به بهانه#۱۲_آذرماه روزجهانی معولان
🥀
در آرشیوم این عکس را پیدا کردم و برای مدتی به آن خیره شدم.
اولین دیدار از دختری به نام فاطمه،
انگار همین خزان دیروز بود در آذرماه سال ۸۳،به همراه ریاست وقت اداره بهزیستی شهرستان آران و بیدگل دوست بزرگوارم جناب آقای دکتر#مجید_کبرایی، از پیش هاهنگی شده بود تا دیداری با چند معلول در سطح شهرستان داشته باشیم برای حسن ختام دیداربه نام ستاره ای در نصرآبادکویر آن سالها «سفیدشهر»خورد.
آشنایی و دیدار چهره به چهره با معلول گمنامی که شرح روایتش داستان مستندیک عمر تلاش، فعالیت، خون دل خوردن است.#فاطمه_حمامی_نصرآبادی .
او کنارمان نشست و تعدادی دفترچه های نقاشی شده و تیکه کاغذهای نوشتار از او که میگفتن :نامه های اوست به خدا ...
من غرق در افکاری شدم که انگار باید #تصمیم_کبری گرفته شود.با تماشای نقاشیها نگاهم به فاطمه و قل دومش زهرا گره خورده بود. مهم داستان اینجاست
« تازه طول درمانی را شروع کرده بودم که پزشک معالجم توصیه کرده بود به هیچ وجه نبایدبه شما استرس وارد شود، منع کامل ازحضور در هرگونه مراسم غم وحتی شادی» و اکنون در این نشست دختری را مقابلم نشاندند با یک#دنیا_آرزو.
از نوع فعالیت، اقدامات صورت گرفته ، همراهی ام با این#توانیاب، چه نقل شده از من و یا بصورت بصورت اخبار مبنی بر اینکه چگونه فاطمه نقاش شده است رسانه ها روایتها کرده اند ولی همه آنچه تا بحال شنیده و یا دیده اید کل ماجرا نیست. خودم نیز تمایلی ندارم در #عهد_و_پیمانی که بسته بودم سخن سرایی کنم که هرچه هست #مشت_نشانه_خروار است.
با عرض تبریک این روز برای دوستان #معلول_و_دردمندم.
✍ سعید بوجار آرانی
هدایت شده از صدای آران و بیدگل
به بهانه#۱۲_آذرماه روزجهانی معولان
🥀
در آرشیوم این عکس را پیدا کردم و برای مدتی به آن خیره شدم.
اولین دیدار از دختری به نام فاطمه،
انگار همین خزان دیروز بود در آذرماه سال ۸۳،به همراه ریاست وقت اداره بهزیستی شهرستان آران و بیدگل دوست بزرگوارم جناب آقای دکتر#مجید_کبرایی، از پیش هاهنگی شده بود تا دیداری با چند معلول در سطح شهرستان داشته باشیم برای حسن ختام دیداربه نام ستاره ای در نصرآبادکویر آن سالها «سفیدشهر»خورد.
آشنایی و دیدار چهره به چهره با معلول گمنامی که شرح روایتش داستان مستندیک عمر تلاش، فعالیت، خون دل خوردن است.#فاطمه_حمامی_نصرآبادی .
او کنارمان نشست و تعدادی دفترچه های نقاشی شده و تیکه کاغذهای نوشتار از او که میگفتن :نامه های اوست به خدا ...
من غرق در افکاری شدم که انگار باید #تصمیم_کبری گرفته شود.با تماشای نقاشیها نگاهم به فاطمه و قل دومش زهرا گره خورده بود. مهم داستان اینجاست
« تازه طول درمانی را شروع کرده بودم که پزشک معالجم توصیه کرده بود به هیچ وجه نبایدبه شما استرس وارد شود، منع کامل ازحضور در هرگونه مراسم غم وحتی شادی» و اکنون در این نشست دختری را مقابلم نشاندند با یک#دنیا_آرزو.
از نوع فعالیت، اقدامات صورت گرفته ، همراهی ام با این#توانیاب، چه نقل شده از من و یا بصورت بصورت اخبار مبنی بر اینکه چگونه فاطمه نقاش شده است رسانه ها روایتها کرده اند ولی همه آنچه تا بحال شنیده و یا دیده اید کل ماجرا نیست. خودم نیز تمایلی ندارم در #عهد_و_پیمانی که بسته بودم سخن سرایی کنم که هرچه هست #مشت_نشانه_خروار است.
با عرض تبریک این روز برای دوستان #معلول_و_دردمندم.
✍️ سعید بوجار آرانی