eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️چگونه وارد محرم شویم؟ 🔹🔹آیا می‌دانید اثر دهۀ در ما می‌تواند بیش‌تر از ماه باشد؟ 🔸فقط نبوده‌اند که در این مجالس متحول شده‌اند. خوبان هم با امام حسین(ع) به جایی رسیده اند. 🔸آقای قاضی می‌فرمودند: «اگر کسی بخواهد به مقام توحید برسید، راهی جز أباعبدالله الحسین(ع) ندارد.» 🔸لذا ما هر چه ضعف اخلاقی داریم معلوم می‌شود این دهه را درست برگزار نکرده‌ایم. 🔸ما نباید بعد از محرم و عاشورا دیگر مشکلی داشته باشیم. 🔸به امام حسین(ع) بگوییم: ای امام! اگر من از این محرم بیرون بیایم و آدم نشده باشم، دیگر کسی به من نگاه نخواهد کرد. 🔸با این نگاه به مجلس امام حسین(ع) نگاه کنیم. 🔸نه با این نگاه که لطف کنیم و برویم برای امام حسین(ع)گریه کنیم. 🔹🔹اگر ما محرم را درست برگزار کنیم، بعد از عاشورا دیگر نباید مشکلی داشته باشیم. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حی علی العزا حی علی البکاء فی ماتم الحسین (ع) مظلوم کربلا .. 🏴 ༻‌🖤༺‌‌‌🌷༻‌🖤༺‌‌‌ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
شماره: 0⃣7⃣1⃣ پویش «من غدیری ام💚» 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
دوستان گل تا ساعت ۲۰ امشب مهلت ارسال عکس هاتون هست بعد از این تایم دیگه قبول نمیکنیم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 _اما بعید میدونم حال امیرمهدی ربطي به اون نذر داشته باشه. مامان طاهره رو به خان عمو کرد و گفت: -منم نمي تونم قبول کنم. خان عمو در حال برداشتن فنجون چایش سری تكون داد: -خدا بخشنده تر از این حرفاست . ولي چون خودشون به این نذر حساس هستن من براشون مي پرسم . حتماً خیرتي تو این کاره. و چقدر نرم شده بود این آدم . لبخندی زدم و گفتم: -ممنونم . لطف مي کنین. و چقدر تلاش کردم به بهترین نحو ازش تشكر کنم. بعد از خوردن چای و شیریني ، خان عمو بلند شد و ایستاد _خب اگر با من کاری ندارین رفع زحمت کنم. مامان طاهره تعارف کرد: -شام بمونین. -ممنون . خونه منتظرم هستن . ان شاءالله باشه برای یه وقت دیگه! به احترامش ایستادیم و خداحافظي کردیم. باباجون تا دم در بدرقه ش کرد . من هم به مامان طاهره کمك کردم تا پیش دستي های کثیف رو به آشپزخونه ببره. جلو در آشپزخونه بودم که صدای باباجون و خان عمو به گوشم خورد و من ناخواسته شنیدم: -یادته آقا داداش گفتم دختر خوبیه ؟ -بزرگترین مشكلش حجابشه! -بي حجاب که نیست . فقط چادر سرش نميکنه! -همون خیلي مهمه. سری به تأسف تكون دادم . خان عمو فقط چادر رو مي دید نه هیچ چیز دیگه ای رو . اما مهم نبود . همین که نمي تونست ایراد دیگه‌ای ازم بگیره جای شكر داشت. مامان طاهره نذاشت بیشتر از این به حرفاشون گوش کنم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 اما مهم نبود . همین که نمي تونست ایراد دیگه ای ازم بگیره جای شكر داشت. مامان طاهره نذاشت بیشتر از این به حرفاشون گوش کنم . دستم رو کشید و به داخل برد . در همون حین هم شروع کرد به حرف زدن : _اون وقتا که یه نوجوون بودم و سر پر بادی داشتم همیشه دلم میخواست خودم رو به همه ثابت کنم به این خاطر که سعي ميکردم طبق گفته ی خدا رفتار کنم ، دلم مي خواست همه بهم افتخار کنن . اما چند سال بعدش که به سن جووني رسیدم دیدم من هر چي باشم برای خودم هستم ، چه نیازی دارم دیگران من و تأیید کنن ! به خودم گفتم من مسئول طرز فكر افراد نیستم بذار هرجور دوست دارن در موردم قضاوت کنن . مهم اینه که بالاخره یه روزی مي رسه که منِ اصلیم رو بشناسن . مهم اینه که من خودم مي دونم دارم چیكار مي کنم و چطور زندگي مي کنم ، و به راهي که مي رم ایمان دارم . مهم اینه که آروم و بي دغدغه زندگیم رو مي گذرونم. نفس عمیقي کشید و خیره شد تو چشمام: _اونایي که آدم شناس باشن خیلي زود پي مي برن به باطن آدما. کاری به قضاوت دیگران نداشته باش.همیشه حواست باشه مهم اینه که پیش خدا معقول باشي بقیه که بنده ش هستن ! همین که خدا هوای ادم رو داشته باشه برای ما بنده ها کافیه . هر روز راضي باش به رضاش و ازش بخواه رضاش برای تو بهترین ها باشه. آروم پرسیدم: -اون روزی که حال امیرمهدی بد شد و گفتین خدا راضیم به رضای خودت ، بهترین ها رو ازش خواستین ؟ لبخندی زد و اشك تو پیچ و خم چشماش حلقه زد: -اون روز اولش گفتم خدایا راضیم به رضای خودت .خودت بهترین ها رو برای من و پسرم بخواه . اما وقتي دیدم چه حالي داری از حق مادریم گذشتم . گفتم خدا اشتباه کردم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 _اما وقتي دیدم چه حالي داری از حق مادریم گذشتم . گفتم خدا اشتباه کردم . راضیم به رضای خودت ولي خودت بهترین ها روبرای این دختر و شوهرش بخواه . و مطمئنم خدا برای تو و امیرمهدی جدایي نمي خواست . برای همین هم معتقدم این حال امیرمهدی نتیجه ی اون نذر تو نیست ، خدای ارحمن الراحمین هیچوقت برای بنده ش بد نميخواد. چقدر با حرفاش آروم شدم. چقدر خوب تونست بهم بفهمونه حرفا و نظرات خان عمو رو کنار بذارم و حواسم فقط و فقط به خدا باشه . چقدر خوب تونست راضیم کنه که خدا برای من وامیرمهدی فقط خیر مي خواد و این دوریمون هم به خاطر خیر و حكمت خوب خداست این خونواده تك تكشون مایه ی آرامش بودن و من برای داشتنشون باید هر روز و هر ساعت خدا رو شكر مي کردم. من نعمت هایي در کنارم داشتم که گاهي یادم مي رفت حضورشون رو و خودم رو تنها مي دیدم در حالي که اونها هیچوقت من رو تنها نمي ذاشتن. لبخندی زدم و گفتم: -من اگر شما رو نداشتم چیكار مي کردم ؟ دستم رو گرفت و گفت: -تو خدا رو داری . ما فقط وسیله ایم. این خونواده از هر راهي به خدا مي رسیدن . براشون هر چیزی از خدا سرچشمه مي گرفت و در انتها هم به خدا ختم مي شد. و شاید همین اصل زندگي بود ، که از هر چیزی به خدا رسید. وقتی تو وجودمون از روح خدا دمیده شده بود پس باید از هرچیزی حتي خودمون به خدا مي رسیدیدم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 وقتی تو وجودمون از روح خدا دمیده شده بود پس باید از هرچیزی حتي خودمون به خدا مي رسیدیدم. امیرمهدی راست مي گفت باید همیشه و هر لحظه دانشجوی راه خداشناسي بود که به این صورت اصل هدف هر چیزی معلوم مي شد و تحمل هر سختي ای راحت. تصمیم گرفتم من هم راضي باشم به رضای خدا و ازش بخوام رضایتش در بهترین چیزها برام باشه . و باز اعتماد کنم بهش و مطمئن باشم هر اتفاق و حادثه ای مي تونه برام بهترین باشه که خدا هیچوقت برای بنده ش بد نميخواد. *** باز هم از پشت شیشه خیره شدم به امیرمهدی. چند روزی بود که مطمئن بودم بالاخره یه جایي این دوری تموم مي شه و وصال میسر. نفس عمیقي کشیدم ، ولي نه با حسرت ، نه از سر حرص و بی قراری . شاید این روزها همه و همه برای رسیدن به کمالي بود که امیرمهدی یه روزی ازش گفته بود. که چند روزی بود عبادتم نه از سر ادای وظیفه که به خاطر این بود که خدا رو لایق پرستش مي دیدم . خدایي که با ظرافت بند بند بدنم رو به هم گره زده بود و شاید از این هنرمندانه تر ، آفرینش مرد رو به روم و افرادی شبیه به اون بود که به این زیبایي دوست داشتني بودن ! حالا دیگه مي تونستم به این باور برسم که یواش یواش نماز خوندن با دل و جونم عجین مي شه . مثل عشق امیرمهدی ، که مبنای تپش های قلبم بود. مثل نماز و روزه عشقت توی خونمه عطر نفس های تو عزیز تر از جونمه من کویری بودم که با حرفای امیرمهدی ، که مثل بارون بر تن تشنه ش باریده بود ؛ جون گرفته و شده بودم سبزه زاری که پر از یاد خدا مي شد. کویر تشنه ی تنم تو خواب بارون توست پرنده ی نگاه من اسیر چشمون توست مي دونستم روزی مي رسه که چشمام بشه فرش راه امیرمهدی ، کسي که با خلقت بي مثال خالقم تجلي مهر پیدا کرده و با دمیده شدن از روحش تو اون کالبد آسموني تبدل شد به فرشته ای زمیني. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
شماره: 1⃣7⃣1⃣ پویش «من غدیری ام💚» 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
شماره: 2⃣7⃣1⃣ پویش «من غدیری ام💚» 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
شماره:4⃣7⃣1⃣ پویش «من غدیری ام💚» 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱