📖#برشی_از_کتاب
«هیچوقت کسانی را که میگویند بزرگترین ترسشان صحبت کردن جلوی جمع، عنکبوت یا هر کدام از این قبیل ترسهای جزئیست، درک نکردهام. چطور میشود از چیزی بیشتر از #مرگ ترسید؟ برای هر چیز دیگری راه فراری وجود دارد: یک فرد فلج، هنوز هم میتواند آثار چارلز دیکنز را بخواند؛ یا مردی در چنگال آلزایمر و زوال عقل، احتمالا بارقههایی از زیباییهای پوچ زندگی را در ذهن میبیند.»
📚#شهردزدها
🖋#دیویدبنیوف
@hibook📓
صبور
مثل درختی که در آتش میسوزد
و توان گریختن ندارد
حیرت زده چون گوزنی
که شاخهای بلند
در شاخه گرفتارش کردهاند
همهی این روزها این چنینیم ...
#شمس_لنگرودی
@hibook🌱
هنر مجاهد
منشاوی چند جا موقع خوندن نفس کم میاره و گریه میکنه، یه بار وقتی داره قسمتهای پایانی سورهی بقره رو
سورهی مبارکهی «الاعلی» آیاتی دارد که این اواخر زیاد بهش فکر میکنم، وقتی که خدا میخواهد از آدمهای بدبخت حرف بزند، جایی را برایشان توصیف میکند که در آنجا نه امکان زندگانی وجود دارد و نه راهی برای مرگ، «ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى»، خیلی شبیه به مرحلهایست که زمان زیادی در آن گرفتار شدهام.
هنر مجاهد
سورهی مبارکهی «الاعلی» آیاتی دارد که این اواخر زیاد بهش فکر میکنم، وقتی که خدا میخواهد از آدم
یک بار، خیلی سال پیش در موردش نوشتم و اسمش را هم گذاشتم «مرحلهی اضمحلال تدریجی» فکر میکردم یک روزی دورهاش به پایان خواهد رسید، ولی حالا از دور که نگاه میکنم میبینم که خلاص شدن از این مرحله بدون کمک معجزهای امکانپذیر نبود، آن موقع خودم را در هیبت پرومته میدیدم، همانی که آتش را از خدایان دزدید و به انسانها هدیه داد، پرومتهی تنها و گرفتار در کوههای قفقاز که هر روز جگرش طعمهی عقاب میشود تصویر حماسی و شاعرانهی بود که برای تسکین دل خودم ساخته بودم، اما در واقع این هم نبود، #خدا این را بهتر از همه میدانست: بدبختی مثل یک زمین لمیزرع است، یک جایی مثل برزخ خودساخته که نه زندگی میکنی و نه میمیری.
#قرآن
#کلمات
@hibook🖋
حتی نمیتونید تصور کنید که روزانه چقدر مطالب بیارزش و بیفایده در شبکههای اجتماعی میخونید.
چیز بهتری بخونید.
چیزهای باارزش بخونید.
#کتاب بخونید
#کتابخوانی
پدرم دفتر شعری آورد!
تکیه بر پشتی داد؛
شعر زیبایی خواند،
و مرا برد به آرامش زیبای" یقین"
زندگی شاید "شعر پدرم بود" که خواند!
#سهراب_سپهری
#شعر
#زندگی
@hibook🌱
📚#برشی_از_کتاب
-هیچ وقت عاشق بودهای ستّار؟
-عاشق زیاد دیدهام.
-راه و طریقش چه جور است عشق؟
-من که نرفتهام برادر!
-آنها که رفتهاند چی؟ آنها چی میگویند؟
-آنها که تا به آخر رفتهاند وانگشتهاند تا چیزی بتوانند بگویند.
📓#محمود_دولت_آبادی
🖋#کلیدر
@hibook📖
📓#برشی_از_کتاب
خوب نیست آدم گورش گم بشود. جایی چال شود که کسی نداند. وقتی زنده بودم هیچ اهمیتی نمیدادم که بعد از مردنم کجا گورم کنند، کسی برایم گریه بکند یا نکند. ولی الان دوست داشتم که کسی روی خاکم گریه کند. خواهرهام و مادرم گریه بکنند. زنها خوب گریه میکنند. پیش دوست و دشمن آبروداری میکنند. خیلیها که دختر نداشتند، وقت پیری غمگین میشدند، نگران میشدند که کسی سر خاکشان گریه نکند. حق هم داشتند.
📚#مردی_که_گورش_گم_شد
🖋#حافظ_خیاوی
#نشر_چشمه
@hibook📖
هنر مجاهد
یک بار، خیلی سال پیش در موردش نوشتم و اسمش را هم گذاشتم «مرحلهی اضمحلال تدریجی» فکر میکردم یک رو
تعداد آیاتی که در قرآن در مورد ایوب نبی آمده است شش آیه است، در یکی از آیهها ایوب میگوید 《انی مسنی الضر》، این سخن ایوب را با سخن خدا که فرموده 《انا وجدناه صابرا》 منافی میدانند و مینویسند که شکایت از رنج نشان بیصبری است.
در یکی از جستجوهایم در مورد همین آیات نوشتهای خواندم که بدجور آتشم زد. نوشته میگوید: کرمهای زیادی داشتند بدن ایوب را میخوردند، یکی از کرمها بر زمین افتاد و جایش آرام گرفت و دیگر درد نداشت برای همین زبان ایوب به این حرفها چرخید و از بیدردی شکایت کرد. #کلمات مثل همیشه در انتقال مفاهیم ناتوانند، برای همین خیال میکنیم که ایوب دارد از درد شکایت میکند، در حالی که ایوب این بیدردی را نشان نادیده گرفته شدنش به حساب میآورد.
#صبر
#درد
#قرآن
#کلمات
@hibook🍃