eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
673 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
برای هر چیزی که میخوای تلاش کن نه آرزو 🙃🦋 🌺https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🌺
خبری خوش در راهه 🤩🤩🤩 منتظر باشید😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ویژه♨️ 🎥 نمایش فیلم آسمان غرب 🌹شرح مجاهدت های شهید شیرودی 🏢چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳/ساعت ۱۵:۴۵ 💳 بهای بلیط ۶۰ تومان 👌تخفیف ویژه ۲۵ تومان ________________________ 📌مهلت ثبت نام تا دوشنبه ۲ اردیبهشت 📌ظرفیت محدود 📌حضور مجردی ، گروهی ،خانوادگی 📌اولویت با ثبت نام گروهی ______________________ 💥ثبت نام با عضویت در کانال 👇 🚩هیات جامع دختران حاج قاسم https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
❌ثبت نام نمایش فیلم سینمایی آسمان غرب 👇👇👇👇👇👇👇 🅰مرحله اول : تعیین تعداد گروه بازدید کننده و واریز مبلغ به ازای هر نفر ۲۵ تومان و گرفتن عکس از فیش واریزی به شماره کارت بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۱۳۹۸۵۲۹۲۴ بنام فاطمه زارع جمال آباد ______________________ 🅱مرحله دوم : ورود به لینک ثبت نام و بارگذاری عکس کم حجم در قسمت پایانی فرم👇 https://formafzar.com/form/i33s7 _____________________ 🆎۳_ جهت اطمینان از ارسال مبلغ ،عکس واریز را به آیدی زیر نیز ارسال نمایید. :👇 @fa82zaa 🆑۴_ جهت بازدید خانوادگی ، همزمان با نمایش فیلم آسمان غرب، فیلم سینمایی ایلیا ویژه خردسالان و نوجوانان در سینما پخش میشود ( اخذ بلیط ایلیا در ورودی سینما با خود افراد می باشد) _________________________ 🚩هیات جامع دختران حاج قاسم https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 عصباني از پای سفره بلند شدم و با صدای بالا رفته ادامه دادم. من - برو بهشون بگو دعا کنین که بلایي سر امیرمهدی نیاد که اونوقت تا پویا رو بالای دار نفرستم یه دقیقه هم آروم نمي شینم. مهرداد ناباورانه نگاهم کرد و با تعجب صدام کرد. -مارال! انقدر عصباني بودم که نتونم جلوی سرازیر شدن کلمات به دهنم رو بگیرم انگشتم رو به طرفش گرفتم و ادامه دادم. من - اگر قراره زندگي من جهنم بشه بذار خودمم کاملش کنم . مطمئن باش امیرمهدی چشم باز نكنه خودم طناب دار رو مي ندازم گردن پویا . به خداوندی خدا قسم! و در مقابل چشمان بهت زده شون به طرف اتاقم رفتم. وقتي همه ی دنیای آدم گیر دوتا چشم باشه که آیا باز ميشه یا نه ، جنون اولین راهیه که توش قدم مي ذاره. مگر نه اینكه خدا گفته بود قصاص در مقابل قصاص ؟ پس اگر چشمای دنیای من برای ابد بسته ميشد از قصاص پویا نمي گذشتم . فقط کافي بود اتهامش مبني بر اقدام به قتل ؛ تو دادگاه محرز بشه. وارد اتاق که شدم یه راست رفتم و با عصبانیت روی تختم نشستم . فشاری که از عصبانیت به تختم آوردم باعث شد که صدای قیژ قژ تخت بلند شه . من اما بي تفاوت بهش ، با پاشنه پا ، لگدی هم نثارش کردم که صدای ناله ش بیشتر شد. زانوهام رو تو شكم جمع کردم و سرم رو یك وری روش گذاشتم. حرص داشت ، اینكه یه آدم حاضر نباشه اشتباه خودش و پسرش رو قبول کنه . انگار پسر اون فقط پسر بود ، احتمالا ً امیرمهدی فرزند هیچ پدر و مادری نبود که نگرانش باشن و عزیز کسي هم نبود که چشمای بسته ش آوار سقف روزهاش باشه. از دست مهرداد هم ناراحت بودم . به جای اینكه به اون مردك بگه "هری "، ایستاده بود و باهاش حرف زده بود و تازه بهش قول داده بود با خونواده ی امیرمهدی حرف مي زنه. لبخند تلخي زدم . باید تو خواب مي دیدن که بذارم پویا قصردر بره. زیر لب زمزمه کردم "حالت رو جا میارم پویا ، مطمئن باش " در اتاق بدون اینكه کسي اجازه ی ورود بگیره ، باز شد و پشت بندش قامت مامان پدیدار. در همون حالت ، نگاهش کردم که به سمتم مي اومد . نگاهش مستقیم بهم بود و مطمئن بودم اومده تا آرومم کنه آروم کنارم نشست و تخت کمي بیشتر به پایین رفت . ساکت چشم دوختم بهش . اونم چند دقیقه ای نگاهم کرد و بعد از کشیدن یه نفس عمیق لب باز کرد: -الان از چي عصباني هستي ؟ نگاهش کردم و طلبكار گفتم: من - نباشم ؟ مامان - باش . ولي دلیلش رو بگو. سرم رو بلند کردم و با اخم گفتم: من - مهرداد به جای اینكه با یه تیپا اون مرده رو از محیط کارش بندازه بیرون وایساده باهاش حرف زده. اخمي کرد: مامان - من شما رو اینجوری تربیت کردم ؟ که به دیگران بي احترامي کنین ؟ من - اون مرد لایق احترامه ؟ مامان سری به طرفین تكون داد و در همون حال پرسید: -پدر رو به جرم پسر مي کشن ؟ دوباره صدام بالا رفت: من - اون پسر زیر دست همین پدر ، بزرگ شده. مامان - اگر من کار اشتباهي انجام بدم تو به جای من باید جواب پس بدی ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem