eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 مسافت خونه تا بیمارستان فقط یه چیزی تو سرم زنگ مي خورد .. اینكه حق ندارم زنجیری باشم به دست و پای امیرمهدی. دردناك ترین زمان تو زندگیم داشت رقم ميخورد . پنجه های تلخ احساس قلبم رو فشار مي داد و نفسم لایه لایه شده بود. کار خاصي که مي خواستم انجام بدم در حال شكل گیری بود . بزرگترین تصمیم زندگیم ! رها کردن امیرمهدی از قید و بندی که براش تنیده بودم. روز تولد من مي تونست آغاز دوباره ای باشه برای امیرمهدی . تولد من با تولد امیرمهدی در دنیایي دیگه همگام مي شد . مي دونستم که از این کارم خوشحال مي شه. به حرف مامان رسیدم . ایثار عاشقانه ! .... شادی معشوق..... دستام رو دو طرف سرم قفل کردم . دلم به طرز ناجوری مي گفت تن نده به رفتنش . که بي امیرمهدی تپیدن مشكله و من با سماجت بهش مي توپیدم "که من در برابر خواست خدا باید چیكار کنم ؟ وارد بخش شدم و یه راست رفتم سراغ پرستاری که داشت با تلفن حرف مي زد . بدون اینكه تلفن رو قطع کنه نگاهم کرد . ملتمسانه گفتم: من –مي تونم برم اتاق شوهرم ؟ خواهش مي کنم ! زود میام بیرون . جواب کسي که پشت خط بود رو داد و همونجور سری برام تكون داد به علامت مثبت . انگار حرفش و شخص پشت خط انقدری مهم بود که نخواد با سر و کله زدن با من به خاطر بي وقت رفتنم ، وقتش رو هدر بده و زماني رو برای حرف زدن از دست بده. با تكون سرش سریع به سمت اتاق پرواز کردم . با عجله در رو باز کردم و وارد شدم . خط نگاهم رو بیني ش به انتها رسید 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem