eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
916 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 لبخندي زدم و برگشتم . لبخندش ، همون که براي من خلاصه ي بهشت بود ؛ رو لبش خودنمایی می کرد . امیرمهدي – قصد جونم رو کردي ؟ اروم اومد به سمتم . دستم رو گرفت و وادارم کرد چرخی بزنم . هنوز کامل به سمتش برنگشته ، میون دستاش محسور شدم . آروم کنار گوشم زمزمه کرد . امیرمهدي – شیطونه می گه بی خیال جمعیت بیرون بریم دور دور ! خندیدم . من – مگه شیطون جرأت داره با تو حرف بزنه ؟ سرش داخل موهام فرو رفت . نفس عمیقی کشید . امیرمهدي – شیطون که نه ولی بعد کلی سختی رسیدن بهت خیلی لذت داره برام. امیرمهدي – چقدر این خوشگله ! سرم رو چرخوندم ، ببینم منظورش چیه که دیدم خیره ست به ماه گرفتگی روي سر شونه م . یه ماه گرفتگی کوچیک . من – از روزي که به دنیا اومدم این نشونه رو دارم . امیرمهدي – خیلی خوشگله . دوسش دارم . امیرمهدي – مارال ! برگشتم و .... با صداي تقه اي به در به سمت در اتاق برگشتیم. امیرمهدي کلافه دستی به صورتش کشید و به شخص پشت در که بی وقفه در می زد " بله " اي گفت . در اتاق چند سانتی باز شد و دستی حاوي گوشی من وارد اتاق شد. صداي نرگس هم پشتش . نرگس – ببخشید . ولی گوشی مارال چندبار زنگ خورد . گفتم شاید کسی کار واجبی داره . آروم رفتم و گوشیم رو گرفتم . تشکري هم کردم . نرگس که دوباره در اتاق رو بست ، گوش تو دستم صداش بلند شد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem