eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.5هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
948 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 فصل باران ٩ از در خانه كه آمديم بيرون، سلما در را چنان كوبيد كه ديوارها لرزيد. هردو عصبي بوديم. من حرفي نزدم، او اما گفت: یه چیزی بگو! نفس گرفتهام را در هواي شب كرمان آزاد ميكنم و به سختي لب باز ميكنم. چي بگم؟ درو محكم كوبيدم! الآن تفاوت زن و مرد كاملاً مشخص است؛ او دلش ميخواهد صحبت كند و من دلم چند ساعتي سكوت ميخواهد، همين الآن هم خدا دارد نگاه من ميكند تا ببيند خودخواهانه پيش ميروم يا هواي يارم را دارم؛ نگاهي به آسمان مياندازم و مي گويم: عصبي بودي خب! چرا جواب بابا و مامانمو ندادي؟ آقا مغفوري به بانو گفته بود كه من جواب پدر و مادرم رو نميدم، حتي اگر منو بزنند، پدر و مادر تو هم همينطورن براي من؛ نميتونم بيادبي كنم! هم شما عصبي بودي، هم اونا، هم من! زد زير گريه، ايستادم وسط كوچه مقابلش. اشكهايش حالم را بد ميكند، قرار نبود اذيت شود، چرا اينطور شد؟ ميگويم: سلماجان! ببين منو، درست ميشه، چرا عجله ميكني؟ اصلاً من ديگه درسمو ادامه نميدم، از فردا هم ميرم دنبال وام و كار، هرچي پدر و مادرت میگن انجام ميدم؛ به شرطي كه گريه نكني. ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 نگاهش کردم . چرا حرفش انقدر شماتت بار بود ؟ منظورش چی بود ؟ طعنه زد یا خواست قدر خودم رو بدونم ؟ چرا انقدر آروم و با طمأنینه ؟ چرا لحنش بد نبود ؟ چرا هزار تا حرف ناجور بهم نزد ؟ کاش یه چیزي می گفت تابهم بربخوره و گریه م بگیره . کاش یه حرفی می زد که دلم آتیش بگیره ولی این همه ساکت و آروم نبود ! دلم می خواست زمین دهن باز کنه و برم داخلش . بغض کردم . دلم نمی خواست ازم ناراحت باشه و لحنش این حس رو بهم منتقل کرد . وقتی ادم کسی رو دوست داشته باشه هیچوقت دلش نمیاد ناراحتش کنه ! و من نا خواسته این کار رو کردم . حالا چه طوري می تونستم از دلش در بیارم ؟ دوست داشتم لب باز کنم و بگم " ازم شاکی نباش . در موردم بد فکر نکن . که به خاطرت روي خیلی چیزها دارم پا می ذارم امیرمهدي . تو و خدات بدجور تو دلم ریشه کردین . بهم سخت نگیرین . گاهی یادم میره باید چیکار کنم . اینجوري راه نرو . اینجوري با دلگیري ازم رو نگیر. نگاهت رو بهم قرض بده . بذار با تکیه بهت راه درست رو یاد بگیرم " انقدر غرق در افکارم بودم که نفهمیدم کی رسیدیم تو خونه ! کی اون رفت و کنار پدرش نشست ! کی من رفتم تو آشپزخونه و به مامان و رضوان ، بی صدا خیره شدم ! هر دو پشتشون بهم بود . وقتی مامان برگشت تا دیس رو برداره و عدس پلو بکشه ، نگاهی به صورتم انداخت . مامان – چی شده مارال ؟ چرا اینجوري شدي ؟ با این حرفش رضوان هم برگشت و نگاهم کرد . نالیدم . من – گند زدم . مامان – چیکار کردي ؟ من – حواسم نبود ، جلوي امیرمهدي با کامران دست دادم . دستاي مامان شل شد و افتاد کنار بدنش . وا رفته نگاهم کرد . مثل کسی بود که منتظر چیز با ارزشی باشه و بهش بگن اون چیز با ارزش دزدیده شده . چشماش پر از ملامت بود . رضوان هم دست کمی ازش نداشت . با دستی که جلوي دهنش گرفته بود با چشماي گشاد شده نگاهم می کرد . حالت هر دو جوري بود که بیشتر بغض کردم . لبم لرزید . من – حالا چیکار کنم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 _اما وقتي دیدم چه حالي داری از حق مادریم گذشتم . گفتم خدا اشتباه کردم . راضیم به رضای خودت ولي خودت بهترین ها روبرای این دختر و شوهرش بخواه . و مطمئنم خدا برای تو و امیرمهدی جدایي نمي خواست . برای همین هم معتقدم این حال امیرمهدی نتیجه ی اون نذر تو نیست ، خدای ارحمن الراحمین هیچوقت برای بنده ش بد نميخواد. چقدر با حرفاش آروم شدم. چقدر خوب تونست بهم بفهمونه حرفا و نظرات خان عمو رو کنار بذارم و حواسم فقط و فقط به خدا باشه . چقدر خوب تونست راضیم کنه که خدا برای من وامیرمهدی فقط خیر مي خواد و این دوریمون هم به خاطر خیر و حكمت خوب خداست این خونواده تك تكشون مایه ی آرامش بودن و من برای داشتنشون باید هر روز و هر ساعت خدا رو شكر مي کردم. من نعمت هایي در کنارم داشتم که گاهي یادم مي رفت حضورشون رو و خودم رو تنها مي دیدم در حالي که اونها هیچوقت من رو تنها نمي ذاشتن. لبخندی زدم و گفتم: -من اگر شما رو نداشتم چیكار مي کردم ؟ دستم رو گرفت و گفت: -تو خدا رو داری . ما فقط وسیله ایم. این خونواده از هر راهي به خدا مي رسیدن . براشون هر چیزی از خدا سرچشمه مي گرفت و در انتها هم به خدا ختم مي شد. و شاید همین اصل زندگي بود ، که از هر چیزی به خدا رسید. وقتی تو وجودمون از روح خدا دمیده شده بود پس باید از هرچیزی حتي خودمون به خدا مي رسیدیدم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem