هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_چهل_و_یک از شجاعت 3200 واقعا خوشم می اوم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_صد_و_چهل_و_دو
به فکر این بودم سوییچ موتور و بندازم پایین تا به بهانه گرفتن سوئیچ موتور از روی زمین خیلی فوری اون میکروفون و به زیر پایه ی یکی از میزهای داخل فروشگاه بچسبونم که متوجه شدم پشت سرم آیینه هست و اگر بشینم این کار و کنم نسترن خیلی قشنگ من و میبینه. ترجیح دادم بیخیال بشم..
وسط این گیر و دار دیدم گوشیم زنگ میخوره.. گوشی کاری ؟؟ نه خیر. گوشی شخصی. نگاه کردم دیدم شماره خانومم هست. میخواستم رد تماس بدم اما با اتفاقی که شب قبلش و اون دعوای بعد از مهمونی پیش اومده بود، میترسیدم خیال کنه دارم کِشش میدم دعوا رو. درصورتی که اصلا من و فاطمه هیچ وقت قهر نمیکردیم، فقط بحث میکردیم بعدش هم از دل هم در میآوردیم. از طرفی خانومم این اواخر سر دردهای شدیدی گرفته بود که یه هویی حالش بد میشد. راستش دلم یه هویی شور افتاد. میخواستم جواب بدم، اما میترسیدم یه خرده اوضاع پیچیده بشه.. حالا تلفن داشت همینطور زنگ میخورد. دیدم چاره ای ندارم، مجبور شدم جواب بدم:
+جانم
_سلام. خوبی محسن؟ کجایی؟
توی دلم گفتم چه خاکی سرم کنم جلوی اینا... حالا صدای 3200 و نسترن هم میومد.. فاطمه گفت:
_محسن چرا ساکتی؟
برای اینکه تابلو نشه گفتم:
+ سلام عمه ی عزیزم.. به به.. خوب هستید ان شاءالله.. شوهر عمه چطوره !!
_واااا !! عمه کیه؟ فاطمه زهرا هستم.
+الهی دورت بگردم.. خوبی؟
_گفتم کجایی؟ چرا صدای این همه زن میاد ! عمه کیه؟ فاطمه زهرا هستم. خانومتم.
+قربونتون برم عمه جون.. بله، فاطمه هم خوبه.. الان باهمیم داریم خرید میکنیم.. بله.. زنده باشید. راستش کمی دستش بنده، وگرنه میدادم صحبت کنید... شما چخبر؟ عمه جان صدای من و داری؟ پسرعمه ها و دخترعمه خوبن؟!
_باشه.. اون از دیشب، اینم از الآن.. من این بار یک عمه ای نشنونت بدم محسن خان.. حالا باش ببین.!! الان این در ادامه همون مسخره بازیاته که داری عمه من و برای بابابزرگت سوژه میکنی دیگه؟؟ باشه! دارم برات جناب امنیت ملی.
+نه بخدا.. من غلط کنم چنین شوخی کنم عمه جان ! من همیشه ارادت دارم خدمتتون. شما بزرگ ما هستی. خدا برای اقوام نگهتون داره ! ان شاءالله.
_آره.. نگهم میداره حتما... ان شاءالله تُ غلیظ تر و عربی تر بگو.
_صدای زن میاد! گفتم کی اونجاست؟ محسسسن.. عه! لوس بازی در نیار جون فاطمه! کیه هی داره چادر چادر میکنه.. برای کی داری چادر میگیری که هی بهت میگه عزیزم !
حرفش و قطع کردم گفتم:
+عمه جان، من صداتون و ندارم.. میشه بعدا خودم تماس بگیرم با شما ؟ فکر کنم اینجا آنتن نمیده ! الو !! الو !! الو عمه جان!
قطع کردم.. دیدم چندثانیه بعد پیام اومد.. فاطمه زهرا بود.. متن پیام این بود:
« باشه! تا میتونی مسخره بازی در بیار! شب که خونه میای !! گشنه خوابیدی و برگشتی پیش دوستان گرام، بعدشم آخرش باهاشون کوکوسبزی شکل دمپایی ابری خوردی معدت درد گرفت، یا رفتی همونجایی که لای کارتن میخوابیدی، اونوقت میفهمی.»
نمیدونستم بخندم یا بشینم خاک بریزم روی سرم.. گوشی رو گذاشتم روی حالت پرواز، بعد گذاشتم داخل جیبم..
3200 داشت آمار جنسای مغازه نسترن و میگرفت ! تونست ازش یه شماره تلفن هم بگیره تا مثلا برای سفارش بعضی اقلام بهش زنگ بزنه.. دست آخر هم یه چادر لبنانی با یک جفت ساق دست گل دار گرفت تا دست خالی از مغازه نسترن بیرون نیایم. آخرشم برای اینکه همه چیز عادی جلوه کنه، با کارت بانکی من پول وسیله هایی که 3200 خریده بود و دادیم تا مثلا هدیه من به 3200 باشه که همسرم هست.
از پاساژ زدیم بیرون رفتیم به سمت ماشین. داخل ماشین که نشستیم 3200 نقابش و باز کرد، آرایشش و پاک کرد. گفت:
_چطور بود؟
+ممنونم خواهرم.. خدا حفظت کنه. همه چیز عالی بود.
_زنده باشید.
+من بر میگردم سمت 4412.. شما در همین موقعیت استندبای بمون و همه چیزارو زیر نظر داشته باش. هر اتفاقی هم افتاد بلافاصه بهم گزارش بده.
_چشم.
+خدا قوت.. یاعلی..
در ماشین و باز کردم پیاده شدم، خواستم درو ببندم برم سمت موتورم که داخل پارکینگ روبروی پاساژ بود، یه هویی 3200 گفت:
+آقای سلیمانی ببخشید.
برگشتم خم شدم به سمت داخل ماشین تا ببینم چی میگه، دیدم چادر و ساق دستی که داخل یه نایلکس بود از صندلی عقب ماشین گرفت داد بهم.. گفت:
_بفرمایید برادرم. این خدمت شما.. به احتمال قوی شما متاهل هستید.. ببرید برای همسرتون.
+باشه خدمتتون. شما جای خواهرم هستید.. این هدیه من به شمابابت نجابتتون وَ حیاتون وَ زحماتی که میکشید. اگر هم خودتون نخواستید می تونید بدید به کسی که تازه محجبه شده یا بدید به کسی که نیاز داره. چون همسرم برای خودش به اندازه کافی این چیزارو داره!
_نه نمیتونم قبول کنم.
لبخندی زد. ادامه داد گفت:
_اگر با کارت من خریده بودیم میگرفتم برای خودم، اما شما با کارت شخصیتون حساب کردید. منم چادر دارم و نیازی به این ها ندارم
+هرطور راحتید