اين كاغذ اولش صاف بوده ,
بعد مچاله ش كردن ،
بعد بازش كردن اينجورى شده...
دل شکستن 💔و ناراحت کردنم 😔همینطوره
جاى چروكاى مچاله ش ميمونه...
مراقب رفتارمون باشیم..🙃🙃
❖
#دلنوشته 💌
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
🌺 ¯\(◉‿◉)/¯🌺
✍ گزارش تصویری:
اجرای زیبای "گروه سرود دختران حاج قاسم" مجموعه شهربانو قهرود در جشن بزرگ میلاد با سعادت حضرت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام ع
خبرنگار افتخاری : خانم قیومی
______________________________________
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_ودیگرهیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_سی_و_سوم
با این مدل فکر کردن من، نتیجه میشود پرت کردن خودم از کوه. سر بلند میکنم بلکه بتوانم یک روزنۀ امیدی پیدا کنم که صدای شاهرخ را میشنوم و البته قد و قامتش هم پیداست.
بلند بلند برای خودش صحبت میکند، یا شاید هم دارد به من غر میزند.
میآید و مرا که میبیند نچنچ بلندی میکند:
- یه خُرده، فقط یه ذره اگر فکر کنی من آدم اینم که تو رو کول کنم ببرمت پایین.
- کولت مال خودت. گردنت رو میخوام.
زانو میزند مقابل پایم و بیرحمانه جوراب از پایم درمیآورد. لب میگزم تا ناله نکنم و دوباره لُغُز نشنوم.
پای ورم کردهام را که میبیند میگوید:
- در رفته. کار خودمه.
دستش را میگیرم و میگویم:
- چیچی کار خودته؟ ناکارم نکنی!
آستینهایش را بالا میدهد و میگوید:
- ببین، داداشت خیلی آدم نیست؛ اما دیگه بیهنر هم نیست.
و چنان دردی میپیچد در پایم که نالهام را بلند میکند. دستی به سر و روی پایم میکشد و میگوید:
- بچۀ باطاقتی هستی! فقط صبر کن تا من برم پایین آذوقه بیارم. تا شب موندگاری.
•
•
•
حالا که شاهرخ رفته است و تنها شدهام دوباره میتوانم از تو بنویسم.
آقای قاضی چرا آن مقدمه را نوشتم. خواستم بگویم به راحتی پیش نرفتم، شاید اگر زندان میبریدی آسایش بیشتری داشتم اما الان به سمت آرامش پیش میروم.
یک آرامشی دارد این گنجیابی که تا به حال نداشتهام.
اما بعد؛
مهدی برای نوجوانیاش همانقدر برنامه داشت که من هنوز برای یک روز عمرم نتوانستهام بنویسم و اجرا کنم.
تنها زمانی که برنامه داشتم ماههای متصل به کنکور بود، آنهم چون فکر میکردم دنیا یک تعریف دارد؛ کنکور!
که خوب الان واجب است اعتراف کنم به تفکر اشتباهم.
اما مهدی وقتی میرود سرکار، منظورم موتورسازی است که هم درس میخوانده، هم برای کمک به خانواده کار میکرده است.
حالا بیایید حساب کنیم چند درصد از نوجوانیاش یعنی غرورش، تنبلیاش،
خودبینیش، راحتطلبیش باقی است و بقیهاش یکپارچه عقل است.
در اوج خیالات خشن نوجوانی و زور بازو و قدرنمایی پسرانه، سر خم کنی مقابل اوستایی که موتورسازی دارد؛ خودش یک حرکت بزرگی است.
دستانت سیاه شود، زیر ناخنهایت هم، بعد دست سیاهت را بکشی روی صورتت تا عرقها را پاک کنی و رد سیاهی بماند روی پیشانیت هم، خودش حرف دیگر.
⏳ادامه دارد... ⏳
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_ودیگرهیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_سی_و_چهارم
اینکه بدو بدو از مدرسه بیایی، یک نهاری بخوری، بدون آنکه سرت را بگذاری روی
متکا، بلند شوی بروی شاگردی، آخر برج هم که صاحبکار مزدت را میدهد، تو یک
راست بیایی، بگذاری سرطاقچه، که پدر بردارد و خرج خانه کند...
آنقدر آدم شدهباشی که در تربیت خواهرها و برادرهایت هم سهیم باشی؛ بایستی مقابل خواهرت، گوشۀ روسریش را صاف کنی، موهایش را با نوازش بپوشانی و بخواهی که غیر از حرف خدا دربارهی حجاب را نه بشنود و نه بخواهد حرف دیگر!
بنشینی سرسفره و تا پدر و مادرت ننشستهاند دست به غذا نبری. تا نخوردهاند، نخوری، تا نخوابیدهاند، نخوابی، تا نیامدهاند...
اصلا من دارم یک چیزهایی مینویسم که هنوز خودم مبهوت این هستم میشود، بشود یا شده است و این من هستم که نشدنی کردهام.
من اینها را نه خیلی میفهمم، نه انجام دادهام. اما این را درک میکنم که کارها روح دارند.
ظاهر خیلی از کارها آباد است اما بیسرانجام است و کسل کننده.
چون روحِ کار افتضاح است!
این کارهای مهدی ساده است اما یک روحی دارد که هرکس انجام بدهد نوش جانش شیرینیاش.
هرکس هم مثل من اهلش نباشد، خب خودش کاسۀ خالی برداشته و برده.
یک عمر کاسۀ خالی دستم بوده است.
شاهرخ دارد میآید. دفتر و دستکم را میگذارم زمین، هر چند دلم میخواهد بنویسم.
هیچ وقت مثل این روزها عطش نوشتن نداشتم اما الان حسم موج برداشته انگار که مدام خودش را به قلم و کاغذ میکوبد و میشود این سیاه مشقهایی که دوستشان دارم.
تا غروب میمانیم میان سنگ و سرمای کوه. شب شاهرخ مجبورم میکند تا بیایم خانهشان و خودش هم به مادرم میگوید که برای حکم دادگاه کار داریم.
البته میگوید:
- مادرت غصه نخورد، نفهمد پسرگیجی دارد.
دستمزد کارش هم مجبورم کرده که هر آنچه مینویسم همانشب بخواند.
حالا هم منتظرم بخواند و با خاک یکسانم کند.
- این زردچوبه و روغن و خرما رو میذارم روی پات و میبندم. پولشم حساب میکنم.
حالا هم ساکت باش میخوام بخونم.
خوابم میآید. امروز روز سختی داشتهام، چه از نظر فشار روحی که مهدی به من آورد و چه این کوهنشینی زیاد...
⏳ادامه دارد... ⏳
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ...✋✨
✨سلام بر تو ای نور خداوند که هدایت یافتگان به مدد آن ، راه را از بیراهه می شناسند و مومنان به یمن آن نجات مییابند.
🌱 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
🎭 📜 کارگاه آموزشی نمایشنامه نویسی
⬅️ مدرس: امیر امیری
(نویسنده رادیو نمایش و کارگردان تئاتر)
⬅️ مبلغ ثبت نام: ۷۰.۰۰۰ تومان
‼کـارگـاه 2 روزه و ظــرفیت محـدود میباشـد.
📅 زمـــان کارگاه: 5 شنبه و جمعه 18 و 19 اسفند ماه
🏢 مکان کارگاه : خیابان علوی، حوزه هنری انقلاب اسلامی کاشان
⬅️ثبتنام از طریق لینک:
https://b2n.ir/f79643
#نمایشنامه_نویسی#تئاتر#
________________________________________
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem