eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 چشم بست : امیرمهدی –ببررووو... پر حرص نگاهش کردم. پر درد نگاهش کردم. این چه حكمتي بود که ما گرفتارش شدیم ؟ چشم باز کرد: امیرمهدی –ببررووو... فقط نگاهش کردم. چرا نمي گفت "بمون "؟ صدای زنگ آیفون خبر از اومدن محمدمهدی داد. بلند شدم و مثل آدمایي که روح از بدنشون در حال جدا شدنه رفتم به طرف آیفون . در رو باز کردم و با همون حالت به اتاق امیرمهدی برگشتم: من –بعداً حرف مي زنیم. با باز و بسته کردن چشمش حرفم رو تأیید کرد. *** در آهني حیاط رو باز کردم و وارد شدم. به قدری بي حس و حال بودم که سر کلاس دوبار مسئله ی بچه ها رو اشتباه حل کردم . همه ی فشارهای وارد شده به اعصابم یك طرف و این سوتي سر کلاس یه طرف . اشتباهم رو بچه ها بهم تذکر دادن و این یعني فاجعه. وقتي شاگرد اطمینانش رو به معلم از دست بده باید فاتحه ی اون معلم رو خوند . با اینكه سربسته بهشون توضیح دادم که مشغولیات ذهنیم باعث اشتباهم شده اما نگاه بعضیاشون چندان امیدوارکننده نبود. سلانه سلانه به طرف پله ها رفتم و وارد راهرو شدم تا بي صدا برم بالا . احتمال مي دادم محمدمهدی تو خونه باشه برای همین اول زنگ طبقه ی بالا رو زده بودم و بعد خودم در حیاط رو با کلید باز کردم. هنوز از پیچ طبقه ی پایین رد نشده در باز شد و باباجون در چهاچوب در ایستاد . سریع سلام کردم. لبخندی زد: باباجون –سلام باباجان . خسته نباشي . ميدونم خسته ای ولي مي شه چند دقیقه بیای اینجا ؟ کارت دارم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem