eitaa logo
🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
2.8هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
1هزار ویدیو
46 فایل
🔖هیئت دانش‌آموزی 🔖دبیرستان غیردولتی مکیالُ‌المکارِم 🔖پیش‌دبستانی و دبستان غیردولتی 🔖آکادمی‌مهارت 🔖رسانه آوینچی 👈#تربیت_چند_بُعدی👉 ارتباط با ما : 🏠مشهد_خیابان شهیدهاشمی نژاد۳۲پ۱۲ @Mohsen_farahnaki @Heyatolmahdi59 ۰۹۱۵۳۷۴۴۵۹۲
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدای علیم و حکیم رحیم و بسیط و شریف و نعیم هر هفته که وارد فضای هیئت می‌شوم پر از انرژی مثبت می‌شم همه روانشناسا گفتن وقتی تو یک اتمسفر مثبت و خوب قرار بگیری باعث موفقیتت میشه هیئت المهدی علاوه بر درس‌هایی که میده اون فضایی که درست کرده پر از انرژی مثبت و موفقیت و به نظرم اگر کسی دنبال نکته باشه هیئت المهدی بعد اینکه تموم میشه تازه باید نوجوان‌ها قلمشونو وردارند چون پر از درس مربیگری و دکور و مهارت‌های سخنوری و.... و هر کس برای هر هدفی می‌تونه یک عالمه درس از هیئت بگیره به نظر من وقتی وارد هیئت می‌شیم وارد یک نمودار خط شکسته می‌شویم پر از بالا و پایین یک جا انقدر می‌خندیم که دلمون درد می‌گیره یک جا انقدر اشک می‌ریزیم که چشمون درد می‌گیره -سال-اوج-هیئت المهدیه❤ واعظ شهیدی
سلام خسته نباشید من مامان طاها کارجو هستم واقعاً سپاسگزارم من مدیون شما و هیئت شما هستم پسرم خیلی عوض شده خیلی خوشحال که با شما و ه‍یئت شما آشنا شده خیلی ذوق داره برای چهارشنبه ها ممنونم ازتون الهی هر چی از خدا میخواین بهتون از بهترین رو عطا کند طاها چهارشنبه که میاد باز چشم انتظار هست تا چهارشنبه بعدی تو این شرایط جامعه خیلی دلواپس پسرم بودم ولی الان با وجود شما و هیئت شما خیالم راحت
به نام خدا سلام ، هر چهارشنبه که می آیم ، تمایل بیشتری به هیئت المهدی عج پیدا می کنم . هرکسی هم که بیاید حتی اگر نخواهد تغییر کند،به مرور زمان به خاطر اون فضای صمیمی ،دوستانه وهمچنین معنوی تغییر می‌کند، که خود متوجه نمی‌شود بلکه اطرافیانش متوجه می شوند . این چهارشنبه ما یاد گرفتیم ، هرکسی را از روی ظاهر فقط نبینیم وقضاوت نکنیم ، و اون موردی که توجه همه رو به خود جلب می‌کرد این بود،که هر هفته با یک دکور روبه رو می شدند ،وبا نوع پوشش مختلف و حتی وارد شدن متنوع آقای فرحناکی ، و اون بحث جذاب ، جذابیت ،که همه جذب اون جذابیت می شوند را یاد میگیریم . و در آخر: از کجا پیدا شود ،چنین جایی؟! دانی ای عزیز که ،تو کجایی ؟ هیئت المهدی بود ،برما مثال رهنما ! 🗣 بیا برادر کمی قدر بدان ،که کجایی امیر محمد قربانی
سلام خدمت شما حاج آقای فرهناکی 🙏 من مامان امیرعلی اورامی هستم .واقعا زبانم قاصره .بابت این همه محبت شما .توی این دوره زمونه که همه ی ماها نگران پسرامون هستیم که توی چه وادی بیفتن .هر چند ما داخل خونه مراقب باشیم اما بیرون و اجتماع و دوستان .بیشتر تاثیر گذار هستن ..وخوشحالم که خود آقا به دل همه ی ما مادرا نگاه کردن که تموم دقدقمون این بود که پسرمون کجا و با چه کسی دوست بشه که حرفا بتونه روش تاثیر بزاره .خدا ان شالله خیر دنیا و آخرت بهتون بده ..واقعا امیرعلی جان تمام حرفش توی خونه یا بیرون فقط شما هستید که چقدر تونستید تاثیر گذار باشید .امیر علی که حداقل روزی یکی نوشابه کوکا باید میخورد پای هر وعده غذایش .اما لطف شما باعث شده که امیر علی کلن نوشابه رو گذاشته کنار .تازه این یکی از کارای مثبتش بوده .که از طرف شما تاثیر گذار بوده ..من فقط آقای فرهناکی میتونم بگم .اجرتون با آقا امام زمان..خیلی دوست دارم از کارای مثبت و حرفهای شما بگم .اما اینجا زیاد نمیشه گفت و نوشت چون واقعا متنی که در شأن شما باشه به زبانم نمیاد .ان شالله در هر دو دنیا عاقبت بخیر بشید ...🌺
. نکات این هفته چهار شنبه های طلایی ۱-خلاقیت از همون اول وارد شدن هر بار کی میایم از یک در وارد میشیم از یک جا پذیرایی میشیم ولی این جلسه واقعا برای من جالب بود که حتی از در ورودی هم اقای فرحناکی خلاقیت رو بکار میگیرند ۲-وارد شدن متفاوت همیشه از کنار وارد میشین یا ورودتون فرق مکنه ولی این دفعه از وسط بچه ها وارد شدین ۳-این دفعه دفتر تون رو دست تون گرفتید همیشه روی یک میز میزاشتید ومیرفتید از روی اون نگاه می کردید ۴-حتی در کشیدن ادمکتون هم خلاق هستید دفعه قبلی با دست و پا کشی دید ولی این دفعه نه یک ادم بلند و بدون دست وپا ۵-توانایی زود سخن گفتن جوری که همه متوجه حرف های شما می شوند چون بعضی ها انقدر زود صحبت میکنند ادم متوجه یک حرف هم نمیشه این یک هنر ۶-حتی بااینکه خیلی وقت کم داشتید داستان طنز هم میگفتید شوخی هم می کردید .
. باعرض سلام وخسته نباشید من دقیقا نمیدونم امروز تو هیات چه خبر بوده وچی گذشته که رسول همینکه وارد خونه شد تبلتش رو برداشت وبا یک جدیتی بازی مانکرفت رو که ۷ ساله به قول خودش زحمت کشیده بود وخیلیییییی براش سخت بود،پاک کرد. راستش من خودم بارها وبارها برای پاک کردن این بازی باهاش صحبت کردم بارها براش برنامه ریزی کردم وباید اعتراف کنم که اصلا موفق نبودم وامشب که پسرم اینکار رو کرد،خیلی خوشحال شدم وخداوند شکر کردم که رسول، پدری مهربان‌تر ورفیقی دلسوز تو زندگیش داره که همیشه وهمه جا میتونه بهشون اعتماد کنه وتکیه کنه. ممنون بابت همه تلاش‌ها ودلسوزیهاتون. انشاءالله بتونیم جبران کنیم. .
. سلام. امشب چهار شنبه های طلایی قابل توصیف نبود،، و هرچه بگم کم گفتم حالا فهمیدم که میگم امام زمان رو دوست دارم همش به حرف و زبون هست😔 چرا؟چون روز عاشورا برا نماز می ایستادند تا تیر به امام نخوره😭 ولی ما چیکار کردیم ما خودمون با گناه هامون تیری به سمت امام زمان زدیم 😔😭(واقعا شرمنده هستم حضرت مهدی) .
بسم الله الرحمن الرحیم امشب اولین جلسه چهارشنبه طلایی بود که واقعا برام طلایی بود خیلی وقت بود که گریه نکرده بودم 😭 و امشب برام شاید مثل شب سوم ۱۴۰۱ شده بود ، تاحالا این رو ندیده بودم و هنوز در تعجبم که بعد از چند ثانیه از شادی و دست زنی یکدفعه همه گریشون بی اختیار دراومد و من اصلا نفهمیدم چی شد ، ✍و آخر عهدنامه ای بستیم با امام زمان (عج) و حضرت رقیه (سلام الله علیها) و هدیه ای دادیم درواقع قولی دادیم به مناسبت ۱۳ سالگی مجموعه هیئت المهدی و امشب شبی خاطره انگیز و تکرار نشدنی بود یاعلی ✋ .
بسم الله الرحمن الرحیم سلام. امشب مثل شب سوم محرم بودش و که روح انسان رو تازه میکنه. حقیقتا بعد از چندین هفته که مراسمات شادی برگزار می‌شد آدم دلش تنگ یک روضه بود و این روضه ها بعد از چند وقت مانند تلنگر است که میگه: کجا میری اینجا با گریه به اهل بیت نزدیک میشی بیا دوباره پیشمون دلمون برات تنگ شده. مطمئنم که امشب خود حضرت رقیه سلام الله علیها در جلسه حضور داشتند و روزی تک‌تک بچه ها رو امشب دادند مانند سفر سوریه. خوشا به حال کسانی می‌روند سوریه، انشالله ما هم جزو این عزیزانی که حضرت رقیه بهشون نظر کرده اند باشیم. الهی آمین 🤲🏻🤲🏻🤲🏻 با تشکر که وقت عزیزتون رو برای خواندن متن بنده گذاشتید. .
. بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدمت آقای فرحناکی امشب شب به یاد ماندنی مانند شب سوم محرم بود خیلی جالب بود که همینطور که دست می‌زدیم نشستیم و شروع به گریه کردن کردیم نکات امشب که از آقای فرحناکی کی یاد گرفتم؛جدی به جای خود شوخی به جای خود در کل هر چیز به جای خود خودخواه نبودن و گرفتن نظر از یک موضوع از همه (مشورت حتی با افراد کوچکتر از خود) درس دادن اضافه‌تر از موضوع خود گفتن نکته‌ها و درس‌های اضافه غیر از درس در روی سقف پرهایی سبز رنگ آویز شده بود من از آنها فهمیدم که امشب قرار است مانند پر سبک شده و به آسمان برویم البته روحمان و انشالله با شهادت خودمان امشب باید با گریه خودمان را سبک کنیم و شهادت و کربلا و سوریه و........ را از حضرت رقیه و امام زمان بگیریم .
. بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود من از صبح حس دلگیری خاصی داشتم انگار چیزی در روزمره ام کم بود ، همه چیز هم سرجای خودشان بودند ، اما من احساس کمبود میکردم ... کمبودی که هر چه تلاش کردم کشف نکردم چیست ، اما عذابم می‌داد با خود میگفتم که « به هیئت می‌روم ، آنجا آرامگاه روح من است ، درمان من آنجاست» با خود فکر میکردم که کمی شادی در من کم است ، که با جشن امشب تامین خواهد شد در جلسه هم این احساس همراه من بود ، مثل خوره ای بر جان من افتاده بود و روح من را ذره ذره آب می‌کرد من در پی این بودم که احساس بد خویش را نادیده بگیرم ، از کنارش عبور کنم اما انگار که این حس کمبود برای من مثل سایه ای شده بود ، همه جا همراهم بود تا اینکه ... ناگهان در وسط مراسم شادی فضا تغییر کرد بدون هیچ پیش زمینه ذهنی بدون هیچ پیش بینی قبلی ناگهان بند دل همه پاره شد انگار من تنها نبودم ... زمزمه هایی به گوش می‌رسید انگار از این همه بی‌قرار ، تنها یک نفر قرار رفتن داشت تازه آنجا دریافتم که حس ششم گاهی از هر پنج حس دیگر قوی تر کار میکند عالم بر سرم خراب شد این همه امید ؛ هیچ این همه دعا ؛ هیچ این همه برنامه ریزی ؛ هیچ این همه آرزو ؛ هیچ هیچ که هیچ که هیچ امید به زندگی خود را از دست دادم زیر لب با خود میگفتم « این قرار ما نبود... » سعی داشتم خودم را قانع کنم که حتما حکمتی بوده ، خیری بوده ، لیاقت من کم بوده و... اما دل عاشق این حرف ها سرش نمی شود روضه خوانده شد روضه غربت ، اما نه غربت در کربلا غربت در میان مردم غربت صاحب الزمان آه ؛ کمبود خویش را یافتم آنچه در وجودم نقص ایجاد کرده بود غفلت بود آنچه روح می آزرد ، آنچه بی‌قرار کرده بود آنچه در روزمره مان جایی نداشت ولی بدون آن روز ما جریان نداشت فهمیدم من چقدر بی معرفت بوده ام چقدر بی بصیرت بوده ام او تمام لحظات من را رصد می‌کرده و من ... دریغ از لحظه ای توجه از خود خجل گردیدم ، دیگر حرفی برای گفتن نداشتم من ، من که ادعای مذهبی بودن ، هیئتی بودن ، مهدی یار بودن داشتم در زندگی ام امامم فراموش شده بود چه ننگی از این بالاتر؟ اما ... سویی از امید درونم دمیده شد در توبه همیشه باز است هیچ موقع برای شروع دیر نیست روضه ها ادامه پیدا کرد پاک شدم سبک شدم آرام شدم بعد از تمام اتفاقات که در این مقال نمی گنجد خبر آمد خبر آمد خبری در راه است دل ها در سینه بی‌قرار ، همه چشم ها دوخته به لب های استاد مژده و خوش خبری روح تازه ای در جانم دمید امید زنده شد زندگی برگشت امشب از آن شب هایی بود ، که تلنگر ها یکی پس از دیگری ما را هشیار‌ کرد امید است تا انتهای عمر هشیار بمانیم امید است انتهای عمرمان شهادت باشد امید است تا همه به آرزوی خود برسند اللهم عجل لولیک فرج عضو کوچکی از خانواده بزرگ هیئت المهدی .