🔶حکایت زن های ناراضی
🔹یادداشتی بر مستند زنان جبهه شمالی
✍️ مریم برزویی
قصه فیلم از یک ناآسودگی شروع میشود و تا خط مقدم پیشروی میکند. صدای شیهه آژیر در همان آغاز فیلم و رجزخوانی زنها توی خط مقدم، آب پاکی را میریزد روی دست دشمن!
ناآسودگی که این روزها جنسش کمیاب شده یا بهتر بگوییم نوع آن تغییر کرده. آسایش را جای آرامش جاساز کردهاند و به خوردمان دادهاند. هرچه هم در این چاه بی سروته آسایش میریزیم، پر نمیشود. زنان ناآسوده این مستند، اما یک روز را هم با خیال معمولی زنانه نگذراندهاند. فکر و ذکرشان جهاد و مبارزه و بیرونزدن از چارچوب خانه خود بوده است.
جنیدی سردسته زنان رودسری، وقتی به همراه همسرش در کسوت امام جمعه، به رودسر کوچ میکند، اوضاع کشور تازه انقلاب کرده، آرام و قرارش نمیدهد. به توصیه همسر وارد انجمن زنانهای در شهر میشود و عَلَم کارهای جهادی را بلند میکند. هنوز شیرینی انقلاب زیر زبان مردم مزه نکرده است که دیوانهای سنگی توی چاه میاندازد و جنگ آغاز میشود.
زنهای انجمنی گوش به فرمان امامشان، چادر همت به کمر میبندند و وارد فعالیتهای پشتیبانی جنگ میشوند. کمکم مزه جنگ را عوض میکنند.
رندهبهدست برای پخت مربا میآیند. شال و کلاه میبافند. کلههای قند را حبهحبه میکنند. هر نقطه شهر تبدیل میشود به پایگاه کمکهای مردمی. از مدرسه خانم موسوی گرفته تا خانه خانم منزوی!حالا تو در خیال خودت داری مستند تماشا میکنی و هر بار اشکهایت سرازیر میشود. درود میفرستی به غیرت زنان سرزمینت. اما در میانه مستند ورق برمیگردد. کار زنها به پشتیبانی جنگ ختم نمیشود. گلهمندند. به همین مقدار سهمشان از جنگ راضی نیستند. میخواهند در جبهه نزدیکتری بجنگند. ماجرا از رفتوآمدهای خانم امام جمعه به خط مقدم شروع میشود.
آشپزخانه گردان ۱۴صاحبالزمان، قرار است رخت نو بر تن کند. ۲۲۰زن گیلانی رضایتنامه به دست، عازم خط مقدم میشوند و تو شاهد ساک بستن مردها برای زنهایشان هستی. آشپزخانه هویزه میشود معبر و مسجد و سنگر زنان!
مستند در دقایق پایانی خاطرات تلخ و شیرین روزهای خط مقدم را زیرورو میکند. حتی زمانی که خبر عقبنشینی زنها به پشت جبهه میآید، گریه و غم دوام نمیآورد و آغازی میشود برای مسیر دوباره.ای کاش پایان مستند با خندههای همان مادر شهیدی ختم میشد که میگفت: «محال است بتوانی گریه مرا درآوری! من مقاومت میکنم!»
دوربین حالا بعد گذشت چند دهه، چهرههای چروکافتادهای را به تصویر میکشد که روایتهایی از سالهای نزدیک با خودشان آوردهاند. لهجه محلی راویها، انطباق تصاویر و فیلمهای مرتبط با روایتها، دستنوشتههای زنان و... مستند را دیدنیتر کرده است. هرچند ابهاماتی در مستند دیده میشود و جای خالی پرداختن به آنها خودنمایی میکند: بچهداری، همسرداری، مدیریت امور منزل در زمان حضور در جبهه و فعالیتهای پشتیبانی جنگ، مصاحبه با اعضای خانواده، پرداختن به انجمن زنانه و فعالیتهایش، آموزشهای قبل از حضور در جبهه، شرح بیشتر وقایع، زمان حضور در جبهه و...
مستند زنان جبهه شمالی، حکایت زنهای ناراضی است. زنهایی که به دنبال سهمخواهی از جبهه و جنگ هستند. اما نه آن سهمخواهیهای معروف!
این زنان، معرفهای خوبی از الگوی سوم زن هستند. الگویی که در بستر انقلاب اسلامی شکل گرفت و در مقابل نگاه شرقی و غربی به زن، قد علم کرد. زنی که نه مثل زن غربی از ارزشهایش کوتاه آمده و نه، چون زن شرقی زنانگیاش را به محیط زندگیاش محدودکرده، بلکه آن را به اندازه یک سرزمین وسعت داده است.
#مستند_دیدم
#معرفی_مستند
#زنان_جبهه_شمالی
🆔 @hhonarkh
*هپکوتیزم*
✍ مطهره خرم
اولین چیزی که مرا هیپنوتیزمِ مستند کرد، اسمش بود. هپکوتیزم. مستندی 40 دقیقهای که حول محور زندگی فردی به نام علی است که حرکتی رفتی برگشتی با زمان دارد و همین بازگشت به عقب و ارتباط دادن آن با زمان حال، جذابیت خاصی به مستند میدهد و بر کشش داستان زندگیِ علی میافزاید.
مستند با تصویری از یک مرد در بالای پل شروع میشود که همه یک صدا نام او را فریاد میزنند؛ در تمام دقایق مستند، مخاطب با خود فکر میکند داستان این خودکشی و هپکوتیزم چیست؟ و همین سبب کششی میشود تا ادامهی داستان را دنبال کند.
میتوان گفت مستند ژانری اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… دارد؛ یعنی کلا مردمی است و حرف دل را میزند.
اما چرا حرف دل؟
واقعه در استان مرکزی، شهر اراک رخ میدهد؛ واقعهای که شاید حدود دو هزار و پانصد انسان و خانوادههایشان را درگیر میکند.
تمام این وقایع در سایهی زندگی علی، شخصیت اصلی قصه روایت میشود. علی کارگر کارخانهای بزرگ است؛ ابتدا مسئول فضای سبز آنجاست و سپس راهی بخش فنی و کاری که از بچگی به آن علاقه داشته، میشود. کارخانهای که حتی با کشورهایی مثل سوئد پروژه مشترک داشته و به آلمان صادارت انجام میداده است.
سیر زمانی در روایت اتفاقات شیرین و تلخ زندگی این 2500 نفر دیگر رعایت شده است. شخصیتها به خوبی کنار هم قرار گرفتهاند و انتخاب علی به عنوان شخصیت اصلی داستان یک نوع خلاقیت و جسارت کارگردان کار، سعید ساروقی، را میرساند.
اما چرا علی بهترین انتخاب بود؟ این را دقیقه به دقیقه مستند میگوید.
زندگی افراد قصه روی غلطک افتاده بود که در اواسط سال 1391 خبری آمد و اوضاع واژگون شد. کارخانه شد همه چیز کارگرها؛ از جانشان میگذشتند، از کارخانه هرگز
هپکوتیزم از کشمکشهای بین کارگرها و مسئولین صحبت میکند؛ از اصطکاکهایی که فقر و بیکاری در زندگی آنها به وجود آورده؛ از طلاق و از هم پاشیده شدن خانوادهها، از اعتیاد برخی کارگرها و از شرمندگی مردها میگوید؛ و همین است که درک انسان را از روایت داستان و مشکلات اقتصادی که همهی مردم با آن دست و پنجه نرم کردهاند، بیشتر میکند.
گذشت از خط قرمزها و جسارت زمانی در داستان مستند رخ میدهد که کارگرهای کارخانه حتی تا پای جان، پیگیریِ احیاء کارخانه را از مسئولین بزرگ کشوری، وزیر، رئیس قوهی قضائیه و… خواهند داشت؛ پیگیریهایی که باز هم سنگلاخها و دردسرهایی مثل حکم جلب را پیش رو دارد.
این مستند به همت سعید ساروقی، نویسنده و کارگردان و به تدوینگری حمید قربانی افراچالی ساخته شده است. مستندی که دغدغهی اجتماعی مردم را روایت میکند و نشان میدهد مطالبهگری با تمام سختیهایش اثربخش خواهد بود.
#معرفی_مستند
🆔 @hhonarkh