eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 عبدالمهدی براي نوزادش زمزمه ميكرد (اين را در پرانتز براي خودم مينويسم كه حتي روخواني قرآن را درست بلد نيستم، دوست دارم لذتي كه عبدالمهدي از خواندن قرآن ميبرده را متوجه شوم.) بعد هم اولين جا بردش گلزار... با شهدا بايد مانوس بشوند فرزندان عبدالمهدي! ادواردو هم بعد از اينكه دكتراي اديانش را ميگيرد، يكبار كه داشت در كتابخانهاي بزرگ قدم ميزد نگاهش به كتابي ميافتد كه خاك گرفته بود، باز ميكند و مي خواند. كم كم پيش ميرود ميبيند كه محتوايي دارد اين كتاب كه تا به حال ميان صدها كتابي كه راجع به اديان و فلاسفه و انديشهها خوانده متفاوت است! ادواردو قرآن ميخوانده و قرآن، ادواردو را به عمق خودش ميكشيده است. بعد از آن بود كه ادواردو حالي متفاوت پيدا كرد، رفت دنبال انديشة برتر. مسيحيت را مي دانست و خودش مسيحي بود. يهود را خوانده بود و مادرش يهودي بود. از بودا و زرتشت و... هم خوانده بود. پس چرا در دانشگاهش از اسلام اينطور نگفته بودند؟ ادواردو ميانديشيد كه يهود دين الهي است و موسي حق است. مسيحيت دين الهي است و عيسي پيامبر خداست و اسلام هم دين الهي است و محمد مصطفي فرستادة همان خدا. خداي زرتشت، موسي، عيسي و محمد! ادواردو اما ميديد دقيقترين كلمات، عميقترين باورها، درستترين انديشهها، راستترين راه را در مفاهيم قرآن است. حس ميكرد كه زرتشت ابتداي راه بود یهودیت و مسيحيت ميانه راه و اسلام قله مسير انسان است. راه و روش كامل ارتباط خدا و انسان، نتيجه خلقت و زندگي انسان را در اسلام پيدا كرده بود و عطش روحش به آب چشمه سيراب ميشد! ادواردو دوستش كنت لوكا را هم هشيار كرد؛ دو پسر فوق پولداري كه رفتند دنبال سعادت! مقابل ادواردو، عبدالمهدي بود با حداقل زندگي، او هم رفت دنبال سعادت. زندگي فوق تصور سادة عبدالمهدي با حقوق سپاهش كه بين خانواده فقرا قسمت ميشد، همان موتور، همان لباس، همان منش... ميخواست از سيرجان بيايد كرمان يا برعكس، كنار خيابان ماشين ميگرفت، ماشين بيتالمال... نه به نظرم فرقي بين ادواردو و كنت لوكا و عبدالمهدي نبود؛ هر سه همة دنيا را گذاشتند كنار! ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
۳۰ تیر ۱۴۰۲
سه قسمت جبرانی از رمان تقدیم نگاهتون☺️
۳۰ تیر ۱۴۰۲
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارش اولین دوره دختران راهیان پیشرفت و امید 🕰️سه شنبه ٢٧ تیرماه ١۴٠٢ 🏡 کاشان https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
۳۰ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۱ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۱ تیر ۱۴۰۲
۳۱ تیر ۱۴۰۲
«وَ أَنْ لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. (النّجم: ۳۹و ۴٠) و نیست از برای انسان مگر کوشش و تلاشی که انجام داده است و قطعاً ثمره کوشش و تلاش خود را خواهد دید.» 🥇نوجوان بسیجی سرکار خانوم یاسمن انصاری کسب مقام اول در رشته نینجارنجری و انتخابی استان اصفهان را به شما تبریک و تهنیت عرض نموده و از خداوند منان توفیق و موفقیتتان را در مسابقات کشوری مسئلت داریم. «معاونت ورزشی» 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
۳۱ تیر ۱۴۰۲
💌 آرامش، سهم دل‌هایی ست که نگاهشان به سمت خداست... 🤲🇮🇷 ┄┄•••┄┄•••┄┄•••┄┄ ╭━⊰🌹❀🕊❀🍀⊱━╮ @heyatjame_dokhtranhajgasem ╰━⊰🌹❀🕊❀🍀⊱━╯
۳۱ تیر ۱۴۰۲
بِھِش‌گٌفتَم: ‌ حـٰاجۍمَن‌خِیلےگناھ‌کَࢪدَم..🚶‍♂ فکرکنم‌آقام‌حٌـسِین‌ کلًابیخیـالِ‌مـآشده..!💔 گفت: گناھاٺ‌ازشِمࢪلَعنَت‌الله‌بیشٺࢪھ؟! لَبَم‌ࢪوگازگِࢪِفتَم‌گٌفٺَم: اَستَغفِࢪٌالله،نہ‌دیگہ‌دَࢪاون‌حَد!🌿 گٌفت:شِمراگه‌ازسینہ‌ۍِ حَضࢪَت‌مِیومدپایین‌و توبہ‌میڪࢪد، آقادستشُ‌میگرفت..!✋🏻シ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
۳۱ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. دلم‌ گرفته‌ بود نامت‌ را زمزمہ‌ کردم‌ و سبک شدم ... راست‌ گفت‌ شاعر کھ ؛ یا حسین نام تو بردم ،نه غمی‌ ماند و نه هَمّی بابی‌اَنت‌واُمّی ♥️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
۳۱ تیر ۱۴۰۲
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 فصل باران ٩ از در خانه كه آمديم بيرون، سلما در را چنان كوبيد كه ديوارها لرزيد. هردو عصبي بوديم. من حرفي نزدم، او اما گفت: یه چیزی بگو! نفس گرفتهام را در هواي شب كرمان آزاد ميكنم و به سختي لب باز ميكنم. چي بگم؟ درو محكم كوبيدم! الآن تفاوت زن و مرد كاملاً مشخص است؛ او دلش ميخواهد صحبت كند و من دلم چند ساعتي سكوت ميخواهد، همين الآن هم خدا دارد نگاه من ميكند تا ببيند خودخواهانه پيش ميروم يا هواي يارم را دارم؛ نگاهي به آسمان مياندازم و مي گويم: عصبي بودي خب! چرا جواب بابا و مامانمو ندادي؟ آقا مغفوري به بانو گفته بود كه من جواب پدر و مادرم رو نميدم، حتي اگر منو بزنند، پدر و مادر تو هم همينطورن براي من؛ نميتونم بيادبي كنم! هم شما عصبي بودي، هم اونا، هم من! زد زير گريه، ايستادم وسط كوچه مقابلش. اشكهايش حالم را بد ميكند، قرار نبود اذيت شود، چرا اينطور شد؟ ميگويم: سلماجان! ببين منو، درست ميشه، چرا عجله ميكني؟ اصلاً من ديگه درسمو ادامه نميدم، از فردا هم ميرم دنبال وام و كار، هرچي پدر و مادرت میگن انجام ميدم؛ به شرطي كه گريه نكني. ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
۳۱ تیر ۱۴۰۲