هدایت شده از 𝖺 𝗀𝗂𝗋𝗅 𝗐𝗂𝗍𝗁 𝗁𝖾𝗋 𝗍𝖾𝖺
من نه آدم خاصی ام،نه عجیبم،نه مرموزم،نه پیچیده ام،نه به یاد موندنی ام،نه دوست داشتنی ام،نه بهترینم،نه بدترینم،نه مهم ترینم،نه کسی ام که تو دوسش داشته باشی،نه کسی ام که تو به یادش بیاری،نه کسی ام که وقتی مدادت رو به دست میگیری از من بنویسی یا منو نقاشی کنی،نه کسی ام که تو ذهنت یه هایلایت صورتی برجسته باشه و نه کسی ام که همه راجب من کنجکاو شن.
دلیل این حد از بی خودی بودن رو نمیفهمم ، به قدری ادم ساده و معمولی ام که هیچکس علاقه نداره سمتم بیاد ، یه آدم حوصله سر بر با کارهای حوصله سر بر.
𝖬𝖺𝗋𝗌𝗁𝖺𝗅𝗅
من نه آدم خاصی ام،نه عجیبم،نه مرموزم،نه پیچیده ام،نه به یاد موندنی ام،نه دوست داشتنی ام،نه بهترینم،ن
ولی برای من خاص ترین آدم رو زمینی، پیچیدهای به حدی که دلم میخواد از همه چیزت سر در بیارم، همیشه تو یادمی و با کوچیکترین چیزا یادت میوفتم،دوستداشتنی ترین فردی هستی که دیدم به حدی که برام مهم نیست چیکار میکنی همه جوره دوست دارم، تو بهترینی حتی اگه خودت ندونی،مهم ترینِ من تویی،من همیشه ازت مینویسم همیشه و همیشه دفترام پر از اسم توان و نامههایی که هیچوقت قرار نیست به دستت برسن،همیشه تو ذهنم پررنگی وقتی دارم به بقیه فکر میکنم یهو تو پررنگ میشی و با خودم میگم اگه اون بود چی میشد؟، و من راجع بهت کنجکاوم. خیلی زیاد.
تو هیچوقت برای من بیخودی نبودی،هیچوقت حوصله سر بر نبودی و همیشه همه چیز راجع بهت برام جالب بود و هست.
𝖬𝖺𝗋𝗌𝗁𝖺𝗅𝗅
_ برای: Marshall ای صاحب فال، مسافری در سفر داری که بسیار عزیز است و دوری از او برایت دشوار،
دوم این که دراز بیخاصیت برو به عمت کنایه بزن