*برای یک زندگی معمولی*
✍️آتیه دوست
تفنگ را که گرفته بود دستش، ندید هدف تیرهایش، پسربچهای است که شاید سرخوش از یاد سرسره هایی که قرار است بعد از زیارت شاهچراغ بخورد، توی صحن میدود، یا کودک یک ساله ای است که شاید درد دندانهای درنیامده اش هنوز روی لثههایش بدقلقی میکند و با چشم های نیمه باز روی پای مادرش دارد کم کم به خواب میرود.
سر تفنگش را که میچرخاند نه ریشهای انکادر کرده پسری را دید که شاید در فکر و خیال شام عروسی اش به دیوار شاهچراغ تکیه داده بود تا کمی آرام بگیرد و نه محاسن پیرمردی را که دست روی سینه و سر به زیر روبروی ضریح برای شفای همسر مریضش ریش گرو میگذاشت.
وقتی هار شده بود و میدوید ندید آن طرفتر گوشهای از صحن شاهچراغ شاید نخبهای ایستاده و بعد از زیارتش قرارجلسه ای مهم دارد و میخواهد پروژه ای را به سرانجام برساند.
حتی ندید آتش اسلحهاش دامن مادربزرگی که توسل میخواند را میگیرد یا تیزی تیرش قلب دختر جوانی که به رسم امامزادهها چادر رنگی سر کرده و برای به خیر گذشتن مراسم عروسیاش دست به دامن شاهچراغ شده را نشانه میگیرد. دختری که تازه شاید هم توی راه برگشت هندزفری به گوش آهنگ شب عروسی اش را پِلِی میکرد!
وقتی مثل گرگی که به گله میزند دندان هایش را تیز کرده بود و توی صحن شاهچراغِ قشنگمان می دوید نه، دید که طعمه اش پدری است که پیش پای گلولههای او، شاید پشت تلفن به دخترکش قول داده زودِ زود به خانه میرسد با یک بستنی قیفی بزرگ و خوشمزه! نه فهمید تیرهایش شاید مادری را تیر به جگر میکند که درست توی همان لحظه شاید نگران ته گرفتن شامی است که شب برای عروس و دامادهایش پخته!
اصلا ندید شاید خیلی از آنهایی که آمده بودند شاهچراغ، میخواستند یک تُک پا سلامی بدهند و بروند به زندگی معمولی شان برسند؛ خرید کنند، تفریح بروند، کلاس دارند، جلسه دارند، تولد بچه شان است، عروسی دخترشان است، پاگشای نوه عمه شان است...
اصلا ندید اینها توی این شهر غریبند یا آشنا.
او حتی ندید شاید کودکی شش ساله از دار دنیا خانوادهای دارد که وقت به دنیا آمدنش اسمش را گذاشته اند *آرتین* و حالا این آرتین بود که داشت با گلولهٔ آتشِ تفرقه، تنها میشد، تنها بدون پدر و مادر و آرشام برادرش...
گلولهها وقت بیرون آمدن هیچ کدام از اینها را ندیدند و یکی پشت دیگری رگبار می شدند روی سر تمام آرزوهایشان. خاک میشدند روی سر تمام چشم انتظارهایشان و هوار میشدند روی سر تمام کودکیهایشان!
*وقتی امنیت ترور شد، دندانِ گرگ، تیز میشود. دندانِ تیزِ گرگ طعمه را دستچین نمیکند، آش را با جایش میبرد.*
#شاهچراغ
#شیراز
#ایران
#امنیت
#اتحاد
🆔 @hhonarkh