eitaa logo
هیأت شهدا
397 دنبال‌کننده
18هزار عکس
8.7هزار ویدیو
84 فایل
🍃اَللّهمَّ اجْعَلْنا... مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ‌‌الاِْرْتِياحُ اِلَيْك... #خدایا !... مرا از کسانی قرار دِه... که شیوه‌شان آرام گرفتن به درگاهِ توست ... سلام بر شهدا ...♡🍁♡... ارتباط با خادم کانال 👇 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_سی_و_سوم _وای خدای من. محسن جان من اصلا چنین
@kheymegahevelayat بعد از جلسه با امیر و هادی و سروش که دو ساعت و نیم به طول انجامید، وقتی بچه ها رفتند، بهزاد زنگ زد گفت: « عاصف میخواد بیاد داخل، شمارو ببینه. » گفتم: « بهش بگو الان میام بیرون. میریم پایین نماز. چون نزدیک مغرب هست. » از دفتر رفتم بیرون، به اتفاق عاصف رفتیم حسینیه اداره که داخل حیاط بود، نماز مغرب و به اتفاق رفقا به صورت جماعت خوندیم. وقتی نمازم تموم شد دقایقی سر به سجده گذاشتم، با خدای خودم خلوت کردم. مناجات کردم: « اللهم انی اسئلک الامان، یوم لا ینفع مال و لا بنون. خدایا ازت درخواست امان میکنم برای روزی که نه مالم، وَ نه فرزندم، به حالم هیچ سودی نمیبخشه. » مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، این مناجات مولای متقیان آقای ما حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه هست. بعد از اینکه سر از سجده بلند کردم، دیدم همه رفتند اما عاصف کنارم همچنان نشسته! عاصف گفت: _قبول باشه عاکف جان. خب حاجی باید چیکار کنیم برای عزتی. +بلند شو بریم دفتر.. دارم بهش فکر میکنم. احتمالا امشب یا فردا صبح شروع میکنیم.. خیلی عجولی این چندوقت.. نمیدونم چرا.. بزار ببینیم اصلا از این آدم چیزی در میاد یا نه؟ اگر در اومد که بدا به حالش. اگر چیزی هم ازش در نیومد که خوشا به حالش. ولی من احساس میکنم هرچی میریم جلوتر این پرونده بو دار تر میشه.. به هر حال باید منتظر بود.. بزن بریم. با عاصف رفتیم دفتر.. دوتایی نشستیم کمی اوضاع پرونده، داشته ها و نداشته ها، وَ همچنین اقدامات لازم رو بررسی و تحلیل کردیم تا همه ی جوانب و در نظر بگیریم. به عاصف گفتم: +عزتی ترسیده بود اونشب. احتمال قوی فعلا روی حالت استندبای مونده. به بچه ها گفتی که تعقیب و مراقبت نامحسوس داشته باشن دیگه؟ _بله گفتم. شما هم که خودتون دستور مستقیم دادی.. الحمدلله اعضایی که مشخص کردید مشغولن. +الان چه کسی رو گذاشتی که دکتر عزتی مستقیم زیر چترش باشه؟ _حدید رو گذاشتم. بی سیمم و گرفتم، به کسی که جلوی درب خونه عزتی کمین کرده بود، رفت و آمدهارو چک میکرد پِیجش کردم: +حدید/عاکف. _آقاعاکف سلام. بفرمایید به گوشم.. +سلام.. موقعیت؟ _نزدیک منزل سوژه مورد نظر هستم. +وضعیت؟ _ چشم عقاب. +همه چیز تحت کنترله؟ مشکل خاصی نداری؟ _بله همه چیز تحت کنترله، خداروشکر مشکل خاصی هم رویت نشده. +خدا حفظتون کنه..کاری پیش اومد خبرم کن.. بی سیمم روشنه. امشب عقیق بهت دست میده و مثبت میشه ان شاءالله تعالی. _ممنونم. +وضعیت رفت و آمد به مکان مورد نظر تا این لحظه چطور هست؟ _ تا این لحظه رفت و آمد خاصی نبوده که حساسیت برانگیز باشه. تموم موارد تحت کنترل هست. با دوربین هم مشغول ثبت و ضبط موارد مهم هستیم. +بسیار عالی.. خوب گوش کن ببین چی میگم حدید.. تموم تحرکات ، وَ همچنین ورودی و خروجی ها رو زیر نظر بگیرید.. به هرچیزی که مشکوک شدید منو در جریان بزارید.. یه وقتی هم اگر به من دسترسی نداشتید، مثلا ممکنه جلسه باشم یا نتونید ارتباط بگیرید، در غیاب من فقط و فقط با ۸۰۰ ( عاصف ) کانکت میشید! _به روی چشم. +یاعلی. مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، با مجوزات قضایی و... حدود 5 هفته رو بچه های ما با مراقبت های ویژه وَ نا محسوس دکتر افشین عزتی رو کنترل میکردن، اما مورد مشکوکی رویت نشد. رییس سازمان اتمی یک جلسه ما رو بعد از دیدار با معاونش پذیرفت، اما جلسه ما به ۱۰ دقیقه هم نکشید و فوری اون جلسه رو ترک کرد و رفت نهاد ریاست جمهوری وَ طی اون پنج هفته به هیچ عنوان نتونستیم باهاش دیدار کنیم. نمیدونم چرا !!! جالبه مگه نه؟ حالا بعدا میفهمید مشکل کار از کجا بود! اما معاونت سازمان اتمی به بهانه های مختلف طرح کاهش اختیارات دکتر افشین عزتی رو کلید زده بود ولی نتونستن زیاد محدودش کنند. خداروشکر با همه ی این تفاسیر تمام چیزها داشت طبق برنامه ای که من چیده بودم پیش میرفت. به جز دیدار ریاست سازمان اتمی! گاهی انقدر تحولات و اتفاقات مربوط به این پرونده حلزونی پیش میرفت که احساس میکردم ممکنه چیزی نباشه و فقط حساسیت ما رو برانگیخته باشه. اما تجربه، عقل، منطق وَ همچنین اصول کاری و تجربیات حرفه ای حدود ۱۲ سال اخیر من، بهم میگفت صبر کن عاکف. ان شاءالله که چیزی نباشه اما شاید یک درصد خبری باشه. پس اون یک درصد باید برات مهم باشه. پنج هفته ای از شروع پرونده گذشته بود که یک شب از دفتر حاج کاظم معاون کل تشکیلات بهم زنگ زدن که حاجی میخواد شمارو ببینه. @hyate_shohada
تمامِ عرفان تمامِ قرآن تمامِ حکمت وتمامِ جهان دریک کلمه جمع است وآن معرفت نفس است خودت رابشناس؛ قدرِ خود بشناس و مشمر سرسری، بله قدرِ خودت رابدان 🔹علامه حسن زاده املی @hyate_shohada
🕊🕊🕊 یه گوشی پیشرفته داشتیم اما استفاده نمی کردیم. می گفت اینها زمینه فساد داره♨️ و کافیه یک لحظه پات بلغزه بری جاهایی که نباید.😓🚷 هر وقت می خواستیم بریم مسافرت برای عکس گرفتن خانوادگی استفاده می کردیم. معتقد بود هر کسی که بخواهد از این گوشی ها استفاده کنه اول باید ببینه جنبه داره یا نه؟📲 شهید مهدی قاضی خانی🌹 #شبتون_شهدایی 🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 چهار‌شنبه ۶ آذر ۱۳۹۸ ۲۹ ربیع‌الاول ۱۴۴۱ ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹ @hyate_shohada
1_12519061.mp3
2.07M
💠 #دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود....⚡️
❣ خورشیـد عالم تاب من حتی اگر در پس ابرهای غیبت پنهان باشی باز هم که شروعش با توست روشنایی دیگری دارد... 🌸🍃 @hyate_shohada
☕️ اینجا👆👆 از شدت خستگیِ زیاد بیھوش شده بود... ما براے انقلاب یڪ دقیقہ از وخوابمان نمیزنیم، آن وقت ادعا داریم بہ تو ملحق شویم؟ خستگی هایتان هستیم 🌷 🌤 @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری که وزیر کشور مانع پخش آن شد 🔸اشرار اغتشاشگر کارگر ساده پمپ بنزین را هم آتش می‌زنند... @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 طبق گفته خانواده شهید مرتضی ابراهیمی، این شهید بزگوار قبل از شهادت پنج میثاق‌نامه (برای همسر، پدر و مادر، فرزندان، خواهران و همکاران) تهیه کرده بود. شهید ابراهیمی:"پشتیبان ولایت باشید که چراغ راه است" @hyate_shohada
1_33020365.mp3
3.66M
🔊فایل صوتی 🔅 رحمت بی انتهای خدا.. 🌷حداقل برای یک نفر ارسال کنید ┄┅═✧🌺یازهرا🌺✧═┅┄ @hyate_shohada
🔻 رهبر انقلاب با اشاره به حوادث اخیر: 👈 توطئه بسیار خطرناکی توسط مردم نابود شد ✊ پیروزی ملت ایران تضمین شده است. ۹۸/۹/۶ 🏷 @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیان مظلومیت نظام اسلامی در کلام حضرت امام رضوان‌الله علیه: خدای تبارک و تعالیٰ را شُکر می‌کنیم که با این همه مشکلاتی که برای جمهوری اسلامی پیش آوردند و پیش خواهند آورد، جز ذات مقدّس او پناهی نداریم @hyate_shohada
📸حضور رئیس قوه قضائیه در منزل شهید مدافع امنیت «مرتضی ابراهیمی» @hyate_shohada
🔹بنابر انسان‌شناسی اسلامی، هدف، اولاً برآورده کردن جنبه‌های غیرمادی و ثانیاً برآورده کردن و جهت‌دهی جنبه‌های مادی انسان است و از این رو توجه به همه جنبه‌های انسان را لازم می‌داند. 🔹مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تاثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی‌ای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما می‌گوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است و چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 📌 شعرخوانی حماسی حاج صادق آهنگران درمورد وقایع اخیر کشور 🔹ما فتنه را به سرخی خون دفن می‌کنیم @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_سی_و_چهارم بعد از جلسه با امیر و هادی و سروش
@kheymegahevelayat پنج هفته ای از شروع پرونده گذشته بود که یک شب مسئول دفتر حاج کاظم  «معاون کل تشکیلات» بهم زنگ زد که حاجی میخواد شمارو  ببینه. رفتم دفترش، تقریبا حدود دو ساعت و نیم سر یک پرونده ای با هم تبادل نظر داشتیم که دوتا از کارشناس های اطلاعاتی هم حضور داشتن... وسط همین گیر و دار بودیم که یه هویی یه مطلبی به ذهنم رسید. جسمم در جلسه ای که داخل دفتر حاج کاظم داشت برگزار میشد بود، اما روحم  پیش افشین عزتی!!! دلم طاقت نیاورد.. اون مطلبی که به ذهنم رسید، به نظرم لطف خدا بود که بعدها در این پرونده خیلی مارو جلو برد. اون موردی که به ذهنم رسید، وسط همون جلسه، فورا روی یک کاغذ نوشتم تا یک وقت بین انبوه زیادی از اطلاعات درون ذهنم، فراموشش نکنم. سعی میکردم هیچ وقت چیزی رو ، روی کاغذ یا درون موبایلم ننویسم.. چون امور اطلاعاتی اینطور نیست که در لب تاپ یا موبایل و یا روی کاغذ ثبتش کنیم. اگر خوب قسمت های قبلی رو خونده باشید نمونش و عرض کردم. باید تمام مسائل رو به ذهنم میسپردم.. اما استثنائا این یکی رو هم مثل بعضی استثنائات، اونم به صورت کد نوشتم روی کاغذ تا اگر در صورتی که مثلا یک درصد از جیبم افتاد یا گمش کردم وَ به دست کسی رسید، کسی از محتوا و منظورم متوجه نشه. جلسه که تموم شد بعدش رفتم دفترم.. کاغذی که دستم بود گذاشتمش لای کتاب « دا » که روی میز کارم بودو گاهی فرصت میکردم میخوندمش.. کتاب و گذاشتم داخل گاو صندوق دفتر. بماند که چی بود اون مطلبِ روی کاغذ، اما شما بعدا میفهمید. کمی به کارام رسیدم، اما خیلی خسته شده بودم.. داخل اتاقم  ۵ تا ساعت بود. یکی از ساعت ها به وقت آمریکا، دیگری به وقت اسراییل، وَ سومی به وقت انگلیس وَ چهارمی عربستان وَ پنجمی به وقت کشورم ایران. نگاهی به ساعت ها کردم، دیدم ساعت ایران داره دقیق تایم ۲۲:۳۳ دقیقه رو نشون میده.. از پشت میز کار بلند شدم رفتم از داخل یخچال یه نوشیدنی آب آلبالو که شدیدا بهش علاقه داشتم گرفتم خوردم..  اومدم چنددقیقه ای روی مبل نشستم، همونطور که لم داده بودم ، تلویزیون دفترو روشن کردم تا شبکه های خبری مهم ایران و جهان و رصد کنم، وَ همزمان داشتم روی دوتا پرونده های دردست اقدام درون مرزی و برون مرزی فکر میکردم وَ آنالیزش میکردم که صدای بی سیمم در اومد: _آقا عاکف صدای منو دارید؟؟ عاکف/حدید؟ آقا صدای منو دارید؟ فورا بلند شدم رفتم بی سیمم و از روی میز کارم برداشتم.. جواب دادم: +حَدید بگو.. عاکف هستم میشنوم.. _حاج آقا یکی با پوشش نامناسبی، با یه دسته گل اومده درب خونه شخص مورد نظر.. دستور چیه؟ +جنسیت؟ _زن هست. +تشریح کن .. حدودا سن.. قد.. وزن.. همچنین میزان فاصلت با شخص مورد نظر. _حاجی یه کم تاریکه.. خوب اشراف ندارم چهره ببینم. باید کمی صبر کنید یه ماشین رد بشه دقیق ببینم که البته بازم نمیتونم تموم موارد و ذکر کنم. +خب پسرجان چرا دهن منو پشت بیسیم باز میکنی. برای چی رفتی جایی مستقر شدی که اشراف نداری؟ _خب حاجی برق منطقه نیم ساعت هست قطع شده. +چرا به مرکز خبر ندادی؟ فورا بهم بگو دقیق چی میبینی؟ _بزارید با ماشین برم از کنار خونه رد بشم بهتون دقیق بگم. +فورا. حدید رفت و حدود ۳۰ ثانیه بعد بیسیم زد: _حاجی صدای من و داری؟ +بله آقاجان بگو! _قد چیزی حدود ۱۶۵ تا ۱۷۰. وزن هم که احساس میکنم شاید چیزی حدود شصت تا شصت و پنج_شش باشه.. مجددا برگشتم سرموقعیت قبلی با فاصله ای حدوداً هم ۵۰ متر.. منم داخل ماشینم. بدجور ذهنم درگیر شد.. فوری بلند شدم از روی مبل، صدای تلویزیون رو کم کردم، برگه تشریح وضعیت اون دختری که عاصف همه نکاتش و برام آورده بود نگاه کردم.. بلافاصله رفتم روی خط حدید گفتم: +وضعیت ورود و خروج طی این یک ساعت اخیر چطور بود؟؟ _یه خانوم با دوتا بچه نیم ساعت قبل رفتن بیرون که شمارو پیج کردم جواب ندادید، اما به آقا عاصف گفتم. +بعدش..؟؟ _ ظاهرا همسر سوژه ی ما بوده با بچه هاش.. الان هم این خانوم با دسته گل اومده داره میره داخل این خونه. همچنان پشت درب خونه منتظره تا از داخل درب و براش باز کنن. از جایی که خونه عزتی شخصی بوده وَ آپارتمان نبود، همچنین با توجه به اتفاقات اخیر، وَ طبق مشخصاتی که بچه ها پرینتش رو آورده بودند، حدس زدم همون زنه باشه.. همونی که دنبالشیم.. به نیروی مستقر در میدان عملیات و کنترل سوژه گفتم: +حدید میتونی نزدیک بشی به اون خانومه؟ _بله آقا میرم. +تا درب خونه باز نشده، با یه بهانه ای برو سمت اون خونه از کنار اون خانوم رد شو. میتونی بری ببینی چهرش چه شکلیه؟ من صورتش و دقیق میخوام. تاکید می‌کنم فقط صورتش و،! _چشم من رفتم.. فقط منتظر باشید. +برو شیربچه ی حیدری. دست صاحب الزمان نگهدارت. حدید رفت، بعد از حدود ۱۰ دقیقه بی سیم زد.. _از حدید به عاکف. +بگو آقاجون. میشنوم _ دستورتون و کامل انجامش دادم
13980906_34325_128k.mp3
14.09M
بشنوید صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان. ۱۳۹۸/۰۹/۰۶ @hyate_shohada
مرا كشت خاموشي ناله‌ها دريغ از فراموشي لاله‌ها كجا رفت تأثير سوز و دعا؟ كجايند مردان بي‌ادّعا؟ كجايند شور‌آفرينان عشق؟ علمدار مردان ميدان عشق @hyate_shohada
باید که بار ها تکرار کرد: هر روزم را مدیون توأم ای برادر شهیدم... 🌙 @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا