eitaa logo
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
17.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
258 ویدیو
0 فایل
"﷽" هزار راهِ نرفتــــــه در انتظار من است ، هزار فصل خزان جای🍂🍁 🌱 نوبهار من است ... . ارتباط با مدیر👌 @mehr_bano🌹🌿 کانال تبلیغاتی ما🍁 https://eitaa.com/tablighatkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 در رستوران بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. زن و مردی حدود ۴۰ ساله روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک دختر و پسر جوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خندیدند. بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این سن‌تان باید بچه دبیرستانی داشته باشید. نه مثل بچه دبیرستانی‌ها نامزدبازی و دختربازی کنید. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خونه خودمون اومدیم. واسه‌شون کتلت گذاشتم تو یخچال. خوشم آمد. ذوق کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه عشق زنده‌ای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. چقدر خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک گردش دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را می‌کنم. داشتم با لبخند و ذوق نگاهشان می‌کردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا شوهرت نفهمیده اومدی بیرون. اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آن‌وقت با مرد غریبه آمدی ددر دودور؟ ما خیر سرمان مسلمانیم. اسلام‌تان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی می‌کنند؟ بی‌شرف‌ها. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که مرد بلند شد رفت به سمت صندوق تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه پیش مامان اینا تو حساب کردی. آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه خواهر و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند. داشتم با ذوق و شوق نگاه‌شان می‌کردم و لبخند می‌زدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی شیطنت‌آمیز گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم نیش‌خندی زد و گفت: این‌جوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم. تو روح‌تان. از همان اول هم می‌دانستم یک ریگی به کفش‌تان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بی‌حیا. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به مامان سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به نوه‌های گلم... وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر می‌رسید؟ خب با داشتن چنین خانواده دوست‌داشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند سلامت باشند. ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران منتظر دوست‌دخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا همسرم شک نکرده است. پی‌نوشت: این داستان نانوشته‌ی بسیاری از ماست. هرکدام‌مان به یک شکل. سرمان در زندگی دیگران است. زود قضاوت می‌کنیم و حلال خودمان را برای دیگران حرام می‌دانیم. @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 خدمت به پدر و مادر ✍زكريا مى‌گويد مسيحى بودم و در مسيحيت متعصب، مسلمان شدم، و خوشحال بودم، به‌ مكه رفتم، خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم فرمود اگر پرسشى دارى، بپرس. عرض كردم: خانواده‌ام مسيحى هستند، تنها مسلمان آن خانواده منم، مادرم كور شده، من به ناچار با آنان زندگى مى‌كنم، زيرا پدر و مادرم جز من كسى را ندارند، دوست دارند با آنها هم غذا شوم و از ظرف آنان آب بخورم. فرمودند پدر و مادرت گوشت خوك مى‌خورند گفتم نه، با تماسى دارند؟ گفتم: نه. فرمود: از آن خانه بيرون نرو. از پدر و مادرت جدا مشو، به مادرت خدمت كن، كارهايش را انجام بده، او را به حمام و دستشوئى ببر، لباسهايش را عوض كن، لقمه به دهانش بگذار! وقتى به كوفه برگشتم تمام دستورات حضرت را نسبت به عمل كردم، به من گفت حقيقت را به من بگو آيا مسلمان شده‌اى؟ گفتم: آرى و اين همه خدمت و محبت به دستور امام زمانم فرزند رسول‌اللّه حضرت صادق (عليه السلام) است، مادرم گفت: او خود است. گفتم: نه او امام ششم و زاده رسول حق است، گفت: نه، اين كارهائى كه در حق من انجام مى‌دهى دستور انبياء خداست، در هر صورت من كورم، در عين كورى مى‌فهمم كه دين تو از دين من بهتر است، من را هم به دين خودت راهنمائى كن. مادرم را به عرصه‌گاه مسلمانى آوردم. نماز ظهرش را با من خواند، وقت مغرب به من گفت باز نماز بخوان تا با تو بخوانم، زيرا من از برنامه ظهر لذت بردم، نماز مغرب را با من خواند و پس از از رفت، يادم آمد كه حضرت فرمود اگر مادرت از دنيا برود خودت دفنش كن، شيعيان را اول صبح خبر كردم، گفتند به كشيش بگو، گفتم مسلمان شده بود، به من كمك كردند تا كارهايش انجام گرفت. 📚پایگاه عرفان @hezar_rah_narafte🍃🌹
امام_صادق "علیه السلام " فرمودند "قاریان قرآن بر سه دسته اند:‌ 🍃 قاری که با تلاوت قرآن بر مردم فخر فروشی می کند. او اهل آتش است. 🍃 قاری که قرآن را خوب می خواند ولی به آن عمل نمی کند و حدود قرآن را ضایع می گرداند. او نیز اهل آتش است. 🍃 قاری که به حلال و حرام قرآن عمل می کند و به آن ایمان دارد. خداوند او را ازفتنه های گمراه کننده نجات می دهد و اهل بهشت خواهد بود و در روز قیامت از دیگران شفاعت خواهد کرد. 📚وسائل الشیعه @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 واقعا داشتم از فضولی میمردم اما غرور و شخصیتم به هیچ وجه اجازه نمیداد کوچکترین سوال یا کنجکاوی
☔️💐 لب زدم : مریم نمیدونم از چی عصبانی هستی ولی من واقعا متوجه نمیشم که اولا چرا انقدر ناراحت و عصبی هستی و دوما خوب دختر خوب ، من خودم که بهت گفتم چندتا جمله آخرت رو متوجه نشدم و ازت که خواهش کردم یکبار دیگه چند بگی تو یه دفعه رفتی توی گوشیت و تا الان! _من؟؟من از چیزی عصبانی نیستم خیلی ام حالم خوبه.😬🙄 واقعا گوشی دستت بود که متوجه حرفم نشدی یا اینکه فکر میکنی هواست نبود و توی فکر بودی.، نمیدونم مریم در هر صورت من چیزی از چند تا جمله اخر رو نشنیدم و اصلا یادم نمیاد که تو توی اون چندتا جمله چی گفتی بهم.!! حالا ازت خواهش میکنم یکبار دیگه اون چند تا جمله رو تکرار کنی.البته اگه برات سخت یا حوصله نداری. مریم اون ساعت خیلی ناراحت و عصبی بود و من هر چقدر سعی میکردم اروم و بی سروصدا شرایطش رو درک کنم اون بدتر جبهه میگرفت.! _باشه شیدا جون عزیزم شما خیلی خوب و اروم و ریلکسی ولی من نه عصبی و استرسی.!! بیخیال بابا من تو اون چند تا جمله بهت گفتم: که دختر دکتر مشتاقی که اون همه بلا سرش اومد خود تویی.! احساس میکردم چیزی نمییشنوم و یه لبخند محو و مسخره گوشه لبم بود و هر کی اون رو میدید قیافم یه شکلی بود انگار که منتظرم ،که بقیه اش رو برام تعریف کنن.😳🤯 @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام عصرتون عالی 🌸امـیدوارم امروز و هر روز ☕️دلتـون پر از شـادی باشـه 🌸وخونه هاتون پراز عـشق ☕️و سفره هاتون پراز برکت 🌸و زنـدگيتون پرازصمیمیت ☕️و عمرو عاقبتتون بخیر باشـه ‌‌‍‌‌‌‍‌**✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرازیر شدن باران و تشکیل آبشار در کوه‌های زاگرس🌧️🏔️ « این آبشار‌ها بعد از بارش شدید باران تشکیل می‌شوند » ۳۰ کیلومتری شهرستان ایذه ، خوزستان @hezar_rah_narafte🍃🌹
🌎امتحان شیعیان در آخرالزمان ✍امام‌صادق(علیه السلام)، درباره شدت فتنه های زمان غیبت می‌فرمایند: «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛و اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ و اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛حتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر...» «به خدا سوگند شما خالص میشوید. به خدا سوگند شما از یکدیگر_جدا می‌شوید.به خدا سوگند شما غربال خواهید شد. تا اینکه از شما شیعیان باقی نمیماند جز گروه بسیار کم و نادر. دراین میان کسانی نجات خواهندیافت که: خود را در زمان غیبت به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزدیک و نزدیک‌تر کنند؛ خود را از رذایل‌اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند. شناخت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دعای فراوان برای فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است.» 📚منبع: بحارالانوار، ج۵، صفحه٢١۶ @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 لب زدم : مریم نمیدونم از چی عصبانی هستی ولی من واقعا متوجه نمیشم که اولا چرا انقدر ناراحت و عصب
☔️💐 یکی دو دیقه ای گذشت و بعد مریم ازم پرسید شیدا شنیدی چی گفتم بهت دختر؟؟ باهمون لبخندی که رو لبم بود بهش گفتم :بخدا متوجه نشدم مریم جون. _ببین شیدا الان متوجه هستی چی میگم بهت الان صدام رو میشنوی؟! -آره الان دیگه کاملا متوجهم بگو ببینم چی گفتی اونموقع بهم.😬 شیدا اون دختری که از دکتر مشتاقی و همسرش دزدیدن و اون بلاها سرش اومد تو بودی شیدا تو‌.!! تو دختر دکتر مشتاقی هستی.تو مالک تمام اون ثروت چند میلیون دلاری هستی. الان دیگه شنیدی حرفمو دیگه به امید خدا ؟؟😮‍💨😒 سرم رو به نشونه تایید تکون دادم و نگاه عمیقی بهش کردم و سرم رو بین دستام گرفتم.😰😨 _آها الان دیگه مطمین شدم حرفمو شنیدی الان خوبی شیدا حالت خوبه؟؟ بدون اینکه سرم رو بالا بیارم بهش گفتم اره حالم خوبه فقط چندیقه ای ولم کن بزار برای خودم باشم.!! _یعنی چی چهار ساعت دارم صغری کبری میچینم که وقتی اینارو بهت بگم اینجوری نکنی تازه تو حالت خراب شد؟؟ای بابا. مریم من چیزی ازت نخواستم فقط گفتم دوسه دیقه ای بزار تو حال خودم باشم. اصلا متوجه هستی من چه شرایطی دارم الان دیگه فهمیدم مامان بابام نه جلال نه مهنازه الان من باید به کی فکر کنم به کی بعنوان پدر و مادرم...!! @hezar_rah_narafte🍃🌹
📚تو کتاب بی‌شعوری خیلی قشنگ نوشته: «بی‌شعورها قابلیت شگفت انگیزی برای دیدن تنها یک وجه از هر مساله‌ای رو دارن، همون وجهی که منافع اونا رو تامین میکنه» حالا شما هی سعی کن برای کسی که نمیفهمه توضیح بدی @hezar_rah_narafte🍃🌹
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد. یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند. از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟ و قبلا به من گلایه نکردی. مادر پاسخ داد: بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساحل دو طرفه‌ی قشم یکی از خاص‌ترین و جذاب‌ترین ساحلایی که تو جنوب ایران میبینید ساحلی که وقتی می‌بینیش میگی این چجوری اینجوریه😅 @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 زنی ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ هر شب قبل از خواب ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍو ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﺪ ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﯾن گوﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ ،ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮف ها ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ در خیابان ها پرﺳﻪ نمی زﻧﺪ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽ پرداﺯﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﻟﺒاس هاﯾﻢ ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ پاﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ پا ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ پنجرﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ می شوم، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺧﺪﺍﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ می کند ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ شان ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛه ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ! ✅ﺁﺭﯼ ... ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ می بایست ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ . ﺧﺪایا شکرت, @hezar_rah_narafte🍃🌹
حضرت محمد (ص) فرمودند : نخستین عامل جهنمی شدن امت من دو چیز میان تهی است. گفتند : آن دو چیز کدام است؟ حضرت فرمود : شهوت و دهان. 📚.خصال شیخ صدوق صفحه 78 @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 یکی دو دیقه ای گذشت و بعد مریم ازم پرسید شیدا شنیدی چی گفتم بهت دختر؟؟ باهمون لبخندی که رو لبم
💜💐 مریم لب زد : ای بابا توروخدا اینو باش توروخدا، من میگم وارث چند میلیون دلار پول شدی این حالا ادای آدم‌خوبارو داره درمیاره.!! دختر جان تو همون دختر جلال و مهناز باش کسی کارت نداره ولی الان وارث چند میلیون دلار پول هم هستی.الان این گجاش ایراد داره که تو فاز بر داشتی.! مریم بعضی وقتها باورم ممیشه حرفهایی که از دهنت درمیاد رو تو داری میزنی.با شناختی که ازت دارم با کارایی که برام کردی مثل سند گذاشتن برام و .. اصلا بنظرم غیر ممکنه که انقدر مادی باشی... چند میلیون دلار چیه تو بگو چند میلیارد دلار وقتی دلت خوش نباشه وقتی حال دلت خوش نباشه وقتی اونایی که دوست داری دوروبرت نباشه چه فایده ای داره اخه واقعا. تو الان فکر میکنی من نیاز مالی دارم واقعا ؟نه بخدا ندارم تا اخر عمرم میتونم بخورم و بخوابم و لذت دنیارو ببرم ولی همه چیزا که اینا نیست. من اصلا به اینا فکر نمیکنم دارم به این فکر میکنم که مادر من چه زجری کشیده چجوری تو اوج جوونی بخاطر من جوون مرگ شده از غصه نبودن من.اینا داره منو نابود میکنه. نمیدونم چرا همون موقع که داشتی داستان این زن و مرد رو میگفتی ناخوداگاه با خودم میگفتم نکنه من بچه اونا هستم. نکنه اینا همش بازیه که داستان من روایت بشه. ولی چه بازی چه لزومی داره چه نیازی هست اصلا به این کارا ولی واقعا من چرا. با خوب و بدش کار ندارم ولی من مگه چی کار کردم که هنه چی برای من داره اتفاق میفته. @hezar_rah_narafte🍃🌹
حضرت عیسے(ع) از مسيرے مے گذشت، يک نفر با او برخورد نمود، به محض ديدن مسيح به او فحاشے كرد و گفت : «اے پسر حرامزادۀ بي‌اصل و نسب». حضرت عیسے(ع) در پاسخ گفت: «سلام اے انسان باشرافت و ارزشمند.» اطرافيان از مسيح پرسيدند: «او به تو فحاشے ڪرد، چه طور شما به او اين قدر احترام مے‌گذاريد؟» حضرت عیسے(ع) پاسخ داد: «هر كسے آنچه را دارد خرج مي‌كند. چون سرمايۀ او اين بود، به من بد گفت و چون در ضمير من جز نيكويے نبود از من جز نيكويے در وجود نمے‌آيد. ما فقط آنچہ را كه در درون داريم مے توانيم از خود نشان دهيم.» @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بار عام داده ، همه را نزد خود مى پذیرفت . همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند . ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جراءت و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى ؟ و به چه کار مى آیى ؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید . ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت : این جا به چه کار آمده اى ؟ مرد گفت : این جا کاروانسرا است و من مسافر .کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم. ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست ؛ قصر من است . مرد گفت : این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ ابراهیم گفت : فلان کس . گفت : پیش از او، خانه کدام شخص بود. گفت : خانه پدر فلان کس . گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید. مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست، به حقیقت کاروانسرا است ؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است. @hezar_rah_narafte🍃🌹
9 ماه در شکمش، 2 سال در دامنش، و یک عمر در زندگی‌اش ...! چیز دیگری ندارد برای اثبات محبتش ...! بهشت که هیچ همه‌ی آن چه که هست را باید زیر قدمهایش بدانی ...! @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗دوشنبه پاییزیتون زیبا 💜ان شاءالله امروز 💛برای همه شما عزیزان 💚پراز خیر و برکت 💙پراز دلخوشی 💝پراز موفقیت و ❤️پراز محبت خدا در زندگی باشه ‌‌‍‌‌‌‍ **✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 ✨شیطان و موعظه ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ 🔹ﺭﻭﺯﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ، ﻛﻠﺎﻫﻰ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻛﻠﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ؟ 🔸ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺑﭙﺎﺱ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻘﺎﻭﻡ ﻭ ﺗﻘﺮﺏ ﺗﻮ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺍ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﻨﻢ، ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺘﻰ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺩﻟﻬﺎﻯ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﻴﺮﺑﺎﻳﻢ، ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻛﺪﺍﻡ ﻋﻤﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺁﺩﻡ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻴﺮﻩ ﻣﻴﺸﻮﻯ؟ ﮔﻔﺖ: ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎﺭﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﺪ. 🔹ﻳﺎ ﻣﻮﺳﻰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺑﻴﻢ ﻣﻴﺪﻫﻢ: یک اینکه ﺑﺎ ﺯﻥ ﺍﺟﻨﺒﻰ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻜﻦ ﭼﻮﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﻴﺎﻧﺪﺍﺯﻡ،دوم اینکه ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻰ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻔﻮﺭﻳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻩ، ﻭ سوم ،ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﻟﺖ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻯ ﺑﺰﻭﺩﻯ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﺼﺮﻓﺶ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺍﻟﺎ ﻣﻨﺼﺮفت ﻣﻴﺴﺎﺯﻡ. @hezar_rah_narafte🍃🌹
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: ١. بیمارستان ٢. زندان ٣. قبرستان • در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست. • در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست. • در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد. زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود. پس چه بهتر كه برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم... @hezar_rah_narafte🍃🌹
امام على عليه السلام: اى مردم! بدانيد كه هر كس از سخن دروغ و ناحقّ درباره خود رنجيده شود، خردمند نيست و هر كس از مدح و ثناى نادان درباره خود خوشحال شود، حكيم نمى باشد أيُّها النّاسُ، اعلَموا أنّهُ ليسَ بعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فيهِ، و لا بحَكيمٍ مَن رَضِيَ بثَناءِ الجاهِلِ علَيهِ تحف العقول صفحه208 🚫 ‏اگه ساختار روانی شما جوری باشه که صرفا بر اساس تأیید دیگران به خودتون بها بدید، نهایتا نسبت به عقاید و انتقادهای دیگران بیش از حد حساس و آسیب پذیر میشید و برای هر مطلب کوچیک و بزرگی که در مورد خودتون می شنوید کلی ذهنتون به هم می ریزه و استرس و ناراحتی می کشید، اگر حرف ناروایی که می شنوید رو یک سنگ در نظر بگیرید که به سوی شما پرتاب می شود اگر ظرف وجودیِ شما مثل یک دریا باشه سنگ هیچ تاثیری روی آرامش دریا نمی ذاره یا نهایتا یک موج کوچیک ایجاد می کنه که سریع محو می شه ولی اگر ظرف وجودی شما مثل یک کاسه باشه اون سنگ می تونه همه ی آب رو متلاطم کنه و بهم بریزه و کلی طول می کشه تا به حالت آرامش قبل برگردید... @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 زنی که از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود ، درد دل نزد مادرشوهرش میبرد . او که زن دانایی بود گفت : من شب ، برای صرف شام به خانه شما میام ، ولی شام درست نکن . مرد وقتی به خانه می آید از اینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود ، ولی مادر میگوید : من امشب هوس نیمروهای تو را کردم و با خود تخم مرغ آورده ام تا با هم بخوریم . پسر مشغول درست کردن نیمرو میشود، می گوید : چرا تخم مرغ ها را رنگ کردی ؟؟ مادر گفت : زیبا هستن؟ پسر گفت : آری . مادر گفت : داخلشان چطور است ؟؟ پسر گفت : همه مثل هم. مادر گفت : پسرم زن نیز همین طور است ، هر کدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان یکی است . پس وقتی همه مثل همند چرا خود و همسرت را آزار میدهی ؟؟. قدر داشته هایت را بدان .و خود را درگیر دیگران نکن... @hezar_rah_narafte🍃🌹