eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
988 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترای شهدایی امروز زائر شدند و... ___________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فرصتی برای چشیدن طعم زندگی پاک،با سختی هایی به شیرینی عسل! (به سوی راهیان عشق) ___________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
شب عملیات یه نوجوان دنبال پیشونی بند میگشت گفتم این همه پیشانی بند اینجاست، یکی را بردار... گفت من سربند یا زهرا میخوام علتش رو پرسیدم سرش رو انداخت پایین و با خجالت گفت: آخه من مادر ندارم ___________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
رزق هایی که برای دخترای گلمون تهیه شده بود تقدیمشون کردیم ___________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
💌 هیچ وقت نگو: ✘محیط خرابه منم خراب شدم✘ همانگونه که هرچه هوا سردتر❄️ باشد لباست را میکنی! پس هر چه جامعه فاسدتر شد تو را بیشتر کن...👌 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
432.9K
👌همخوانی گل دخترامون در اتوبوس ❤️جای تک تک دوستان هیاتی سبز 🤲 نماز مغرب در زیارت دانیال نبی در شهر شوش ۰۰۰ _______________________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| زانو زد روبروی مرد افغانی، چشم‌هایش شده‌ بود دریای مواج اشک. مرد به سختی فارسی حرف می‌زد، ترسیده بود و با التماس گفت: - من، من کاری نکردم. مهدی دستش را گرفت. آرام برد سمت لب‌هایش و بر آن بوسه زد. مرد قدرت هیچ کاری نداشت و متحیر نگاه از صورت و لب و چشم مهدی برنمی‌داشت. مهدی گفت: - ببین برادر، من تحمل عذاب آخرت رو ندارم. اگر به شما ظلم شده یا ما رو ببخش یا قصاص کن! سکوت اتاق، سکینه بود و آرامش و اشک‌هایی که یکی‌یکی از چشم‌ها فرو می‌ریخت و لب‌هایی که گزیده می‌شد. مرد نگاه قفل شدۀ پر اشک مهدی را طاقت نیاورد. دلش تکانی خورد و حالی پیدا کرد که روزها در پی‌اش بود. با تمام وجود خم شد و صورت مهدی را در آغوش گرفت و گریست. غروب بود که مرد راهی شد. همه را در آغوشش فشرده ‌بود و گریسته‌ بود و دائم گفته ‌بود: - زنده باد اسلام...زنده باد شما... اسلام، اسلام خوب است. شاهرخ بلندتر از نوشتۀ من می‌گوید: - پس کارای چند تا از این مسئولین مزخرف رو به پای اسلام نمی‌نویسیم! من بلند می‌نویسم: - کار بعضی از آخوندا رو هم به پای اسلام نمی‌نویسیم! مهدی داشت بابا می‌شد؛ موقع به دنیا آمدن فرزندش بود. ماشین سپاه بود، خودش هم بود. ماشین را تحویل داد و با عجله خودش را به خانه رساند، خانمش را با موتور رساند بیمارستان. پدر شدن طعم خاصی دارد! کسی ندید مهدی با ماشین نمرۀ سپاه و دولت، کار شخصی انجام دهد، کسی ندید مهدی با خودکار سپاه حتی یک نقطۀ اضافه روی برگه بگذارد، کسی ندید مهدی در خانۀ سازمانی بنیاد ساکن شود.  دوستش تعریف می‌کند؛ که « مستاجر بودم و صاحب‌خانه گفته بود که خانه را تخلیه کنم. هر چه می‌گشتم با این مقدار پولی که داشتم جایی را پیدا نمی‌کردم. یک شب در خانه را زدند، باز که کردم دیدم مهدی است و کلید یک خانه. نگاهم از صورت مهدی رفت به دستش که کلید را نگه داشته بود. با تعجب گفتم: - قضیه چیه؟ لبخند همیشگی‌اش را زد و گفت: - دنبال خونه مگه نبودی؟ اینم خونه. مستاجر باشی و مستاصل؛ حال من را می‌فهمی. مهدی خانۀ سازمانی‌اش را داد به من!» من و شاهرخ نیم ساعت است که فقط زل زده‌ایم به هیچ‌جا! به هیچ‌چیز فکر نمی‌کنیم. هیچ حرفی هم نداریم که بزنیم. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ پشتـ دیوار بلنـدزنــدگے مانده ایمـــ چشم انتظاریڪ خبر یڪ بگو یابـن الحسن.... ما همچنان منتظریمـــ .. 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 ‌‌‌‌‌‌‌༻‌♥️༺‌‌‌🌸༻‌♥️༺‌‌‌ 🤚سلام دوستان جان ، صبحتون بخیر و پراز خیر و برکت و نگاه خداوند☺️ 🌱پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem