eitaa logo
|هیچا|
47 دنبال‌کننده
93 عکس
42 ویدیو
5 فایل
آدمِ اینجا!... ادمین: @Hich1214
مشاهده در ایتا
دانلود
جهت بازنشر.
غزه امشب بعد از ۱۹۰ شب، غرق تماشاست... تماشای احقاق حق... تماشای قدرت خدایی که به خدایی قبولش نداشتند و او، بدجور زمینشان زده و می‌زند هنوز!... هیچا~ داستان‌های مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوی آغاز عملیات شکوهمند با حضور فرماندهان سپاه پاسداران.
ما ختم سوره‌ی فتح گرفتیم برای موفقیتشان... شما هم با ما همراه شوید اگر دوست داشتید. هرچقدر که خواستید، به نیت هر شهید و هر بزرگی از اهل آسمان بخوانید. بلکه آنها هم برای ما دست به دعا شوند. آمین. هیچا~ داستان‌های مبارزه.
رژیم صهیونیستی از ما درخواست کرده حملات ایران را محکوم کنیم. وزارت خارجه روسیه: سفیر رژیم صهیونیستی از ما درخواست کرده حملات ایران را محکوم کنیم، به یاد نمی‌آوریم که اسرائیل تا به حال یکبار حملات اوکراین به روسیه را محکوم کرده باشد ✅کانال تحلیل و تحولات مهم 🆔@marsous_bm
وقتی میگن چیزی که عوض داره گله نداره، همینه ها!... ای خدا...
اسرائیلی‌ها در رسانه‌هایشان می‌گویند، آسیب جزئی دیده‌اند! و روی این موضوع مدام مانور می‌دهند، اما دو نکته: اولاً حجم تخریب عملیات دیشب واقعاً در درجه اهمیت پایین‌تری قرار دارد. همین که از حصار سرزمین‌های اشغالی رد شدیم، همین که مستقیم زدیم، همین که اعلام کردیم و زدیم و ... همه‌ی این‌ها نشانگرهای قابل توجهی برای اهل تأمل است! نباید مقهور بازی رسانه‌ای حریف شد و در زمین آن بازی کرد. ثانیاً واقعیت ماجرا با چیزی که اسرائیلی‌ها می‌گویند بسیار متفاوت است! روزهای آتی و اخبار و تصاویر ماهواره‌ای مشخص خواهد کرد چه کسی راست می‌گوید ... ضمن اینکه برای فهم ، بد نیست به این آیه مبارک نگاهی بیندازیم: ... فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (اعراف ۱۷۶) پس داستانش چون داستان سگ است [که] اگر به او هجوم بری، زبان از کام بیرون می‌آورد، و اگر به حال خودش واگذاری [باز هم] زبان از کام بیرون می‌آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را [برای مردم] حکایت کن، شاید [نسبت به امور خویش] بیندیشند. https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
خبرنگار فلسطینی در گفتگو با صداوسیما: به لطف حمله گسترده ایران به سرزمین های اشغالی، امشب (دیشب) حتی یک نفر هم در غزه به شهادت نرسید.
مگر داریم خبری زیباتر از این خبر؟!... مگر داریم؟!... به خدا که تو نزدیکی یابن‌الزهرا... خیلی خیلی نزدیک! هیچا~ داستان‌های مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان غزه‌ای در شبکه‌ی خبر می‌گفت: وقتی همه‌ی کشورهای عربی ما را تنها گذاشتند، ایران کاری کرد که هیچ کدامشان نمی‌توانستند بکنند! می‌دانید این فیلم، و این جمله، مرا یاد چه می‌اندازد؟...
من در این چند روز، به این تصویر فکر می‌کنم. به این نقطه‌ی شروع. به این آغاز پر هیاهوی شگفت‌انگیز ... به جایی که همه‌چیز در اوج امیدواری و چشم‌روشنی شروع شد و به اینجای کار رسید :) به این فکر می‌کنم! صلواتی برای همه‌ی شهدا، به همراه یک فاتحه اگر محبت کنید... ✍ هیچا_نویس https://eitaa.com/hichaho1214
+مامان امشب برام داستان می‌گی؟ -داستان؟؟ تو که تا حالا بهونه داستان نمی‌گرفتی؟ + مامانی امشب بالاخره می‌تونم بخوابم. صدا هواپیماهاشون نمیاد... | @mabnaschoole |
گنبد آهنین left the group
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۹ ۱۷ نزدیکان حاج احمد متوسلیان در طیف گسترده‌ای، به او برادر احمد می‌گفتند. از او خاطرات زیادی حول محور رفتارهای مختلف و خشم و غضب و مهر و عطوفت و رأفت نقل شده و می‌شود هر از گاهی هنوز؛ اما یک روایت هست که فکر می‌کنم قابل بررسی باشد. هر چه می‌کردند زیر بار ازدواج نمی‌رفت. همه را به این امر تشویق می‌کرد و در مراسم عقد و جشن همه‌ی بچه‌هایش شرکت می‌کرد ولی خودش، اصلا و ابدا! تا هم می‌پرسیدی چرا، سریع می‌گفت: من نمی‌مونم تا آخر جنگ؛ بیخودی یکی دیگه رو وارد زندگی کنم که چی؟...» هرکسی هم که این جمله را می‌شنید نه می‌گذاشت و نه برمی‌داشت: نه برادر! این چه حرفیه! ایشالا جنگ تموم میشه همه میریم سر خونه و زندگیمون به حق علی...» گذشت. گذشت و بعدترها که دم دمای سفر بی‌بازگشت‌ش بود، در حد همین یک جمله گفت: از خدا خواستم من به دست شقی‌ترین آدم‌های روی زمین کشته بشم؛ می‌خوام به دست اسراییلی‌ها کشته بشم!...» این عبارت، برای همه از بعد از آن روز یعنی ۱۴ تیر ۶۱ که به قول سینمایی «ایستاده در غبار»، او در تاریخ گم شد، تبدیل به کلید شد. کلید،‌ راهنما، خبر... و امید. برادر احمد این روزها را می‌دیده شاید، که اینقدر مطمئن از خودش و اسراییل حرف زده ولی ما، حالا باید خوب خوب دور و برمان را رصد کنیم؛ به این امید که روزی چشمان ما هم، آنچه او در پس حقایق عالم می‌دید، ببیند. ادامه دارد... هیچا~ داستان‌های مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۱ چقدر شعر قدرتمند است! چقدر زور دارد این خلقت خدا... چقدر می‌تواند آدم‌ها را زمین بزند یا از زمین بلند کند؛ و حتی چقدر زندگی‌ها می‌توانند به شعرها وابسته شوند. چون به هرحال، این هم یک رسانه به حساب می‌آید و از اساس، ادبیات هم... چقدر فارسی زیباست! و چقدر شعر فارسی زیباتر! و کلا، چقدر چقدرها زیاد شدند! ببینید و لذت ببرید آخر شبی. اسراییل بداند، ما حتی آخر شب‌ها دم خواب هم، دست از تحقیرش بر نمی‌داریم تا روزی که اسمش به تاریخ بپیوندد! هیچا~ داستان‌های مبارزه.
۴۲ ۱۸ امروز، چهل و دومین روز بعدِ بازگشت ما از جنوب بود. چهل و دو روز پیش در چنین ساعاتی من بعد از گذراندن پنج روز میان زمین و آسمان و به معنای واقعی کلمه - در خلا - به تهران برگشتم و زندگی هنوز جریان داشت، جریان داشت، و جریان دارد... حضرت دوست گرامی؛ خداوند متعال عزیز! همینقدر خلاصه بگویم، که از نقطه‌ی شروع، تا آخر قصه و تا جایی که سنگ به هوا خاسته‌ی زندگی های ما هنوز در حال چرخش در آسمان است، تو هستی که ید قدرت بی‌نهایتت ما را متوجه‌ی نادانسته‌ها و درهای بسته‌ی زندگیمان می‌کند! بابت حضورت ممنون. ممنون که شاید رسما نه، ولی اسما با اسلام همراهیم جناب دوست:) تشکر! پ.ن: تصویر از شلمچه‌ست. عکس‌های جنوب را ریزه‌ریزه منتشر می‌کنم. هیچا~ داستان.های مبارزه.
۴۳ ۱۹ معلم فنون ما می‌گفتند: میون ادبیاتیا، هیچ‌کس رو نمی‌بینین که عاشق سعدی نباشه! هر چی نباشه سعدی سلطان کلامه، کسی تو این مسئله تردیدی نداره!» به این حرف می‌گویند حرف حق؛ سعدی استاد سخن و سلطان کلام است. سعدی به قول قدیمی‌ها از جادوی حلال بهره‌ها برده و جماعتی را دیوانه‌ کرده از بس از عشق گفته... و عشق! عشقی که بعید می‌دانم بتوان حتی با یک کلمه به قلم حقیر این هیچِ هیچ، چیزی در رابطه با آن نوشت. عجب از این جادوی فارسی! واقعا چیست جادوی ادبیات و کلام؟!... هیچا~ داستان‌های مبارزه.
فالله خیر حافظا و هو الرحم الراحمین...
۴۴ ۲۰ اینجا دبیرستان فرهنگ؛ بیست و سومین جشنواره‌ی پژوهش؛ در محضر «بررسی امکان تحقق سینمای دینی در نظر اندیشمندان پس از انقلاب» بودیم برای یک سال؛ و به حمد و ستایش و شکر خدا و به لطف خودش، تمام شد. یک چیز بگویم فقط، آن هم اینکه الحمدلله که به خیر گذشت:) الحمدلله... سلامتی خدا، صلوات! هیچا~ داستان‌های مبارزه.
تغییرات قشنگن، خصوصا اگه خیلی جزئی باشن ولی به چشم بیان:) نه؟...
۲۲ توی اتوبوس که نشسته بودیم و در راه برگشت، مود بچه‌ها فاز غم بود. یکی یکی آهنگ‌های غمگینشان را به کسی که گوشی‌اش را به بلوتوث وصل کرده بود می‌گفتند و او هم بعد از کمی کل‌کل که: بابا چرا اینو میگین؛ آدم گریه‌اش می‌گیره بعد این همه راه رفتن!...» موسیقی یا به قول زهرا موزیک را - در اوج نارضایتی - پلی می‌کرد. بعد هم، همه بهم تذکر می‌دادند می‌کردند که: هیییس! باهاش نخونین دیگه، می‌خوایم گوش بدیم!» این تصویر، با حس گرفتن‌های موقع آمدن خیلی فرق می‌کرد. با اینکه صبح کله‌سحر بود و بعد از ۹۰ دقیقه عربی به نظر می‌آمد کسی نباید حال و حوصله داشته باشد، ولی کاملا روی ابرها بودند؛ در یک واژه بگویم؟ خل شده بودند، چرا جمع نمی‌بندم؟ خل شده بودیم! اما حالا، وقتی به همین سهولت ترجیح می‌دادند خداحافظ عرفان طهماسبی و چند عنوان غمگین دیگر از ایهام را (که اسم‌هایشان خاطرم نیست!) بشنوند و البته، این ترک زندوکیلی را،‌ یادم می‌انداختند که جهان هم مثل ما و ای‌بسا بدتر از ما به یک نوع خُل‌بودگی و جنون مبتلاست! خل از این جهت، که وقتی تا دقایقی پیش در مقابل آثار بسیار خفنِ باغ‌موزه روی پاهای خودشان بند نبودند از فرط خنده به در و دیوار، حالا و با فکر سه درس جغرافیِ فردا که می‌خواهد کتبی بپرسد، می‌روند در حس و می‌خواهند یکی بیاید «آتششان بزند» و «بهشان جان بدهد» تا بتوانند این همه کار را تاب بیاورند! بامزگی قصه اینجاست که موقع رفتن، با هزار خواهش و التماس می‌خواستند معلم فرهنگی مدرسه را اغوا کنند که برقصای چاووشی خیلی هم خوب و سازنده است و از اشعار مولوی‌ست (اگر اشتباه نکنم...؟) و «توروخدا بذارین دیگه خانوووم!» خلاصه که، اینها را گفتم که بگویم، باور دارم تاریخ همین لحظه‌های زندگی ماست که به همین سرعت فازمان عوض می‌شود و از برقصا، به برگرد و نرو می‌رسیم و همه هم فعل امر این روزگار است، دست بر قضا! تاریخ ماییم که زندگی می‌کنیم، به خدا چیزی در این عالم جز با زندگی در تاریخِ همین امروز نیست... پ.ن:جای شما خالی، در حضور عالی‌جنابان کمال‌الملک و قائم مقام عزیییز فراهانی بودیم امروز، سلام شما را هم رساندم البته. بسی زیبا و بهاری و دیدنی بود. شکر خدا. هیچا~ داستان‌های مبارزه.