eitaa logo
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
206 دنبال‌کننده
848 عکس
128 ویدیو
5 فایل
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار 🌱 📲 پیشنهادات و انتقادات👇 مدیر کانال: @ati95157
مشاهده در ایتا
دانلود
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
⭕️ نقد و بررسی کتاب "مادر ایران" خاطرات شفاهی عصمت احمدیان؛ مادر شهیدان اسماعیل و ابراهیم فرجوانی
📣 بنا به درخواست علاقه مندان به حوزه کتاب و کتابخوانی، شرایط حضور به صورت مجازی در جلسه نقد و بررسی کتاب «مادر ایران» فراهم شد. جلسه نقد کتاب ساعت 17:30 آغاز خواهد شد و جهت حضور روی لینک زیر ضربه بزنید https://daneh.ir/demo2/mod/lmskaranskyroomtwo/view.php?id=12080
🔅در بندِ مادری🔅 ✍️مهناز کوشکی هرجا توانسته، سرک کشیده است. کل شهر و محله او را به اسم مادر می‌شناسند. برای همه مادری می‌کند حتی قبل از نبود عزیزانشان. انگار حکم مادری‌ به او داده‌اند. هرجا می‌رود محبتش نمی‌گذارد بی‌تفاوت از آنجا گذر کند. حتی با دیدن دخترانی در زندان این گونه دل می‌سوزاند: «شماها خیلی خوشگلین. من هرچی نگاه می‌کنم فقط زن ودختر زیبا اینجا می‌بینم. خب حیف نیست؟ چرا با خودتون نساختین؟ چقدر با جنس خودتون ناسازگاری کردین. شماها واقعا خودتون رو آزار دادین. اون بیرون مادرهای زیادی هستن که یه عمر زحمت کشیدن تا یه پسر خوب تربیت کنن و بفرستن دانشگاه. بعد چقدر باید این مادرها دنبال عروس خوشگل و خوب بگردن. اون وقت شما باید پشت این میله‌ها باشین؟ واقعا حیف نیست؟» 🆔 @hhonarkh
🔅صبرِ ننه عصمت🔅 ✍️زهره فرهادی دو هفته‌ای می‌شود که درد دندان امان نعیما را بریده. ساعت از وقت خواب گذشته. کنار گهواره‌اش نشسته‌ام‌ و یک‌دست به کتاب و یک‌دست به میله‌ی گهواره. گهواره تکان می‌خورد به چپ و راست اما او عزمش را جزم کرده که نخوابد و غرولند می‌کند. ناچار کتاب را می‌بندم و گوشه‌ای می‌گذارم و پاهای کوچکش را میان دست‌‌هایم می‌گیرم و با انگشت سبابه ماساژ می‌دهم. خوشش می‌آید و خنده را جای غر، مهمان لب‌هایش می‌کند. چیزی نمی‌گذرد که دوباره می‌زند روی دنده‌ی غر. تمام راه‌ها را امتحان می‌کنم اما جواب نمی‌دهد که نمی‌دهد‌. صبر ایوب دارم اما در برابر گریه و دردش، صبر، معنایش را گم می‌کند. قلبم توان دیدن لحظه‌ای حال بدش را ندارد. رگ‌های قلبم اتصالی می‌کند و مغزم هم دچار اتصالی می‌شود و دستور حمله به شبکیه‌های چشم را می‌دهد. خیلی زود چشمه‌ی اشکم سرازیر می‌شود. قیافه‌ی زارم را که می‌بیند گریه‌اش بند می‌آید و می‌زند زیر خنده. چند دقیقه‌ای طول نمی‌کشد که بالاخره خواب پرده‌ی چشم‌هایش را می‌کشد. کش و قوسی به بدنم می‌دهم و به سراغ کتاب می‌روم و ادامه‌ می‌دهم:《قول می‌دهم زاری و شیون نکنم. اجازه دادند بروم بالای سرش. آه... چه خبر داشتم پیکر بدون سر است؟ با حاج‌آقا کف بیمارستان کنار امیر نشستیم. پارچه‌ی سفید را از روی قامت نازنینش کنار زدم و مثل بچگی‌هایش او را در آغوش گرفتم. دستش از بازو قطع شده بود. _امیرم، بلبل خونه‌م. بلندشو ببین مامان اومده. دستت کو عزیزم؟ سرت کجاست پسرم؟ باز همه چیزت رو بخشیدی مامان؟ با حاج‌آقا دوتایی برایش زیارت عاشورا خواندیم. خم شدم رگ‌های بریده‌ی گردنش را بوسیدم. دستم را به سراپای قامتش متبرک کردم و تمام پیکر را چندین بار بوسه زدم. _حالا بذارینش سرجاش. دیگه بچم رو اذیت نکنم.》 هنوز رگه‌هایی اشکی که برای درد دندان نعیما ریخته بودم روی صورتم یخی می‌کردند. پشت دستم را به پهنای صورتم کشیدم و با خودم گفتم: یعنی ننه عصمت هم یک روز وقتی امیر داشته از درد دندان غر می‌زده، دلش برایش تکه‌تکه‌ شده و حالا اینطور بدن‌ تکه‌تکه شده و بدون‌ سرش را به آغوش می‌گیرد و هیچ نمی‌گوید. عجب صبری داری ننه عصمت. کاش کمی از تو یاد بگیرم و‌ من کمی تو شوم. 🆔 @hhonarkh
🌸دیدار با مادر شهید محمد گوداسیایی🌸 📆 پنج شنبه ١۴٠١/٠٨/١٩ ⏰ ساعت ١٠:٠٠ ✨خواهرانی که تمایل دارند همراهمان باشند جهت هماهنگی و دریافت نشانی به آی دی زیر در پیام رسان ایتا و بله پیام دهند. @zfarhadisadr 🆔 @hhonarkh
📷 گزارش تصویری | جلسه نقد و بررسی کتاب مادر ایران در حسینیه هنر سبزوار 🆔 @hhonarkh