#نگاشته ۷۲
#هیچآ
#طریقالحسین
#طریقالقدس
به تمام زبانها میشنوند و میبینند و میگویند:
«خوش آمدید»
این روزها حال و احوالات پیرامونم، غریب و قریب است.
دقیقا به همین شکل؛
مجنس شده بهم،
پیوسته،
با تفاوتهای کم ولی تکاندهنده.
همین جناس غریب و قریبِ روزگار این تابستان من که نسبتم با نود درصد روزمرگیهایم را تشکیل میداد، امروز را با سالهای قبل متمایز میکند. امروزی که چیزی حوالی یک هفته با اربعین فاصله دارد و من، مثل هر سال برای عزیزانم که راهی شدهاند مداحی میفرستم و میگویم: محتواهای فرهنگی مسیرتون که شکر خدا تأمین شد، ببینم اونجا چیکار میکنین!»
کنجکاوم بدانم هر کس چه میکند.
با خودم تصور میکنم وقتی «سلام آقا»ی حسین خلجی را برای فلانی میفرستم، کی گوشش میدهد. برایش نوشتم: جاش فقط اون لحظهایه که چشمت میافته به گنبد توی جاده. اونجا بلند پلی کن! بلندِ بلند! خودت که باهاش سلام دادی، سلام منم برسون...»
آیا همین کار را میکند؟
اگر خودم بودم چطور؟
خودم چه میکردم در آن لحظه؟
سلامش را میرساندم؟
اصلا یادم میماند چیزی بگویم؟
یا مثل همیشه که در موقعیتهای حساس شاتدَوْن میشوم، مخم تعطیل میکرد و لال میشدم؟
اصلا من نه...
میلیونها زائری که این روزها و شبها میروند چه میکنند؟ چه می توانند بکنند در برابر تصویر به تصویرِ مختصات کربلا روی این کرهی خاکی که چشمشان ضبط و ذخیره میکند؟
وقتی بر میگردند چه؟...
روزگارشان میشود حد فاصل غریب و قریب؟ غریبیای که عین قربت است؟ شاید هم برعکس... مگر برعکسش هم میشود؟
غریبی و قریبیِ حال و احوالات پیرامون هالهی بشر، از آن دست چیزها و حالاتی است که هر کس حداقل یکبار مدتی تجربهاش را کرده و بعضاً هنوز هم میکند.
شاید حتی یکی از رسالتهای نسل آدم، تبدیل همین دوگانه - از مبهم به درست باشد. هرچند، باز کردن گرهی دوگانهها همیشه کار انسان بوده و هست ولی بعضی وقتها، یکسری چیزها را نباید بیجواب رها کرد. ایبسا این دوگانه هم، از همان چیزها باشد.
این همه حرف زدم که بگویم،
کربلاییهای مجلس!
شماها که مثل هر سال راهی هستید یا راهی شدهاید!
جای ما جاماندهها، بروید و راه باز کردن دوگانهها را ازشان بخواهید. بگویید دنیای ما پر شده از دوتا دوتاییهایی که اگر به خودمان وابگذاریدشان، دیوانه میشویم...
چون واقفید و واقفیم که همهی دوگانهها به شفافی خیر و شر نیستند و یک وقتهایی نسبت ما با عالم هستی، نسبتی بین غریب و قریب است.
بگویید آقا بین دوچیز ماندن برای بشرِ آخرالزمان خطرناک است؛ بین دوچیز در بهت ماندن، کلا بهت و تحیر و بلاتکلیفی برای بشر خطرناک است! این را که شما بهتر میدانید!
خلاصه...
بروید کربلارفتهها، که گره باز شود.
نه از کار خودتان فقط؛
از کار همهی عالم به واسطهی نقشی که ایفا میکنید و قدمهایتان گره باز میشود...
قدمهای شما برای میلیون میلیون زائر این مسیر، از طلا بالاتر است و خاک زیر پایتان از خود شفا هم شافیتر!
بروید و بعد از گرفتن جواب خودتان، برای جاماندهها هم جواب بخواهید بیزحمت.
خدا پشت و پناهتان.
مثل هر سال، یک جامانده...
پ.ن۱: خوش آمدید عراقی بالا را گذاشتم که اگر دوست داشتید بازش کنید. اگر شد، کلیپش را با ترجمه میگذارم که بشود فهمید. حالی ببرید خلاصه.
پ.ن۲: این مدت درگیر گذراندن تابستان آخر قبل از کنکور بودم و به همین علت، فعالیتم کم شد. آمدم عذر بخواهم همزمان با التماس دعا گفتن.
برنامههایی برای ادامهی مسیر هستند انشالله، به حول و قوهی الهی:)
هیچا~ داستانهای مبارزه.