eitaa logo
پشت هیچستانم
578 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین: @Saeed_Bojar
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدار بوقت مرور دلتنگی ها در غم فراق عباس عزیز 🥀🖤🥀 هماهنگی لازم را برای دیدار و نشست دوست و برادرم محسن انجام داده بود زودتر از موعد مقرر رسیده بودم سرقرار خیابان شهدا، کوچه معراج ۱۵ سوز سرمای دی ماه بویژه در آغازین شب خوب خود نمایی میکرد صورتم را سرما با خود میبرد ولی در دلم غوغایی داشتم ،به شور و‌ پس از اندکی او که رسید پیشنهاد دادم من را برای رفتن به محل دیدار همراهی کند منزل دوست دیرینه و برادر بزرگوارم آقای حسین صلاتی ، او که داغ دار تازه دامادش گردیده و باید کنار او و خانواده اش قرار بگیرم تا روایت قصه غصه بی پایان جدایی را با هم مرور کنیم تعدادی از اعضای محترم خانواده بودند و بقول حسین عزیز ایشان از قبل مادر داغدیده و دیگران را نیز مطلع کرده اند تا پیش زمینه ای داشته باشند برای آمادگی شنیدن آنچه روایت دلتنگی و دلسوزیست جمع جمعِ ماتم زده ای بود که بهر حال داغ جوان از دست داده برای همه سخت و جانسوز است مادر مرحوم عباس، خواهرش و تنی چند دیگر از اقوام بودند که حاجیه خانم ستمکش مادر بزرگ مرحوم از راه رسید زنی داغ دیده و صبور که شرح روایتش باید به تفصیل نوشته شود ولی فعلا مجالی برای شرح داستان این مادر دلسوخته نیست مات و مبهوت و احوالپرسی ها با بغض در هم تنیده چاشنی شروع بحث مان بود که تازه عروس خانواده رسید عروسی که داغ عزیزترین همراه زندگی خود در آستانه شروع بهترینهای زندگی را به دوش میکشد ورود ایشان با گرمی و استقبال والده مرحوم انجام شد که اینجا دیگر دلم تاب نیاورد بغضم باید ترک بر میداشت تا بتوانم راحت در جمع شان باشم، حس بگیرم، حرف ها و روایت های شنیدنی را در ذهن خدشِ دار خویش بسپارم تا بوقتش آن را نگارش کنم حاجیه خانم مطلع صحبتش را با کلامی که بوی آشنایی میداد شروع کرد و چه محکم و استوار، انگار نه انگار داغ روی داغ در سینه او‌ جا خوش کرده است با گریه ای بهارانه قسم یاد کرد و شهادت داد : من به یاد ندارم دخترم مادر مرحوم عباس به طفل شیره خواره اش بدون وضو شیر داده باشد این یعنی که آن عزیز سفر کرده از دست و دامان مادری خورده که از همان ایام همه چیز برایش پاک و تمیز بوده است و چه عزتی بالاتر از این؛ مادر وضو بگیرد با طیب خاطر سینه به کام طفلی ارزانی بدارد که امروز با رفتنش دل سنگ نیز به یادش بسوزد گریه های جمع گاهی خود صحنه‌ای از سوز و آه بود ولی هر چه که بود رد و بدل روایت عاشقانه هایی بود که من از رعنا برادر ناکامم مرحوم اکبر برای آسمانی اش میگفتم که چگونه شد تا دل بیقرار پدر و مادری آرام شود آنها در بیش از چهار ماه پرستاری از فرزند برومندشان شاهد بوده اند عزیز شان و پاره تن خانواده درخواست جرعه ای باشد و آنها فقط تماشا کننده تحمل زجر، درد و سختی این شاخ شمشاد شان بوده اند مجبورم از خیلی شنیده ها بگذرم تا بتوانم به ادامه روایتم بپردازم ولی سخت و دل شکننده است عمو‌ حسین گاهی در حین صحبت ها با بغضی ترک دار نام فرزندش عباس را به زبان جاری نکرده گریه میکرد جمله هایش بریده بریده ناتمام میماند که مادر داغ دیده اشک از صورتش پاک کرد و با کلامی تحسین آمیز روبه همراه و پدری که در آتش غم فرزندش می‌سوخت اشاره کرد آقا جان من هنوز تا به امروز اسم فرزندم را بدون به زبان جاری نکرده ام شما چطور عزیزت را بدون آقا خطاب میکنی !؟ او آقا و بزرگ بود. پاک و پاکیزه پس چه کم داشت که الان او را نام نبردید و باز گریه، گریه چه خوب گفته اند گریه آبی ست که بر آتش دل تسکین است من که شنونده و در عین حال راوی داستانی متفاوت برای جمع بودم رو به مادر عزیز از دست داده آفرین گفتم و اشاره کردم گریه کنید تا جاییکه دلتان راضی شود اشک بریزید و به یاد داشته باشید آقا حسین بن علی ع بر بالین موذن کربلا و شاهزاده حضرت علی اکبر ع نیز گریه کرد حرف زد فرزندش را به پاره تن صدا کرد و‌ از اینکه مادر دلسوزانه خواست از این پس نام فرزندش را به آقایی نام ببریم در ذهنم نقش خاطره ها زد به هم آوایی، اینکه یک مادر چقدر میتواند دلش را آرام کند، صبر را پیشه غم جانگدازی کند تا نام عزیز آسمانی اش به آقایی هر چه تمام زنده بماند حرفها و کلامش بوی دیگری داشت به ، عباس آقایی که گمنامی را پیشه خود کرده بود و دلش میخواست او که به مادرش گفته بود مادرم به چرخ خیاطی ات بنویس گمنام به صفحه لب تابم نوشته ام گمنام، به همه چیز و همه جایی که به ظاهر از آنِ من است نوشته ام گمنام پس اجازه دهید این گمنامی با من رفیق و همراه باشد تا به خدایا تو خودت میدانی که این گمنامی کی و کجا کرد او که در قنوتش طلب و به گفته همسر دل شکسته اش با یک جمله همه داستان و روایت ناتمام را تمام کرد ما مدعیان صف اول بودیم ... ✍مهندس سعید بوجار آرانی هیچستانم