💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_چهارم
مهره های تسبیح سفیدش دونه به دونه زیر
انگشتاش رد مي شد و ذکری زیر لب ميگفت.
حاج عمو هم با رضا و مهرداد حرف مي زد . حرفي بینشون رد و بدل شد که باعث شد حاج عمو ، پدر امیرمهدی رو صدا کنه و با پیوستنش همهمه ای شكل گرفت.
اخمای حاج عمو بدجور تو ذوق مي زد .
گره بین ابروهاش
بیشتر از یه اخم ساده ی از روی نگراني بود.
با اومدن مامان و بابا ، همهمه ی به وجود اومده بالا گرفت .
و من اینبار حرف ها رو به وضوح مي شنیدم.
صدای بابا بلند بود و واضح.
بابا –تو خودت پویا رو دیدی ؟
مخاطبش مهرداد بود ... ولي خان عمو مداخله کرد.
عمو –داره مي گه گرفته پسره رو زده . بعد شما مي گي خودش پویا رو دیده ؟
چقدر عصبي حرف مي زد .
و تازه این جور حرفش درباره ی مهرداد بود "داره مي گه "یعني برادرم شایسته ی
احترام نبود ؟
صدای اعتراض پدر امیرمهدی خیلي پایین بود.
-آقا داداش!
عمو –نه بذار بگم .
زدن پسرمون رو ناکار کردن . من که روز اول بهت گفتم داداش اینا وصله ی تن شما نیستن!
نگفتم ؟
نگفتم دخترشون به درد امیرمهدی نميخوره ؟
معلوم نیست بین این خانوم و اون به اصطلاح نامزد قبلیش چي بوده که اومده این بچه رو به این روز انداخته!
بابا سعي داشت با بهترین لحن جواب خان عمو رو بده.
بابا –آقای درستكار !
پویا فقط خواستگاری کرده بود و یه
مدت اجازه گرفته بودن برای اشنایي بیشتر . چرا این حرفا رو مي زنین ؟
عمو –اِ ؟ از کجا معلوم که دخترت فیلش یاد هندوستان نكرده باشه ؟
دیده امیرمهدی دست بردار نیست با یه
نقشه ی حساب شده از سر راه برداشتنش.
بابا –این حرفا چیه ؟
مامان با چشمای گریون به طرف طاهره خانوم رفت . و کنارش نشست .
نرگس از کنارشون بلند شد و رفت طرف
دیگه . انگار از بودن مامان ناراحت بود . شاید هم نخواست بشینه و به حرفاشون گوش بده.
نمي فهمیدم مامان چي مي گه ولي طاهره خانوم فقط دست هاش رو گرفت .
بدون اینكه نگاهش کنه.
و این رو گرفتن در عین لمس دست ها یعني چي ؟
چرا مغزم کمك نمي کرد تا تعبیر کنم این حرکات رو ؟
باز صدای داد خان عمو بالا رفت.
عمو –به خداوندی خدا یه مو از سر این بچه کم بشه
دخترت رو به عزا مي شونم!
و بابا فقط نگاهش کرد.
هیچي نگفت .
و من نفهمیدم از سر احترام جواب نداد یا
اینكه مثل خان عمو من رو مقصر ميدونست.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
راه
برگشتی
وجود
نداره
قدر
همه
چیز
و
همون
موقع
بدونید :)
#انگیزشی
🤍https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🤍
میدونی اگه همه هم برن،تنهات بزارن ولی تو خدا رو داری ولی یادت باشه وقتی دورت شلوغه هم خدا یادت نره 🦋💙
#انگیزشی
#خدا
🌺https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🌺
دنبال یه دلیل برای پرواز باش
حتی اگه صد تا دلیل برای سقوط داری...😉
#انگیزشی
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من وقتی نخوام کاریو انجام بدم😅
#طنز
❣https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem❣