eitaa logo
هیچ²
1.6هزار دنبال‌کننده
350 عکس
23 ویدیو
0 فایل
-سوداگرِ خیالم‌ و سرمایه‌دارِ هیچ‌ خودمونی تره: @hhhhhan
مشاهده در ایتا
دانلود
تو تنها می توانی آخرین درمان ِ من باشی و بی شک دیگران ، بیهوده می جویند تسکینم
پس از تحمل آن همه درد، کسی که به مقصد می‌رسد دیگر همانی نیست که به راه افتاده بود.
کلی حرف تو مغزمه،کلی کلمه تو دهنمه. ولی حرفی ندارم، حرف دارم اما نمیدونم چی هستن. شاید میدونم، ولی واقعا نمیدونم. همه‌ی حرفا تو مغزمه اما موقع حرف زدن محو میشن! من نمیدونم باید چی بگم، نمیدونم باید از کجا شروع کنم، کلمه ها اذیتم میکنن، نمیزارن درست بیانشون کنم. حالا که فکرشو میکنم من به یکی نیاز دارم که بشینه جلوم بهم نگاه کنه و حرفامو بفهمه. حرف زدن برای من بیشتر از اونی که فکرشو کنی سخته.
ـ
‌شب می‌شود و احساس می‌کنی که چیزی از درون جسمت را میبلعد. کمی می‌گذرد میبینی نه، فقط احساس نیست جای جای بدنت از زخم لب گشوده اما لب از لب نمی‌گشایی که مبادا عربده ای میهمان گوش هایت کنی راستی روزی چند بار شب تکرار میشود؟ راستی شب چند روز طول میکشد؟ رو به آینه لب میزنم چگونه در آن میان دندان‌هایت را در تئاتر خنده وادار به تکرار نمایشنامه کردی؟ مگر کسی را برای خنداندن داشتی؟ اصلا کسی را داشتی؟ و با کدام معیار و یکا مرگ‌هایت را شمردی؟ راستی آدم شبی چند بار میمیرد؟ چندبار خودت را زیر خاطرات مدفون کردی و چند بار رو به روی نعش آرزو و رویا هایت به سوگ نشستی؟ اصلا شمردی یا از میان انگشتانت همچون تعداد سیگار های دود شده در رفته است؟ بغض‌هایت را فرو خوردی در حالی که خون از معده ات میجوشید خون می‌خوری یا خون تو را می‌خورد؟ راستی این خون روی دست هایت خون کیست؟ خودت یا زندگیت؟ بغض‌ها را درون خویش پرورانده‌ای و حال اهریمنی توقف ناپذیر زاییده شده که همچون کودکی ناخلف از سر ناسپاسی گلوی پدرش را میفشارد و نفس هایش را میشمرد که بداند کدامش اخرین است راستی نفس میکشی یا اکسیژن حرام میکنی؟ از خودت بپرس از خودم می‌پرسم به او هم میگویم بپرسد بر نعش امید که نگریسته ای؟ نه گریسته ای اما امید نمرده بود برخیز دستانش را بگیر که از خاک بیرون زده -گچپژ،یادداشت های پاره، 1398
از دیدن خودم در آیینه میترسم «من» کجاست؟!
‌‌مشغول قتل‌عام روزها هستم اندوه که از حد بگذرد دیگر مهم نیست بودن یا نبودن غـرق می‌شوی در سکوت جای گله از کسی هم نیست اشتباه از همان روز تولدم بود.
هیچ²
ـ
ـ
در کودکی فکر می کردم کسی که اسباب بازی فروشی دارد حتما خوشبخت ترین آدم دنیاست اما چند سال بعد نوجوان که بودم فکر می کردم خوشبخت ترین آدم دنیا یکی از سوپر استار های سینما یا یک ورزشکار معروف است آن روزها خوشبختی را در شهرت می دیدم. با گذر زمان معنی خوشبختی هر روز برایم عوض می شد. گاهی خوشبختی را در ثروت می دیدم و وقتی بیمار می شدم در سلامتی سالها گذشت و زندگی به من ثابت کرد خوشبختی برای هر انسان یک تعریف دارد گاهی ما در زندگی به چیزی که ان را خوشبختی میدانیم میرسیم'ولی باز هم احساس خوشبختی نمی کنیم چون گذر زمان و تغییر شرایط تعریف ما را از خوشبختی عوض کرده کاش بدانیم خوشبختی واقعی،داشتن ''آرامش'' است خوشبختی که نه گذر زمان و تغییر شرایط نمی تواند آن را از ما بگیرد دنیا پر است از آدمهایی که همه چیز دارند به جز آرامش کسانی که هرگز خوشبخت نمی شوند.
وضعیت خوبی ندارم مرا ببخش! دستم از اشیاء رد می‌شود رد می‌شود از تلفن فراموشت نکرده‌ام.. فقط کمی کمی مرده‌ام؛