▪️شب دوم: به نیـت شهید محمد هادی ذوالفقاری ♥️
#محرم
#چلهزیارتعاشورا
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
بسم رب الصابرین
#قسمت_هفدهم
#ازدواجصوری
شب اول محرم شد
ماه محرم ماه عاشقیه
ماهی که وقتی بشینی فکر کنی کجایی، جزء یزیدهای یا یاران امام حسین 😔
داشتیم چای درست میکردیم برای پذیرایی
سارا گفت :پریا میدونی امروز به چی فکر میکردم
-😳😳😳به چی ؟
سارا:اینکه الان تو عصرما امام خامنه ای مثل حضرت مسلم بن عقیل است
امام حسین هم که همون آقا حضرت صاحب الزمانه
پریا امروز تو تلگرام یه پیامی اومد مضمونش این بود
خدایا
جوری باشه همیشه همراه امامم باشم
-آره سارا واقعا نمیشه به زمان حال مغرور شد
حر راه به امام بست اما آخرش شد جزء یاران امام .
و شمر کسی بود تو صفین تا مرز شهادت رفت
اما تو کربلا سر از تن آقا اباعبدالله الحسین جدا کرد
سارا: آره خواهری حق باتوإ
راست میگفت باید حواسمون باشه یزیدی نشیم عقیل زمان به یاور احتیاج داره
دخترا بیاید کمک لطفا
کیک کشمشی بذارید تو سینی ببرید جلو در
یکی تون لطفا گلاب بریزه تو گلاب پاش
بچه ها آب یخ ها آمادست
مریم :آره عزیزم آمادست
کم حرص بخور
برات ضرر داره 😁
_خب زود کاراتونو انجام بدید حرص نخورم
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_هیجدهم
#ازدواجصوری
مراسم شب اول محرم عالی برپا شد و تموم شد
شب دوم منو سارا،همسرش، وحید و برادر عظیمی نرفتیم خونه بعد از هئیت
بخاطر فرداشب که مراسم سه سالگان حسینی بودمجبور بودیم بمونیم
تقریبا ساعت ۸صبح بود که همه چیز برای مراسم شب آماده بود
من همش نگران سارا بودم این دخترعمه خل چل من مثلا حامله است
ببین دیشب تا صبح بیدار بوده
به اصرار فرستادمش خونه
وحید و برادر عظیمی هم رفتن کیک و شیر و کاسه های سفالی و خرما جنوب برای شب بگیرن
الان کلا من فقط تو هئیت بودم
نشستم سرم رو تکیه داده بودم به دیوار که خوابم برد
یهو از صدای کوبیده شدن در با وحشت بیدار شدم
وای 😱😱😱
چشمام قرمز شده بود 😐😐😐
وسایل رو اوردن
خرماهارو شستم بعد با نظم تو ۶۰تا کاسه سفالی آبی چیدم
شیرها رو جشوندم تا از سالمی شیر مطمئن بشم
ساعت ۴:۳۰بودبه اصرار وحید راهی خونه شدم
به خونه رسیدم سرم به بالش نرسیده خوابم برد
ساعت ۷از جیغای گوشی بلند شدم
شماره دوستم ساجده بود
با صدای خواب آلود 😴 گفتم: بله
ساجده:سلام نقاش باشی پاشو میخام یه کار بهت بدم
-هوم ☹️☹️☹️
ساجده:یه تابلو سیاه قلم، تو یه بوم بزرگ ازچهره آقا
-اوهوم
ساجده:برای عروسیم که ولادت رسول الله هست میخوام
- اوهوم
ساجده:معلومه اصلا از خواب پاشدی
بخواب
منم خداخواسته دوباره بیهوش شدم😴
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_نوزدهم
#ازدواجصوری
پاشدم دستو رومو شستم و حاضر شدم سرپا سیاه پوشیدم
بعداز حاضرشدن به سمت هئیت با ماشین حرکت کردم
وقتی رسیدم دیدم سارا هم اومده
از نیم ساعت دیگه مهمونا میرسیدن
چون ممکن بود پخش لباس شلوغ بشه به سارا گفتم :
اگه میخوای برو شیر پخش کن
_ اوکی
خودم و مریم هم لباس رو پخش میکردیم
وای روضه حضرت رقیه
وای که چقدر سخته سه ساله و انقدر سختی
با شروع شدن روضه اشک همه جاری شد به هق هق افتادم دلم هوای کربلا داشت😭
ساعت ۱شب بود مراسم تموم شد منم به سمت خونه رانندگی کردم
امروز ششم محرمه مراسم شیرخواره های حسینی
اوج بی رحمی و نامردی دشمن شهادت حضرت علی اصغر است 😭
یه بار تو یه مقتل خوندم
حرمله بعداز واقعه عاشورا خودش گفته بود
که من سه تا تیر سه شعب به کربلا آوردم
یکی در چشم عباس بن علی نشست
یکی در سینه حسین بن علی
و آخری در حنجره طفل شیر خواره حسین
😭😭😭
وای مصیبتا
چقدر این جماعت شیطان صفت بی رحم بودن😭
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلام_امام_زمانم🤚💚
#مهدےجان🌸
چه روزی شود روزی که
صبحم را با سلامِ
به شما خوشبو کنم
#مولای_من
هرگاه سلامتان می دهم
بند بند وجودم لبخندتان را
#احساس می کند
#سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلگیر مباش
دلت که گیر باشد رها نمیشوی
خداوند بندگان خود را
با آنچه به آن "دل" بستهاند میآزماید!
او خدایی است که میگوید:
"با هر سختی آسانی است پس اگر
در سختی هستی بدان که
دست پر مهر خدا بر شانههایت قرار دارد"
"برای غمهایت مرهمی سراغ دارم
دستانش پر از معجزه
مهربانیش بیاندازه
بخشِشَش پایانی ندارد
نزدیک است حتی از تو به خودت آشناست
او آفریدگار من و توست .
روزتون قشنگ ❤️
❤️🧡💛💚💙💜
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#حسینیه_امینیها
حسینیه و خانه امینیها یکی از معروفترین جاهای دیدنی قزوین است که با سقفهای مزین به نقاشی، تالارهای زیبا، گچبریهای چشمگیر، شیشههای رنگی و... هر گردشگری را به وجد میآورد. این عمارت که توسط حاج محمد رضا امینی در دوره قاجار ساخته شد، در دوم اسفند ۱۳۲۷ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. امروزه در ماههای محرم و صفر مراسم عزاداری امام حسین (ع) در عمارت امینیها برگزار میشود.
#قزوین
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
میگفت:مراقبباشکهیهغماونقدربهتغلبه نکنهکهنااُمیدبشیُجورۍرفتارکنیکهانگارخداتا حالاهیچوقت،غمواندوهتوبرطرفنکرده🤍 . .
#خداۍخوبِمن🌱
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
#داستانک
📚 ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!
ﻣﺮﺩ گفت: ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ! 😩
ﻣﺮﮒ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...
ﻣﺮﺩ: ﺧﻮﺏ، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ .!!!
ﻣﺮﮒ: ﺣﺘﻤﺎ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ☕️ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ.
مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ ..
ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ 📜 ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ.
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ !!! 😱
کلاغ و طوطی🦜 هر دو زشت آفریده شدند.
طوطی اعتراض کرد و زیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا، امروز طوطی در قفس است وکلاغ آزاد...!!🕊
پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی!
هرگز به خدا نگو چرا، مطمئن باش بهترین برنامه رو برات نوشته 🤌🍃
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
▪️شب سوم : به نیـت شهید ابراهیم
هادی♥️
#محرم
#چلهزیارتعاشورا
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
بسم رب الصابرین
#قسمت_بیستم
#ازدواجصوری
شب ششم مراسم شیرخوارگان حسینی تموم شد
اون شب انقدر گریه کردم 😢
من خودم عمه ام
برادرزاده دارم
یه گشنه یا تشنه میشه من میمرم
بمیرم برای بی بی زینب چی کشیدی خانم جان
عباس
علی اکبر
قاسم
عبدالله
داغ برادر و برادرزاده آدم رو پیر میکنه
خدایا وای زینب وای حسین بمیرم برای بی بی
تصورش یه خواهر (عمه )از پادرمیاره
حال من اونشب بد شد با هیچی آروم نمیشدم
فقط به سارا میگفتم :بگو پوریا بیاد
وقتی پوریا اومد به آغوشش پناه بردم
تو بغل پوریا آروم نمیشدم
اما دلم میخواست بدونم برادرم سالمه
آخرسرم تو آغوش برادرم از حال رفتم
پوریا منو برد درمانگاه
بهم آرام بخش و سرم زدن
من ۱۲-۱۳ساعت به دنیای بی خبری پا گذشتم
اما وقتی چشمامو باز کردم برادرم پیشم بود
برادر داشته باشی به دنیا می ارزه،
امروز هفتم محرمه ما امروز میریم هئیت شب ۱۲محرم میایم خونه
از امروز میریم مرغ ،لپه ،برنج وگوشت و....پاک میکنیم
البته برادرا بهمون رحم کردن گوشت خودشون خرد میکنن
از امروز گاز و وسایل دیگه رو میارن هئیت
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_بیست_یکم
#ازدواجصوری
وحید مونده بود هئیت تا همه مواد غذایی نذری بیارن
بعد با برادر عظیمی و برادر شهیدی برن دنبال دیگ و گاز و .....
مرغا روکه اوردن با بقیه دخترا شروع کردیم به شستن مرغا
چون سارا باردار بود
گفتم بره برنجارو پاک کنه
آبکشای بزرگ گذاشتیم وسط
نایلون هایی که دور مرغها پیچیده بود رو پاره کردیم
و شروع کردیم به شستن
وای کمرم شکست 😢😢
پاشدم خستگی کمرم در بره
که یهو سارای مسخره هولم داد
چون اونجایی که ایستاده بودم خیس بود
پام لیز خورد
باصورت رفتم وسط آبکش مرغا 😐😐
همه دخترا شروع کردن به خندیدن
پاشدم گفتم ای سارای مسخره بوی گند مرغ گرفتم
مسخره
سارا:جنبه داشته باش آفرین
-گوشیمو بیار زنگ بزنم به پرستو برام مانتو و روسری بیاره
بوی گند مرغ گرفتم
مسخره داری مامان میشی بزرگ شو
سرجدت 😡😡
شماره پرستو گرفتم
پرستو:سلام آجی جان
-سلام آجی کوچلوی نازم
پرستو جان خونه ای؟
پرستو:بله
چطور؟
-این سارای مسخره هولم داد وسط آبکش مرغ
الان بوی گند مرغ گرفتم
لطفا اون مانتوی مشکی جدیدم با روسری مشکی حریر بلندم رو بیار
پرستو:چشم آجی جون
به سارا هم بگو بزرگ شو داری مامان میشی
-گفتم بهش
پرستو:تا یه ربع دیگه مانتو و روسری برات میارم
-خواهر فدات بشه
پرستو:خدانکنه عزیزم
پرستو سریع لباسامو آورد منم خداروشکر قبل از اومدن سایرین لباسامو عوض کردم
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_بیست_دوم
#ازدواجصوری
بالاخره پاک کردن برنج و شستن مرغا و خرد کردن گوشت غذای نذری تموم شد
پاشدم حسینه رو جارو زدم همین که پامو از حسینه بیرون گذاشتم بیرون
صدای
بع بع اومد
گفتم باز سارای گوله نمک بازی در اورده
اما
همین که برگشتم با یه گوسفند بزرگ روبه رو شدم
جا و مکان فراموش کردم
دستام گذاشتم رو چشمام و فقط جیغ میزدم
وای من از سوسک و گوسفند درحد مرگ میترسم
قشنگ یادمه یه بار بچه بودم رفته بودیم روستای مامانی
در باز بود آقا گوسفنده جای خونه شون
اومد بود خونه مامانی من
من بدو گوسفند پشت من
من میترسم ازاین
وووووواااااایییی ملت به دادم برسید
بعداز ۵-۶دقیقه ملت اومدن
من هنوز تو فکر ۴سالگیم هستم
و فکر میکنم این گوسفند میتونه منو بخوله
سارا و مریم ،وحید و .....بدو بدو اومدن
منـ رفتم پشت سارا پنهان شدم
-سارا توروخدا این میخاد منو بخوله
کمک کن
سارا:کی میخواد بخورتت 😳😳😳
-این گوسفنده
سارا:خخخخخ
وای خدای من
😂😂😂😂😂
روانی
تو ۲۳سالته نه ۴سالت
خل جان
همه زدن زیر خنده اروم از پشت سر سارا رفتم کنار مظلوم بهشون نگاه کردم🙁
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem