eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
962 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 دیگه نگران چي هستي ؟ آروم گفتم "هیچي "و با تكون دادن سرم حرفش رو قبول کردم . نمي خواستم روی پدرشوهرم ، مرد مهربون روبه روم رو زمین بندازم. با پویا تماس گرفتم و گفتم روز بعد بیاد خونه م ، تنها . بدون مرجان و سمیرا. دو روز مونده بود تا تاسوعا. از وقتي به پویا زنگ زدم حس بدی تو وجودم شروع به رشد کرد. نسبت به حضورش حس خوبي نداشتم . من به خوبي مي شناختمش و مي دونستم چجور آدمیه و عجیب مطمئن بودم این شخص درست بشو نیست. از همون موقع بود که سرفه های امیرمهدی هم شروع شد . با اولین سرفه ش مثل برق گرفته ها پریدم تو اتاق و بهش زل زدم. باورنكردني بود این سیر خوب شدن و این فرمانروایي پي در پي مغزش . انگار مغزش در حال دویدن و رسیدن به اوج فعالیتش بود. دومین سرفه رو که زد با اینكه از درد چهره ش تو هم بود ولي لبخندی از سر شوق زدم و به سمتش رفتم . از پشت گردن تا کمرش رو شروع کردم به ماساژ دادن و در همون حین گفتم: من –آروم مي شي . اولشه عزیزم . آروم آروم نفس بكش . دیگه از امشب خیالم راحته نفست نمي گیره. نفس عمیقي از ته دل کشیدم . انگار خدا داشت ذره ذره حس آرامش رو با خوب شدن تدریجي امیرمهدی به وجودم تزریق مي کرد. اما حس دلشوره از حضور روز بعد پویا نميذاشت تمام و کمال لذت ببرم . من مي ترسیدم .. واقعاً مي ترسیدم از اینكه اینبار هم از این وارد کردن پویا به زندگیم هیچ خیری نبینم و باز برام شر درست کنه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem