌‌کاری‌نمیخوادبکنے... فقط‌ خودتودرست ڪن دوکلمہ... نکن:)💔 🌿استادعلےاڪبررائفے‌پور ═══‌‌‌‌༻‌❄️☃❄️༺‌‌‌═══ 💜•| ✿°↷~•~•~•~•🌿~•~•~•~•✿ 🕊⃟ 🕊⃟@herimashgh
❇️پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «بیشترین مردم به خاطر و آفت زبان👅 به جهنم می روند.» 🗣شخصی به آن عرض کرد که: راه چیست؟ 💢فرمود: زبان خود را نگاه دار 🗣و دیگری عرض کرد که: از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود؟ 👅زبان او را گرفت و : این و فرمود بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند🌪 است و .🔥🔥 ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━ @herimashgh ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
📛 تو نکن ببین خدا چجوری حالتو جا میاره....😍 زندگیت رو پر از وجود خودش میکنه...🌱😍 عصبی شدی؟ نفس بکش بگو: بیخیال چیزی بگم، امام زمان ناراحت میشه...🤫🤗 دلخورت کردن؟ بگو: خدا میبخشه منم میبخشم پس ولش کن.🦋🙃 تهمت زدن؟ آروم باش و توضیح بده~~🙃🌙🦋 بگو: به ائمه هم خیلی تهمتا زدن... کلیپ و عکس نامربوط خواستی ببینی؟ بزن بیرون از صفحه بگو: مولا مهم تره...😉☺️ نامحرم نزدیکت بود؟ بگو: مهدی زهرا(ع) خیلی خوشگلتره بیخیال بقیه👌🏻😇😌 ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━ @herimashgh ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
🔴 🌼 در سفینة البحار آمده است که یارانی دارد که برای وسوسه انسان ها به او می رسانند. این شیاطین در هر موقعیت زمانی و مکانی، در خدمت ابلیس هستند تا او را به اهدافش برسانند. اسامی آنان از این قرار است: 1⃣ ؛ انسان را در و وسوسه می کند و به شک می اندازد که این نماز باطل است.  2⃣ ؛ ماموریت دارد که در و انسان را اذیت کند و برای ترسانیدن او را به وهم و خیال اندازد یا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان درآید. 3⃣ ؛ موکل هاست. و ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت می دهد.  4⃣ ؛ در وقتی که به انسان وارد می شود، ، سیلی به خود زدن، یقه و لباس پاره کردن را برای انسان پسندیده جلوه می دهد.   5⃣ ؛  را وسوسه می کند, یا مأمور به در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه می دهد و به وسیله آن خونها ریخته می شود. 6⃣ ؛ کارش در مردان و زنها است و آنها را به حرکت می آورد! و انسان را وادار به می کند  (اعور، همان شیطانی است که برصیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند.)  7⃣ ؛ همواره هاست. وقتی انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل خانه می شود و آن قدر وسوسه می کند تا شر و ایجاد نماید. 8⃣ ؛ کار او پراکندن یا دروغ هایی است که خود جعل کرده؛ در حالی که حقیقت ندارند.   9⃣ ؛ او نظارت بر زندگی افراد می کند. هر کس چهل روز در خانه خود داشته باشد؛ را از او بر می دارد، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود.   🔟 ؛ مأموریت او در خواب است. به طوری که انسان خواب های می بیند، یا در خواب به شکل زنان نامحرم در می آید و انسان را وسوسه می کند تا او را محتلم کند.   1⃣1⃣ ؛ وظیفه او ست. روزی سی عدد تخم می گذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمین، از هر تخمی عده ای از شیاطین و عفریت ها و غول ها و جن بیرون می آیند که تمام آنها دشمن انسان اند. 2⃣1⃣  ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: برای ابلیس - در گمراه ساختن افراد - کمک کننده ای به نام (تمریح) وی در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن، را پر می کند. 3⃣1⃣ ؛ ابن کوا از امیرالمؤمنین علیه السلام از قوس و قزح پرسید، حضرت فرمود: قوس قزح مگو؟! زیرا نام شیطان (قزح) است بلکه بگو قوس اله و قوس الرحمن  4⃣1⃣ ؛ مرحوم کلینی از عطیة بن المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و از مردانی که دارای مرض () بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمود: (زوال) پسر ابلیس با آنها مشارکت می کند ایشان مبتلا به آن مرض می شوند.  5⃣1⃣ ؛ او یکی از شیطان و کارش وادار کردن زنان به هم است او را به زنان قوم لوط یاد داد.   6⃣1⃣ ؛ شکل خود را تغییر می دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در می آورد و مردم را گول می زند و این وسیله آنان را وادار به می کند.  7⃣1⃣ ؛ خود را به صورت های مختلف در می آورد، مگر به صورت پیغمبر و یا وصی او. مردم را با هر وسیله که بتواند می کند. 8⃣1⃣ ؛ بین نمازگزار و نمازش حایل می شود؛ یعنی را از وی برطرف می کند. در خبر است که: عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل می شود - یعنی حضور قلب را از من می گیرد - حضرت جواب داد: نامش شیطان (خنزب) است. پس هر زمان از او ترسیدی به خدا پناه ببر. 9⃣1⃣ ؛ موکل است. قمار بازها همه به دستور او رفتار می کنند. به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنی در میان آنان به وجود می آورد. 0⃣2⃣ ؛ از آن ملعون می باشد. کار او وادار کردن زنان به است و هم جنس بازی را هم به آنان تلقین می کند. 📚سفینة البحار، جلد 1، ص 99 و ص100 ➮━⊰❀❀🌸❀❀⊱━ @herimashgh ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
📚 روزی امام رضـا علیه السلام از ڪوچه رد مے ‌شدند ڪه جـواني از ایشـان سوال ڪرد: شمـا گنـاه نمي تـوانیــد بڪنیـد یـا دوست نـدارید؟ حضـرت حرڪت ڪردند و به خانه ای رسیـدنـد ڪه چـاه فـاضـلاب خـود به بیـرون مي ڪشیـدند. حضـرت از آن جـوان سـوال ڪردند : آیـا تو گرسنـه ڪه مي شـوی حتي فڪر میڪني ڪه ڪمي از این نجـاست ها میـل ڪني؟ جـوان گفـت: هرگـز ..... امـام فرمـودند: گنـاه مانند آن نجـاست است. اگـر بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا ڪنیـم آنـگاه هـرگز خودمـان سمـت گنـاه نمي رویـم و نیـازی نیسـت ڪسي مـانع ما شـود. ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━ @herimashgh ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞♥∞ 🍃 هرچند ظاهرش زیبا و لذت بخش است اما باطنش خـواری وذلت به همراه دارد و باعث به شری انسان خواهد شد. ━⊰𖣘🍂𖣘🍁𖣘🍂𖣘⊱━ @herimashgh ━⊰𖣘🍂𖣘🍁𖣘🍂𖣘⊱━
~~~~~~~~~\📎🌙\~~~~~~~~~~ ☘| 🥀| شـیطان‌ اندازه😈 ‌یڪ‌ حبہ قند است🍬 گاهے مےافتد توے فنجان‌ دلِ‌ مـا☕️ آرام‌ آرا حل مےشود... 🌿 بےآنکہ اصلا مــا بفهمیـم🍂 و روحمان‌ سر مےڪشد آن‌ را...!🕸 ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
<🦋🐬> 🌎| 🍂| بارۍ زِ گناهم🥀 در این ماھ شست‌شویم دِه🌨 زِ گناهانم🌻 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
دلم این روزها عجیب گرفته😑 برای امام زمانم برای چشم های بدون مان برای این فضای مان که هیچ چارچوبی ندارد♨️ من همش ❄️تو دلت نگرفته❓ تو خسته نشدی از این همه تصاویر پر از تو دلت برای امام زمانت نسوخته😔 .⁉️⁉️ 🔆بیا رفیق❕ بیا شده یک قدم برای ظهورش برداریم 🔴من ک میدانم ته دلت مُهر تایید میزنی بر حرف هایم بیا از این ب بعد کنیم نگاهمونو بیا دست از جلوی نامحرم برداریم بیا دل مان را از و هرچه لیاقت ندارد پاک کنیم بیا.... این راه تهش فقط و فقط ب نفع خودته💫 . بیا اینقدر نگوییم آقا بیا...😭 بایدبرای آمدنش ازخودمان شروع کنیم... ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ @herimashgh
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
••🥀🌻•• 🌱| 🥀| ـْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْ ﴿...لَّا‌تُدْرِكُهُ‌الْأَبْصَارُ‌‌وَهُوَ‌يُدْرِكُ‌الْأَبْصَارَ...﴾ چشم‏‌هااۅ‌ࢪا‌دࢪنمۍ‌یابد؛ وݪۍ‌او‌چشم‌هارادࢪمۍیابد...! ـْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْْْْْْْْ ْْ ْ ْْْ ْْْ ْْْ ْ سوࢪھ‌‌انعام؛آیہ۱۰۳‌۝‌‌‌ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈نود و ششم ✨ بعد از عقد وحید گفت: _کجا دوست داری خونه بگیریم؟😊 گفتم: _یا نزدیک خونه آقاجون یا نزدیک خونه بابا.🙈😅 وحید هم نزدیک خونه بابا، خونه خوبی اجاره کرد.... جهیزیه منم که آماده بود.وسایلی که به عشق زندگی با امین تهیه کرده بودم،حالا داشتم به عشق زندگی با وحید از تو کارتن درمیاوردم.😍👌 دو هفته از عقد من و وحید گذشت... دو هفته ای که هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش بودم.😍💓 مشغول چیدن وسایل خونه مون بودیم. خسته شدیم و روی مبل نشستیم.وحید نگاهم میکرد. نگاهش یه جوری بود. حدس زدم میخواد بره مأموریت.لبخند زدم و گفتم: _وحید...میخوای بری مأموریت؟😒 از حرفم تعجب کرد.گفت: _زن باهوش داشتن هم خوبه ها.😁😍 غم دلمو گرفت... ندیدنش حتی برای یک روز هم برام سخت بود.ولی لبخند زدم و گفتم: _چند روزه میری؟😊😒 -یک هفته نفس بلندی کشیدم و گفتم: _یک هفته؟!!😧😒 چشمهاش ناراحت بود.نمیخواستم ناراحت باشه.بالبخند و شوخی گفتم: _پس خونه رو به سلیقه خودم میچینم. وقتی برگشتی حق اعتراض نداری.☺️☝️ لبخند زد؛لبخند غمگین. وحید رفت مأموریت.... خیلی برام سخت بود.دو روز یه بار تماس میگرفت.اونم کوتاه،در حد احوالپرسی.🙁 وقتی وحید تماس میگرفت سعی میکردم صدام عادی باشه که وحید بدونه زهرا قویه.😊💪حتی پیش بقیه هم بیشتر شوخی میکردم و میخندیدم که وقتی وحید برگشت همه بهش بگن زهرا حالش خوب بود.☺️😔 ولی در واقع قلبم از دلتنگی مچاله شده بود. 😣خودم هم نفهمیدم کی اینقدر عاشقش شدم. وحید اونقدر خوب بود که عشقش مثل اکسیژن تو خون من نفوذ کرده بود. شب بود.قرار بود وحید فرداش بیاد... خیلی خوشحال بودم.😍ساعت ها به کندی میگذشت. صدای زنگ آیفون اومد.تصویر رو که دیدم از تعجب خشکم زد. بابا گفت: _کیه؟ -انگار وحیده😧 -پس چرا باز نمیکنی؟!!😊 درو باز کردم.اومد تو حیاط و درو بست. روی ایوان بودم.واقعا خودش بود.تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم دلم براش تنگ شده بود... تا منو دید ایستاد.خیلی خوشحال بودم، چشم ازش نمیگرفتم.وحید هم فقط به من نگاه میکرد.بعد مدتی گفتم: _سلام..☺️😅 خندید و گفت: _سلام.😍 تو دستش گل بود.چهره ش خسته بود. چشمهاش قرمز بود ولی باز هم مهربان بود.گفت: _از خواب و استراحتم میزدم تا زودتر کارمو تموم کنم که چند ساعت زودتر ببینمت.😊 پانزده روز به عروسی مونده بود.... همه کارها رو انجام داده بودیم.خونه مون آماده بود.تالار و آرایشگاه رزرو شده بود.کارت عروسی هم آماده بود.🤗😍 وحید گفت: _بهم مأموریت دادن.هرچی اصرار کردم که پانزده روز دیگه عروسیمه قبول نکردن.😒 گفتم: _چند روزه باید بری؟😒 -سه روزه -خب برمیگردی دیگه.☺️😒 از حرفم تعجب کرد.خیلی جا خورد.😳😟😧 انتظار نداشت اینقدر راحت قبول کنم. وحید رفت مأموریت و برگشت.... همه برای عروسی تکاپو داشتن. روز عروسی رسیدگفتم: ✨خدایا خودت میدونی ما هر کاری کردیم تا مجلسمون نداشته باشه.خودت کمک کن جشن اول زندگی ما با تیره نشه.🙏✨ قبل از اینکه آرایشگر شروع کنه گرفتم که بتونم نمازمو اول وقت بخونم.😍✨ لباس عروسم خیلی زیبا بود.یه کت مخصوص هم براش سفارش دادم که پوشیده هم باشه.. درسته که همه خانم هستن ولی من معتقدم حتی خانم ها هم نباید هر لباسی پیش هم بپوشن.لباس عروسم با اینکه پوشیده بود خیلی شیک و زیبا بود.👌 تو ماشین نشستیم.حتی صورتم رو هم با کلاه شنل پوشیده بودم.وحید خیلی اضطراب داشت، 😥برعکس من.بهش گفتم: _کاری هست که باید انجام میدادی و ندادی؟😊 -نه. -وقتی هرکاری لازم بوده انجام دادی پس چرا استرس داری؟میترسی خدا مجلست رو بهم بریزه؟ -معلومه که نه.😕 -شاید هم مجلس به هم ریخت..حتی اگه..
⚠️ این روزها توی این همه دغدغه شون این شده که بیشتری بگیرن😏 و های بیشتری داشته باشن😳 و کسی شون نکنه❌ ❔ی سوال برام پیش اومده? توی دنیای واقعی مون آیا تا حالا خدا برامون اولویت داشته❓❕🤔 تاحالا از ترس اینکه خدا مون کنه،از دست کشیدیم⁉️😞 تاحالا هامون رو از فیلتر رد کردیم🤔❓ 💔خدایی،خدامون خیلی 😔 📛دوره زمونه ی ما دوره ای شده ک آدم ها توی خیالات و پُست های خودشون و دارند👌🏻 ولی در عمل ,,,,,متاسفانه نه😔 📛وقتش نیست پامونو از این فضای غیرحقیقی بیرون بکشیم و ب دنیای واقعی برگردیم 📛شاید ته زندگی مون یکی مون کرده باشه یکی مثل ...😭 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈صد و یازدهم ✨ با هم ✨نمازشب🌌✨ خوندیم و از خدا کردیم و ازش خواستیم بهمون بده.👌 یک هفته بعد از اون روز وحید گفت: _بهار اطلاعات مهمی داره ولی با شرط حاضر به همکاری شده.😑 منتظر بود من چیزی بگم.گفتم: _به من مربوط میشه که داری میگی؟🙁 -گفته اول میخواد با تو صحبت کنه.😐 -با من چکار داره؟😟 -نمیدونم.😕 -مجبورم؟😟 -نه،اگه نمیخوای یه جور دیگه ازش حرف میکشم.😠✋ -باشه.هروقت بگی میام.😊 -پس آماده شو.😊 تو راهرو کنار وحید راه میرفتم... پشت دری ایستاد و گفت: _شاید بخواد از نظر روحی اذیتت کنه.میتونی مثل همیشه صبور باشی؟😊 -خیالت راحت.😍 میخواست درو باز کنه گفتم: _وحید☺️ نگاهم کرد. -میشه کسی حرفهای ما رو نشنوه؟😅 -نه،شاید چیز مهمی بگه.😎☝️ -اگه چیز مهمی گفت خودم بهت میگم،باشه؟😅🙈 یه کم نگاهم کرد بعد گفت: _یه کاریش میکنم.😉 بهار روی صندلی پشت میز نشسته بود.وقتی منو دید به احترام من بلند شد... تعجب کردم.😟یه کم ایستاده نگاهش کردم.خودشم از حرکت خودش تعجب کرده بود.😅لبخند زدم و گفتم: _بفرمایید.😊 لبخندی زد و نشست... دقیقا به چشمهاش نگاه میکردم.اونم همینطور. گفت: _تو شخصیتی داری که آدم ناخواسته بهت احترام میذاره.😕 بالبخند گفتم: _برای اینکه بهم احترام بذاری خواستی بیام اینجا؟😊 لبخندی زد و گفت: _جواب سؤالمو میخوام.😐 تمام مدت بالبخند نگاهش میکردم. -سؤالت چی بود؟😟 -تو هم عاقلی،هم عاشق،هم اعتماد به نفس بالایی داری،هم زیبایی،هم حجاب داری، هم خیلی مهربانی،هم قاطع و سرسخت،هم صبوری،هم سریع... چه جوری؟😧🙁 دقیق تر نگاهش کردم.واقعا براش سؤال بود. گفتم: _چرا پیدا کردن این جواب اینقدر برات مهمه؟🤔 -خیلی دلم میخواست منم مثل تو باشم ولی نتونستم همه اینارو باهم جمع کنم.🙁 -تو خدا رو قبول داری؟😊💖 -نه.😕 - برای من خیلی پر رنگه.مهمترین کسی که تو زندگیم دارم خداست.👌هرکاری میکنم تا ازم باشه.هرکاری بهم میگه سعی میکنم انجام بدم.مثلا خدا به من گفته با کسی که بهت زور میگه محکم و قاطع برخورد کن.بهار اون روز زورگو بود،منم و برخورد کردم.خدا به من گفته با کسی که ازت سؤال داره با مهربانی جواب بده.بهار الان سؤال داره.تا وقتی فقط سؤال داره جواب میدم. -از کجا میدونی الان خدا ازت چی میخواد؟🙄 -وقتی کسی رو خیلی راحت میتونی از نگاهش بفهمی الان چی میخواد بگه،چکار میخواد بکنه.درسته؟😊 با اشاره سر تأیید کرد.😔 -برای اینکه خدا رو خوب بشناسی باید اخلاق خدا دستت باشه.مثلا بدونی خدا گفته با هر آدمی که باهات برخورد کرد با شرایطی که داره چطور باهاش رفتار کنی.یا تو موقعیتی که برات پیش میاد چکار کنی.😊 با شیطنت نگاهم کرد و گفت: _مهمترین فرد زندگیت خدائه یا وحید؟😏 بالبخند نگاهش کردم و گفتم: _بهار الان دیگه سؤال نداره، شیطنت داره.😊☝️ لبخندی زد که یعنی مچمو گرفتی.😅به چشمهاش نگاه کردم و جدی گفتم: _مهمترین فرد زندگی من . رو هم چون خداست دوست دارم.وگرنه وحید با تمام خصوصیات اخلاقی و ظاهری خوبی که داره اگه خدا نداشته باشه من عاشقش نمیشم.😊 -چرا وقتی فهمیدی من و وحید ازدواج کردیم ناراحت نشدی؟😟😕 بالبخند نگاهش کردم. -اولش ناراحت شدم... مکث کردم و بعد گفتم: _هیچ وقت از وحید نپرسیدم چرا اینکارو کردی.ولی چون میشناسمش میدونم چرا اینکارو کرده.😏 -چرا؟😟 -وحید بخاطر منافعی که یقینا مجبور شده تو محیطی باشه که خوشایندش نبوده.احتمال داده گناهی مرتکب بشه،هر چند کوچیک، مثلا حتی نگاه،ترجیح داده با تو محرم بشه که انجام نده.😎☝️ -خب میتونسته تو اون فضا نباشه.😕 -گفتم که حتما بوده.👌 -میتونسته نگاه نکنه.🙄 -بعضی گناه ها .☝️ -یعنی برات مهم نیست شوهرت بهت خیانت کرده؟😧😳 -خیانت یعنی اینکه چیزی برات مهم باشه،طرف مقابلت هم بدونه برات مهمه ولی عمدا خلاف چیزی که برات مهمه رفتار کنه.تو رابطه ی من و وحید مهمه.اگه میکرد کرده بود.اینکه هر کاری،هر چند خلاف میلش، که مطمئنم خلاف میلش بوده، انجام داده تا به چیزی که برای منم مهمه خیانت نکنه،برام ارزش داره.من کاری با مردهای ندارم.من درمورد وحید خودم حرف میزنم..اتفاقا بعد اون قضیه وحید برای من هم شده.👌 -یعنی اگه دوباره اینکارو انجام..😳 نذاشتم حرفشو ادامه بده....
[♥️🌱•• 🥀| 🍂| ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میگفت: خدانکنه‌حرف‌زدن‌و‌نگاه‌کردن‌به‌نامحرم، براتون‌عادی‌شھ! پناه‌میبرم‌به‌خدا . . از‌روزی که‌گناه‌فرهنگ‌و‌عادت‌مردم‌بشھ'🌿 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
#سلام‌_امام‌_زمانم ماعهدڪرده‌ایم،بہ‌هربزم‌روضہ‌ای اول‌برای‌روزظهورٺ‌دعاکنیم☝️ صاحب‌عزابیاڪہ‌بہ‌اذن‌ن
🔥 اگࢪآقا‌اباالفضل‌العباس‌از‌ما‌سوال‌ڪنند: من‌بࢪاےیاࢪے‌ڪࢪدن‌امامم‌از‌آب‌گذشتم دستهایم‌ࢪا‌دادم🖐🏻چشمم‌ࢪا‌دادم،‌تیࢪࢪا‌با‌چشمم خࢪیدم،‌تیࢪهاࢪا‌با‌جانو‌دل‌قبول‌ڪࢪدم♥️ ولے‌دست‌ازیاࢪےامام‌زمانم‌بࢪنداشتم،🌱 شما‌بࢪاےامام‌زمانتان‌چڪاࢪکردید🖤 چہ‌جوابے‌داࢪیم‌بدهیم⁉💔 💠آیا‌بخاطࢪامام‌زمانمان‌از‌یڪ گذشتہ‌ایم⁉😔 ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh
فڪر کردن به مثل دود مےمـونه ! آدمو نمےسوزونه ولی درو دیوار دل رو میڪنه و آدمو خفه..
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
❪🕊♥️❫#تلنگر🙂💔 تاحالا شده‌‌تا‌ی‌قدمی‌گناه‌بری...🚶‍♂🚶‍♂ ولی‌باخودت‌بگی: بی‌خیال‌،آقام‌میبینه، غصه‌میخ
استاد رائفۍ‌پور ❤️ به خوشگلیت می‌نازی ؟! 😌 اون دنیا طرف میگه چکار کنم صورتم قشنگه 😒 دخترا ولم نمیکردن به گناه افتادم ؛ 😞 خدا یوسف و عباس(ع) رو نشونت میده😊 میگه از اینا خوشگل‌تر بودی ؟!🤨 عباس‌بن‌علی‌ای که با نقاب راه میرفت😔 میگفت نمیخوام با دیدن من کسی به بیفته !⛔️ چشمایِ خوشگلش رو،👀 بدنش رو ؛ 💪🏻 خرج خدا نکرد؟💝 زندگیتو‌ امام‌زمانۍ‌ کن ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh
🔥 اگࢪآقا‌اباالفضل‌العباس‌از‌ما‌سوال‌ڪنند: من‌بࢪاےیاࢪے‌ڪࢪدن‌امامم‌از‌آب‌گذشتم دستهایم‌ࢪا‌دادم🖐🏻چشمم‌ࢪا‌دادم،‌تیࢪࢪا‌با‌چشمم خࢪیدم،‌تیࢪهاࢪا‌با‌جانو‌دل‌قبول‌ڪࢪدم♥️ ولے‌دست‌ازیاࢪےامام‌زمانم‌بࢪنداشتم،🌱 شما‌بࢪاےامام‌زمانتان‌چڪاࢪکردید🖤 چہ‌جوابے‌داࢪیم‌بدهیم⁉💔 💠آیا‌بخاطࢪامام‌زمانمان‌از‌یڪ گذشتہ‌ایم⁉😔 ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh