eitaa logo
حــوت
219 دنبال‌کننده
29 عکس
0 ویدیو
2 فایل
چه مے‌شود ڪرد با تُنگـ شکسته‌اـے که دلشـ ماهے بخواهد...!
مشاهده در ایتا
دانلود
آن شب؛ تنم داغ بود. گاهی هم می‌لرزید. نفس بازی درآورده بود. هی خودش را می‌انداخت‌ توی گودال سینه و بیرون‌ نمی‌آمد. مگر به زور و تقلا. قلب هم افتاده بود روی دور و گومپ و ‌گومپ می‌زد. باید می‌خوابیدم، قبل از آنکه جیغ و داد دستگاه بلند شود. چشمانم اما به زور هم بسته نمی‌شد. ته نگاهم گیر کرده بود به پوست نازک مفاتیح کنار تخت. به «یا رازق الطفل الصغیر» به «یا راحم الشیخ الکبیر» فاصله من و مفاتیح زیاد بود، ولی نه آن‌قدری که بهانه بدهد دستم. شروع کردم به خواندن. دوصفحه باز روبه‌رویم زود تمام شد. پنج دقیقه، ده دقیقه، یک ربع طول کشید تا ورق خورد و رفت صفحه بعد. باز از گوشه راست بالا شروع کردم و نگاهم مثل ماهی لیز خورد و افتاد آن پایین، سمت چپ. و دوباره فاصله. هربار فرازهای آخر صفحه، آن‌قدر نوک زبانم می‌ماند تا یکی از کنار من و تختم رد شود. فرقی نمی‌کرد چه کسی، فقط احتیاج داشتم که یکی بیاید و نوک انگشتش بگیرد به صفحه تا ورق ‌بخورد. راضی بودم به همین! پریشب؛ پایم را کردم توی یک کفش که بقیه‌اش را راحتی می‌خواهم. اصرار پشت اصرار. آخر هر جمله هم شرح حال ‌کردم که خسته‌ام. جوابم اما فقط سکوت بود. یک ساعت بعد رسیدم به جوشن. دلم گرم بود که نفس می‌آید و درد چند ساعتی هست گم شده. نرم‌نرم جلو رفتم. تا «یا مجیب دعوة المضطرین»که قرار گذاشته بودم به تکرار چندباره‌اش با گریه. ولی همین که رسیدم، سردی ریخت توی وجودم. چندباری پلک زدم. مردمک‌ها را چپ و راست و بالا و پایین کردم که شاید حریر نازک نشسته روی چشمم کنار برود. نرفت. فقط کلفت‌تر شد. «یا من لا یرجی الا فضله» برایم مات بود. «یا من وسعت کل شی‌ءٍ رحمته» مات‌تر. نور ملایم و باد نرم پنکه هم بی‌تاثیر نبودند. حوالی ساعت یک، سر «یا حبیب الباکین یا سید المتوکلین...» سرم روی متکا دور ‌چرخید. بعدازظهر خوابیده بودم، ولی باز دلم تنگش بود. نفهمیدم چه جور، فقط ‌خواندم و جلو ‌رفتم. «بک یا‌الله‌»‌ها را هم چسباندم به آخرش‌. عجله داشتم به تمام شدن. فقط اندازه چند «مولای یا مولای» صبر کردم. «انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی» را که روانه‌ی آسمانِ پشت سقف کردم، تاریکی پرده انداخت روی چشمم. قبول! خیرم در همین است که هست... که غیر این، همه‌اش شر است. که اگر نبود، حتما اتفاق افتاده بود. «وعسی‌ان‌تحبواشیئا‌وهو‌شر‌لکم» @hh00tt |『➁ ɥsıℲ』