💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_ششم
من – من می رم داخل ببینم این ست چنده ؟
و با دست اشاره اي به یکی از ست ها کردم .
هر دو " باشه " اي گفتن و من به تنهایی وارد مغازه شدم .
از فروشنده خواستم تا گوشواره و گردنبند مورد نظرم که نگین هاي بزرگ ارغوانی رنگ داشت رو بیاره .
وقتی آورد ، برداشتم و گردنبندش رو از روي لباس گردنم انداختم
و رو به شیشه ي ویترین که پشتش رضوان و
نرگس ایستاده بودن گرفتم تا انتخابم رو ببینن .
با چشم دنبال امیرمهدي گشتم .
کمی دورتر ایستاده بود و نگاه میکرد .
چقدر دلم می خواست نظرش رو
بدونم .
انقدر از اون ست خوشم اومده بود که
می خواستم بخرمش
.
برگشتم سمت رضوان تا تأییدش رو براي خرید بگیرم که از بین
فاصله اي که با نرگس داشت چشمم به پسري
افتاد که کنار دو تا پسر دیگه ایستاده بود و مستقیم داشت من رو نگاه می کرد .
وقتی نگاهم رو به خودش دید ،
با روي هم گذاشتن نوك انگشت اشاره و شصتش ؛ انتخابم رو تأیید
کرد .
نفهمیدم چرا یه دفعه عصبانی شدم .
خوشم نیومد از کارش .
بدم اومد که انقدر حواسش بهم بود .
شاید اگر چند ماه پیش بود این حس ها رو نداشتم .
ولی با حضور امیرمهدي نتونستم به راحتی این کار اون پسر رو هضم کنم .
من تغییر کرده بودم یا حضور امیرمهدي در چند قدمیم اینجوریم کرده بود ؟
بی خیال خرید اون ست شدم .
شاید چون تأیید مردي غیر از
امیرمهدي رو دیدم از خریدش پشیمون شدم .
ست رو تحویل فروشنده دادم و با " تشکري " از مغازي بیرون اومدم .
رضوان دست خالیم رو که دید پرسید .
رضوان – نخریدیدش ؟
من – نه .
کمی عصبانی بودم .
نمی دونستم از کی .
از اون پسر ؟
امیرمهدي؟
یا خودم ؟
فقط می دونستم عصبانیم .
و این حالتم روي حرف زدنم هم تأثیر
گذاشته بود .
دوباره کنار نرگس و رضوانی که از لحن حرف زدنم فهمیده بود
یه چیزیم هست و سکوت کرده بود ، راه افتادم ...
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#صبحتبخیرمولایمن
🤚سلام تمام دلخوشی،
مهدی جان
آدینه آرام رخ میگشاید
و در هر عبور لحظههایش
مرا پروانهوار
گرد حریم یاد تو میچرخاند
سرانجام از راه باز میرسی
و رویای ناتماممان تعبیر میگردد
ودلهای بیسامانمان خوش میشود
و َتَسْتَغْفِرُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی اللَّیْلِ اِذا یَغْشی وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَاْموُنُ
و از او آمرزش خواهی. سلام بر تو هنگامی که بامداد کنی و شام کنی، سلام بر تو در شب هنگامی که تاریکیش فرا گیرد و در روز هنگامی که پرده برگیرد، سلام بر تو ای امام امین⚘(آلیاسین)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
☺️✋سلااااااااام رفقا🌺
صبحتون به خیر
آدینه تون زیبا و لحظه هایتان مملو از عشق و محبتی خدایی ☺️
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جنگل_هیرکانی
یک دقیقه صدای جنگل هیرکانی را بشنوید
جنگلهای مختلط کاسپی هیرکانی یک زیستمنطقه در زیستبوم جنگلهای مختلطِ پهنبرگِ حاشیهٔ جنوبی دریای مازندران و کناره شمالی البرز به مساحت ۵۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع است که در کنارهٔ جنوبی و جنوب باختری دریاچه کاسپین در بخشهایی از ۵ استان شمالی ایران قرار گرفته و در دو کشورِ ایران و جمهوری آذربایجان است.
#مازندران
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
اَگَرڪُلِ دُنیـٰابِگۅیَند..!
چِراۅَبَراۍِچہِچـٰادُربَرسَرمیڪُنۍ؟!
فَقَطمۍتَۅانگُفت:
بَراۍلَبخَندِمِهدۍفـٰاطِمِہ(عج).
#دخترانه
#پروفایل
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem