«هیام«
قاب شماره ۱ کاشی معرق ورودی راهروی صحن قدس به گوهرشاد همان گوشهای که همگی دلبستهاش هستیم. چند ق
از عصر که انگار یک قلوه سنگ گذاشته اند روی قلبم دارم فکر میکنم چگونه و به چه زبانی بخوانمتان و طلب کنم که دلمان را شاد کنی.
چگونه بخواهم که مصداقِ (گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست) نشوم.
به چه زبانی التماس کنم.
گدایی در خور را بلدم اصلا؟
آقای سلطانِ رئوف، ولی نعمت...من خیلی دستم خالیست، دورم و این دوری عذابم میدهد.
اما شما رئوفانه بنگر.
انگار که از باب الجواد وارد شده ام، اذن دخول خوانده ام، و تا صحن قدس سر به هوا رفته ام.
گلویی تازه کرده ام و جلوی آن راهروی کم نور و خنک پا سبک کرده ام و قدم آرام کرده ام تا برسم به آن جفت در چوبی قهوهایِ بازِ رو به بهشت و سرم را گذاشته ام روی کاشی ها و چشم دوختهام به گنبد....
به این حجم از بی معرفتی ام نگاه نکن.
به چشم همان زائری که به این گوشه پناه آورده مرا بنگر.
همان گوشهای که همه دلبسته اش هستیم....
.
#یه_امام_رضا_دارم_برام_بسه
.
@hiyaam
پ.ن: آقای جواهری قابهای نابی را ثبت کردهاند، تماشایشان حالتان را عوض میکند... اوصیکم به تماشا..
.
@hornou
وقتی از صبح دم به دم بغض میکنم و یادم میفته بعد از چند سال، امسال زیارت مخصوصهی امام رضا تهرانیم و مشهد نیستیم و سمیه این پیام رو میفرسته بدون هیچ مقدمه و سفارش قبلی...
.
#یه_امام_رضا_دارم_برام_بسه
.
@hiyaam