#هـمســـفـرٺـابـہـشـــٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خـاطــرهے همســر شهید آقامیثم نجفی:
بار اول که خیره شدم تو صورتش، وقتی بود که سر سفرهی عقد انگشتر فیروزهاش رو دستش کردم.
نذر کرده بودم قبل ازدواج به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه👌
حالا اون شده بود جواب مناجاتهای من!
مثه رؤیاهای بچگیم بود.
با چشایی درشت و مهربون و مشکی💗
هر عیدی که میشد، میگفت بریم چیزی بگیرم برات 💍💅🎁🛍
میگفتم بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشات به قدر کافے بال و پرم رو بسته🎌
میخندید و مجنونم میکرد!
دلش دختر میخواست که تو سه سالگـے،
با شیرین زبونی صداش کنه: بابا 😍
یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه. سلام کرد و نشست کنارم.
دخترش به تکون تکون افتاد. مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده؟
لبخندی کنج لباش نشست. از همون لبخندای مست کنندهاش.😊
🍩 یه شیرینی گذاشت دهنم!
– خیره ایشالا!
– وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم.
اشکام بود که بیاختیار میریخت.
خدایا یعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟
– میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن؟
– میدونم ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این مهربونیت رو بدونه؟
باز مست شدم از لبخندش...
گفت: لطف این کار تو همینه!
💔 تو تشییعش قدم که بر میداشتم و بعد که رو تخت بیمارستان، رقیهاش رو واسه اولین بار دادن دستم، همون جمله رو زیر لب تکرار میکردم💞
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هــمســفـرٺابـہـشــٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خــاطــرهے همسر شهید آقاعلی شاهثنایـے
👰📸 شـب عروسـے وقت برگشـتـن از آتلیـہ، علـے آقـا به مـن گفتن:
اگـه موافـق باشیـد قبـل از رفتـن پیش مهمونهـا اول بریـم خونـہے خودمون و نمازمون رو با هم بخونـیـم. یـڪ نماز دو نفرهے عاشقانـہ😍
📞 ایـن هم درحالـے بود ڪـہ مرتب خونوادهامون بهشون زنگ میزدن ڪہ چرا نمےآیین؟ مهمونها منتظرن....
مـن هم گفتم: قبول! فقط جواب اونها با شمـا.
گفتن: مشڪلـے نیست، موبایلم را براے یہ ساعت میذارم رو بـےصدا تا متوجه نشیم...
🏡با هم به خونہے پر از مـہر و محبتمون رفتیـم و بعد از نماز بـہ پیشنهاد ایشون یه زیارت عاشوراے دلچسب دو نفره خوندیم📖💑
بناے زندگیمون رو با معنویت بنا ڪردیم و بـہ عقیـدهے من اون بهترین زیارت عاشورایـے بود ڪـہ تا حالا خونده بودم و من اون شب بیشتر به عمق اخلاص و معنویت همسرم پـے بردم 🕊
👌 سفارششون هم به من همین بود ڪہ هیچ موقع خوندن زیارت عاشورا رو فراموش نڪن؛ ڪه من هر چه دارم از برڪات همینه.
حتـے از سوریـہ هم ڪه تماس میگرفتن مرتـب این موضوع رو یادآورے میڪردن🌿
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هـمســفرٺابہشــٺ 💞🌿♥️
✨🌷 خاطرهی همسر شهید آقامحمد مسرور:
قبول نمی کرد کسی پشت سرش نماز بخونه.
یه روز که من مریض شده بودم، محمد نمیخواست من رو تنها بذاره، نرفت مسجد.
میخواست تناز بخونه که بهش گفتم: وایسا تا من پشت سرت نماز بخونم.
اولش قبول نمیکرد اما با اصرار من قبول کرد. بعد از نماز، بهم گفت: بندهی خدا! نمازت قبول نیست...
که من تو جوابش گفتم: مطمئنم مقبولترین نمازم، همین نمازه؛
و الآن به این مسئله یقین پیدا کردهام.👌
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هـمســفرٺابہـشـٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خـاطــرهے همسـر شهیدآقا حمیدرضا دایـےتقـے:
حمیدرضا و خواهرش سمیه دوقلو بودن.
سمیه و من تو فرهنگسرا باهم فعالیت میکردیم.
یه نسبت فامیلی دوری هم داشتیم.
دورادور حمیدرضا دیده بودم و میشناختم اما فڪرش رو نمیکردم روزے به خواستگاریام بیاد.
مادرم که موضوع خواستگارے حمیدرضا رو گفت، تعجب کردم اما خوشحال شدم😍
انتظارش رو نداشتم که حمیدرضا به خواستگاریام بیاد.
حمیدرضا جانشین فرمانده بسیج مسجد بود🍃
پسری با ظاهرے مذهبی و با اعتقاداتی محکم👌
هرچه بیشتر او رو میشناختم، بیشتر به تفاهمهای اخلاقی بین خودمون پی میبردم.
مراسم ازدواجمون، روز میلاد حضرت معصومه(سلاماللهعلیه) برگزار شد.
ساده و بیآلایش؛
بعدها حمیدرضا گفت:
شما هدیهی حضرت معصومه(سلاناللهعلیه) به من هستید. من از ایشون خواستم همسرے به من بدن و ایشون شما رو به من هدیه داد.
وقتی برای بار اول وارد اتاقش شدم، اتاقش پر بود از عکسهای شهدا🌷
رابطهی قوے با شهدا داشت و یه ارتباط ویژه با شهید #حاج_حسین_خرازی 🕊
💗 همسرم شهادت رو از دست دوستان شهیدش گرفت.
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هـمســفرٺابہـشـٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خـاطــرهے همسر شهید آقامهدی خراسانی:
💍 سر سفره عقد، اونقد ذوق زده بود که منو هم به هیجان می آورد
وقتی خطبه جاری شد و بله رو گفتم، صورتم رو چرخوندم سمتش تا بازم اون لبخند زیبای همیشگیش رو ببینم اما به جای اون لبخند زیبا،
اشکای شوقی رو دیدم که با عشق تو چشاش حلقه زده بود… ♥️
همونجا بود که خودم رو خوشبختترین زن دنیا دیدم.
محرم که شدیم، دستام رو گرفت و خیره شد به چشام…
هنوزم باورم نمیشد… ب
ازم پرسیدم: چرا من…؟
از همون لبخندای دیوونهکننده تحویلم داد و گفت:
تو قسمت من بودی و من قسمت تو…
قلبم از اون همه خوشبختی، تند تند می زد و فقط خدا رو شکر می کردم به خاطر هدیه عزیزی که بهم داده بود؛🙏
🌀 هر روزی که از عقدمون میگذشت، بیشتر به هم عادت میکردیم. طوری که حتی یه ساعتم نمیتونستیم بیخبر از هم باشیم.هیچ وقت فکرش رو نمی کردم تا این حد مهربون و احساساتی باشه… ☺️
به بهونههای مختلف واسم کادو میگرفت و غافلگیرم میکرد.🎁
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هـمســفرٺابہـشـٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خـاطــرهے همسر شهید آقاحمید سیاهکالیمرادی
سر سفره که نشست گفت: آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!؛
با بغض گفتم: چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!
گفت: کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه.
گفتم: قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم، منو بیخبر نذار.
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب سلامالله علیه هرکجا تونستی تماس بگیر».گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم
دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!»
لبخندی زدم و گفتم: “یادم هست! یادم هست.”
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هـمســفرٺابہـشـٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خـاطــرهے همسر شهید آقاحمید باکری
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ، نمازای دو نفره مون بود. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯﻣ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳم
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم
چقد ﺣﺲ ﺧﻮبیه ﻛﻪ ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷن؛
منطقه که میرفت، تحمل خونه بدون حمید واسم سخت بود، میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ.
ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت، واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد. میگفتن: بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ.
ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ.
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگیای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست
ﻛﻪ خیلی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ
ﻣﻴﮕﻢ:”عشق”
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الآن میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلاً ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست، از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم.
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشق رو درک نمیکنن؟! ﺍلآﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ رو خیلی ﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩآله! تو تقسیم کار خونهست.
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ، ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ که ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. این در حالی بود که قبل ازدواج ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰی ﻛﻦ
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم
میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ
میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن، ﻳﻪ ﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ.
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم؛
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄
#هـمســفرٺابہـشـٺ 💞🌿♥️
✨🌷 #خـاطــرهے همسر شهید آقاحمید باکری
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ، نمازای دو نفره مون بود. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯﻣ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳم
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم
چقد ﺣﺲ ﺧﻮبیه ﻛﻪ ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷن؛
منطقه که میرفت، تحمل خونه بدون حمید واسم سخت بود، میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ.
ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت، واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد. میگفتن: بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ.
ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ.
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگیای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست
ﻛﻪ خیلی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ
ﻣﻴﮕﻢ:”عشق”
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الآن میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلاً ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست، از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم.
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشق رو درک نمیکنن؟! ﺍلآﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ رو خیلی ﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩآله! تو تقسیم کار خونهست.
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ، ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ که ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. این در حالی بود که قبل ازدواج ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰی ﻛﻦ
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم
میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ
میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن، ﻳﻪ ﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ.
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم؛
🌷 #اللّهُمَّالجْعَلْنٰامِنْشُهَدٰائِڪ ♡♡
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿ڪانالڪــاشــانـہےمـہـر💞✿
┄═✾🏡 @kashaneh_mehr 💞✾═┄