فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من وقتی ظرف میشورم و
به قابلمه ها میرسم 😂😂
#طنز
#لبخند
•●°•
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
از
همونجاشروع کن
که خیلیا رها میکنن :) 🤍😌
#دخترونه
#انگیزشۍجات
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نظرم نباید آرزو کنی هیچ وقت شکست رو تجربه نکنی یا کسی بهت نارو نزنه. نباید از دنیا بخوای همیشه آدمای دورت خوب بمونن. اگه این بلا سرت نیاد هیچ وقت تبدیل به یه آدم قوی و منطقی و جنگجو نمیشی. باید مثل الماس انرژی و گرما و فشار رو تحمل کنی. اگه امروز خودتو آدم منطقی میدونی مدیونِ تمام آدم هایی هستی که یه جایی از زندگیت با کارشون بهت فهموندن از هیچ کس جز خودت توقع نداشته باش🌱 .
#انگیزشی
#تجربه_شکست✨
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
من چند وقت پیش دندون درد شدیدی گرفتم از یه طرف مامانمم خونه نبود و خونه ی خالم بود 🙃زنگ زدم دندونپزشکی یه نوبت بگیرم
خانم منشی که گوشی رو برداشت گفت جانم بفرمایید 😄
منم هم به خاطر درد دندون و هم اینکه هول شده بودم بجای اینکه بگم یه نوبت میخوام گفتم سلام خانوم من یه فرصت میخوام 😑 بعد دیدم گند زدم گفتم نه ببخشید یه مهلت میخوام 😅 آخرش خانومه باخنده گفت بابا فهمیدم یه نوبت میخوای دیگه 😁منم از خجالت مردم برای لحظاتی درد ندونم کلا یادم رفت😐🤣
قیافه ها :)
قیافه خودم = 😅
قیافه منشیه = 😁🤣
قیافه دیوار = 😳
#سوتی😆
🙃https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
[هرگاه میخواهی به چیزی برسی، چشمهایت را باز نگه دار، تمرکز کن، و مطمئن باش که دقیقا میدانی چه میخواهی. هیچ کس با چشمهای بسته به هدف نمیرسد.🌱💫
#انگیزشی✨
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🔆شرف همپاست با درد فلسطین🔆
🔰همزمان با سراسر کشور ، اجتماع مردمی دارالمومنین کاشان
در حمایت از کودکان مظلوم غزه🇵🇸
⏱شنبه ۲۷ آبان ماه ساعت ۱۵
⛲میدان ۱۵ خرداد کاشان
#غزه
#حمایت
🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🌪طوفان الاقصی🌪
🚩حمایت جهانی از کودکان مظلوم فلسطین
💯 حضور مردم دارالمونین کاشان
🇮🇷 شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲/ساعت ۱۵ 🇮🇷
↙️میدان ۱۵ خرداد↘️
____________________________
❌پیشنهادات فرهنگی و رسانه ای :❌
1⃣اطلاع رسانی مبلغین و موثرین و بدنه های مردمی
2⃣تیم رسانه ای مردمی و خانگی جهت دعوت به مراسم و همدردی با مادران و پدران فرزند از دست داده
3⃣پویش فریاد عروسک ها : تهیه عروسک دختر و پسر های کفن شده در سطح وسیع
4⃣حضور و تاکید بر حضور مادران و کودکان و خصوصا همراهی قشر خاکستری جهت شرکت
5⃣نقاشی پرچم فلسطین بر صورت کودکان و خردسالان
6⃣چاپ تصاویر کودکان شهید غزه در دست مادران و فرزندان و همچنین مغازه ها و مدارس و کوچه ها و خیابانها
7⃣تهیه ویدیو های کوتاه با گوشی از کودکان و نونهالان و خانواده های شهدا جهت دعوت به تجمع
8⃣انعکاس اخبار و تصاویر ناب تجمع بصورت زنده و جریانی در گروههای خانوادگی و محلی و اداری و شهرستان و ملی
9⃣حضور گروهی کودکان و نونهالان و نوجوانان حتی المقدور بصورت گروهی و با نمادهای ایثار و شهادت
🔟استفاده از نمادهای جبهه مقاومت مثل چفیه عربی و پرچم های مقاومت
1⃣1⃣تهیه پوسترهای دست نویس و خلاقانه ، نمادهای عروسک استکبار منحوس
2⃣1⃣حضور گسترده هیات ها و تشکل های فرهنگی و گروههای دخترانه
3⃣1⃣انزجار اصلی از آمریکای جنایتکار بعنوان حامی استکبار و شناخت درماندگی اسرائیل غاصب از جبهه حق
استفاده از هشتک جهانی 👇
#محور_خباثت
#فریاد_عروسک_ها
#GreatSatan
🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_پنجاه_و_نهم
حس کردم صدای امیر مهدي جدی تر شده.
امیرمهدي –منو خانومم قبلا در این باره حرف زدیم.
با اینکه خوب جواب پویا رو داد اما میترسیدم بهش نگاه کنم .
می ترسیدم بزنه تو گوشم .
حرف پویا مطمئناً بت نجابت و حس
امیرمهدي رو نشونه گرفته بود و نگرانم کرده بود از برداشت جدیدي که امیرمهدي ازم داشت .
که نکنه تو ذهنش شده باشم یه
مارال بی بند و بار و هوس
بازي که هر دم عاشق و شیفته ي یکی میشه !
که اگر چنین می شد بی شک مرگم حتمی بود !
خنده ي پویا حالت تمسخر امیزي به خودش گرفت .
خودش رو کمی عقب کشید .
و چشماش رو تنگ کرد .
پویا – پس اینم گفته که من ، عروسی مهرداد دعوت بودم و با من برگشته خونه، نه ؟
و چشماش رو بست و انگار چیز خیلی خاصی رو یادآوري کرده
باشه یه " هوم " کشیده و بلند گفت .
پوبا:نمیدونی چقدر قشنگ شده بود عروسی.
به حدی صورت امیرمهدي سرخ شده بود که هر آن امکان انفجارش بود.
پویا چشم باز کرد و لبخند موذیانه اي به نگاه ناباور و شوکه ي من زد .
من این مورد رو یادم رفته بود .
اون رو یادم رفته بود !
دوباره برگشت سمت امیرمهدي .
پویا – خب . از دیدنت خوشحال شدم . مزاحمتون نباشم .
برسین به نامزد بازیتون .
و با همون پوزخند بدي که رو لباش بود ، دست تکون داد و رفت
مبهوت به رفتنش نگاه کردم .
پویا فاتحه ي کل زندگیم رو یه جا خوند .
نفسم از فشار زیادي که از حرفای پویا بهم وارد شده بود و صورت سرخ امیرمهدی
داشت بند می اومد .
خدا لعنتت کنه پویا .... خدا لعنتت کنه .!
اشک تو چشمام حلقه زد ..
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصتم
خدا لعنتت کنه پویا .... خدا لعنتت کنه .!
اشک تو چشمام حلقه زد .
گرداب هولناکی بود .
و هر لحظه در حال غرق شدن ؛ بیشتر و
بیشتر فرو می رفتم .
پویا خیلی خوب جنس آدمایی مثل امیرمهدي رو می شناخت یا به
طور حتم از حساسیت هم جنساش خبر
داشت که راحت و بدون زحمت امیرمهدي رو به هم ریخت و رفت .
رفت تا بشینه و تماشا کنه مرگ آرزوهاي من رو .
و من موندم ، و چشماي خیره م به زمین
و تنگی نفسی که هر لحظه بیشتر میشد.
دلم می خواست حرف بزنم و از خودم دفاع کنم .
واي که حالم به هم خورد از تصوري که میتونست تو ذهن
امیرمهدي جون گرفته باشه .
پویا خیلی قشنگ گند زده بود به
نجابتم .
با کشیده شدن آستین مانتوم ، چشم به امیرمهدي دوختم که داشت می رفت
و من رو هم دنبال خودش می کشید .
پاهام یاراي رفتن نداشت و اجبار داشتم به رفتن .
نمی فهمیدم پاهام از چی فرمون می گرفت که به خوبی دنبال امیرمهدي روون بود .
از پاساژ خارج شدیم .
بدون اینکه من یه لحظه چشم از امیرمهدي
عصبی برداشته باشم یا بتونم با دیدن اطراف
موقعیتمون رو درك کنم .
من فقط و فقط امیرمهدي رو می دیدم که با عصبانیت راه می رفت
و من رو هم با خودش می برد .
مات اخماش بودم و چشماي ....
نه .... من چشماي امیرمهدي رو اینجوري نمی خواستم . اینجور
بی تاب ، عصبی ، قرمز ، و پر از حس بد
کاش به جاي سکوت ، حرف می زدم و براش توضیح می دادم .
شاید کمی آروم می شد . اما سکوت من
دردناك ترین جوابی بود که براي بی رحمی هاي پویا داشتم !
بی رحم نبود ؟
نبود که اینجور زندگیم رو به هم زد ؟
انگار با دستاي خودش زنده به گورم کرد .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_یکم
بی رحم نبود ؟
نبود که اینجور زندگیم رو به هم زد ؟
انگار با دستاي خودش زنده به گورم کرد .
به ماشین که رسیدیم با خشم در جلو رو برام باز کرد و بدون اینکه
منتظر سوار شدنم باشه ، ماشین رو دور زد .
بدون نگاه بهم ، در رو باز کرد و زودتر از من سوار شد .
اروم نشستم .
باز هم بی حرف .
باز هم با ترس .
می زد تو گوشم ؟ .. شاید .
دیگه تو مکان عمومی نبودیم .
می تونست به راحتی عکس العمل نشون بده .
با حرص سوئیچ رو داخل جاش فرو کرد و بعد هم کمربندش رو بست .
پاش رو گذاشت رو کالچ و دنده رو خالص کرد .
انقدر حرص تو رفتارش قابل حس بود که نمی تونستم چشم از
کاراش بردارم .
سوئیچ رو نیم دور چرخوند .
اما انگار حرصی که سر سوئیچ و
ماشین خالی کرد ، براش کم بود که سرش رو کمی به سمتم چرخوند .
انگشت اشاره ش رو بالا آورد و گفت .
امیرمهدي – فقط کافیه بگین هر چی گفت دروغ بوده .
انقدر به راست گوییتون اعتماد دارم که هیچ توضیحی درباره ش نخوام .
حتی دلیل اون حرفا رو .
همینجا هم چالش می کنم هر چی شنیدم
رو .
صداش جدي بود و خشک .
دور از امیرمهدي اي که من میشناختم .
واقعاً خودش بود ؟
من چه جوابی داشتم بدم ؟
دروغ میگفتم و همین اعتمادش به راستگویم رو هم زیر سوال می بردم ؟
بت مارال براي امیرمهدي شکسته بود ، دیگه نیاز نبود خودم
بیشتر از این خردش کنم .
پس سکوتم بهترین جواب بود .
سر به زیر سکوت کردم و تو دلم حسرت خوردم که کاش اون لحظه آخر دنیا بود !
که دیگه هیچ زمانی رو در
پی نداشت براي تحمل این شرایط .
سکوتم رو که دید با خشم ، ماشین رو روشن کرد و با سرعت حرکت کرد .
خیلی زود دنده ي یک ماشین شد دو ، و پشت سرش شد سه ... شد
چهار ... و عقربه ي سرعت سنج ماشین لحظه به لحظه بالاتر رفت .
کمی تو خودم جمع شدم .
نه از ترس که از سرعتی که براي جدا
شدنمون از هم خرج می کرد .
انقدر براش غیر قابل تحمل شده
بودم ؟
سرعت براي زودتر جدا شدنمون نشون میداد که ممکنه وصلی
در پی نداشته باشه .
جلوي در خونه مون که رسید با شدت ترمز گرفت .
و بدون حرفی خیره شد به رو به روش ....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_دوم
جلوي در خونه مون که رسید با شدت ترمز گرفت .
و بدون حرفی خیره شد به رو به روش .
هنوز در سکوت بودم .
و نمی دونستم براي پیاده شدن باید بگم "
خداحافظ " ؟
جوابم رو می داد ؟
مردد دست بردم سمت دستگیره .
که شاید خودش با گفتن " به
سلامت " یا یه " هري " از سر خشم بهم
بفهمونه همه چیز راحت تر از خوردن یه لیوان آب به آخر رسیده.
اما حرفش چیزي بود غیر از اونچه که تصور داشتم .
امیرمهدي – روزه ي سکوت گرفتین ؟
برگشتم و نگاهش کردم .
سکوتم رو نمی خواست .
با اینکه حرفش رو پر حرص گفته بود ،
جواب دادم .
من – واژه هاي ذهنم ردیف نمی شه !
روش رو برگردوند .
کاش اینبار هم می تونست گذشت کنه . مثل دفعات قبل .
شاید بدعادت شده بودم از بس در مقابل هر حرفی کوتاه اومده بود !
شاید هم اینبار همه چیز فرق داشت .
تکیه دادم به پشتی صندلیم .
آروم گفتم .
من – حوا هم گناه کرد .
ولی آدم تنهاش نذاشت .
برگشت و نگاهم کرد .و خیلی سریع و خشک گفت .
امیرمهدي – من پیغمبر نیستم !
سکوت کردم .
حرفش به اندازه ي کافی قابل فهم بود که تعبیرش نشون دهنده ي فرق داشتن اوضاع این دفعه بود .
چشماش رو کمی تنگ کرد .
امیرمهدي – چه انتظاري دارین ؟
انتظار ؟ .... دلم معجزه می خواست . از همونایی که هر بار یه
جورایی نذاشته بود حلقه ي اتصالمون قطع بشه .
گرچه که اینبار گویی کارد تیزي به طناب قطور ارتباطمون خورده بود .
کاملا ً معلوم بود که نمی خواد کوتاه بیاد . کاملا ً معلوم بود این تو بمیري از اون تو بمیري ها نیست .
که یه بار جستی ملخک ، دوبار جستی ملخک ؛ دفعه ي سوم تو مشتی
ملخک .
لبخند زدم ، تلخ ...... تلخ
تلخ ...
معجزه هاي خدا تموم شده بود .
من ندانسته همه رو خرج کرده
بودم و حالا با دست خالی کاري از پیش نمیبردم .
سري به طرفین تکون دادم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_مولایمن
🌸ای که بی نور جمالت نیست
عالم را فروغی
تا به کی در ظلّ امر غیبت
کبری نهانی
پرده بردار از رُخ و ما مردگان
را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و
جان جهانی
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
سلااااااااااااااام رفقا جان 🤚☺️
صبحتون بخیر
روزتون سرشار از اتفاقای قشنگ
لبتون خندون دلتون شاااااااد 😍
@heyatjame_dokhtranhajgasem
غار بره زرد
غار بره زرد که با نامهای کنا تاریکه و کنا نام نیز شناخته میشود، با ابعادی عظیم، از جاهای دیدنی ایلام در ارتفاعات کوه سیوان است. ارتفاعات سیوان در ۳۵ کیلومتری مسیر ایلام-درهشهر و در نزدیکی روستای پاکل قرار دارد.
#ایلام
#غار_بره_زرد
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#اطلاعیه
🔰مراسم تجمع و راهپیمایی
✊حمایت جهانی از کودکان مظلوم فلسطین
🚨زمان: شنبه ۲۷ آبان۱۴۰۲ در سراسر کشور
در راستای ادامه پویش جهانی #فریاد_عروسک_ها
🇵🇸شرف همپاست با درد فلسطین🩸
✊همزمان با سراسر کشور ، اجتماع مردمی دارالمومنین کاشان
در حمایت از کودکان مظلوم غزه🇵🇸
⏱شنبه ۲۷ آبان ماه ساعت ۱۵
⛲میدان ۱۵ خرداد کاشان
‹💠⃟🇮🇷› https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
گُفـت:
+میدونۍچرٰامیگیمرِفیقشَھید..!؟
-خیلۍکمَڪتمیکُنِہ..🤔!'
+بَراۍاِینڪہرِفیقرویرفیق
اثَرمیزارِھシ✋🏻!'
مَعرِفَتبِھخَرجمیدهوَ
یہࢪوزبـِہرَسـمِرِفٰاقَتمیبَرَتت
پـیشخودش!
#شهیدانه
⊰᯽⊱┈╌❊♥❊╌┈⊰᯽⊱
『 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#تلنگراته
حداقلکاریکه
امروزمیشهانجامداد
براثباتانتظارمون..'
برااومدنمهدیزهرا..'
اینهکهیهامروزُگناهکمترکنیم..!!🚶🏻♂
-هزینه..؛
پاگذاشتنرونفسسرکش.."
ــ|🌙
-نتیجهعمل..؛
«لبخندرضایتمهدیزهرا..!!🙂»
میارزهبهلبخندیکهمیاد
روچهرهمبارکمولامون.."☝️🏻
امروزیهگناهکمترکنیم!
⊰᯽⊱┈╌❊♥❊╌┈⊰᯽⊱
『 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem